روایت خاکی یک سوگ ۱۰۰۰ ساله / آیین اشک و خاک در لرستان+فیلم و عکس



خبرگزاری تسنیم، لرستان: پیش از آن که واژه ای در جهان نقش بندد، پیش از آن که آوا بر زبان آدمی بنشیند، خاک بود. و از خاک، تن انسان برآمد. نخستین سوگ، سوگ زمین بر کنده شدن پاره ای از خویش بود.

انسان، تن جداشده از تن زمین بود. و شاید از همین رو واپسین تمنای هر مرده بازگشت به خاک است. خاک، نخستین حافظه هستی است. نه فقط بستر روییدن، که مزار رازهاست. میان آغاز و پایان، خاک حافظه سوگ را در خود نهفته است.

در لرستان، این پیوند گسسته نشده؛ بلکه هر محرم، هر عاشورا، با آیینی به نام گل مالی، دوباره ترمیم می شود. گل مالی فقط یک رسم نیست؛ مناسکی است فرورفته در لایه های کهن آیین، اندوه، و بازمانده سوگ دیرینه بشر.

پیش از آن که نخستین مرد گل را بر پیشانی بزند و نخستین زن شال سیاه بر سر بندد، سوگی در هستی پدید آمده بود که از ژرفای اسطوره، از هنگامی که نخستین خون ریخته شد، و نخستین مادر بر خاک زانوی ماتم زد.

آن گاه که سیاوش، به نار تهمت سوخت، مردمان ایران باستان، سیاه پوشیدند، خاک بر سر ریختند، و آیینی ساختند برای زنده نگه داشتن درد. نام آن آیین سوگ سیاوش بود، و خاستگاهش نه تنها در شاهنامه، که در رگ های فرهنگی اقوام ایرانی جاری شد؛ از مازندران تا خوزستان، از تاجیکستان تا دامنه های زاگرس.

در اسطوره های ایرانی، خاک همواره نقشی چندلایه دارد: زایش، پناه، دفن، تطهیر، و باززایش. در داستان مرگ سیاوش او پس از عبور از آتش، تن به خاک داد. مرگ سیاوش، نقطه آغاز سوگواری مردمان فلات ایران است.

در سوگ سیاوش، خاک مقدس بود. مردم به خاک می نشستند، خاک بر شانه می ریختند. زنان چهره می خراشیدند و خاک گل آلود به سر می زدند، مردان خاک را با اشک می آمیختند و بر قلب خود می کوبیدند.

این همان صحنه ای است که سده ها بعد در گل مالی لرستان زنده شد؛ بی آن که نامی از سیاوش در میان باشد، اما با همان حسرت، با همان بی قراری، و با همان نیایش در برابر بی عدالتی تاریخ.

بازگشت به اصل با گل مالی

خاک، در باور لرهای کوه زی، تنها عنصری برای زندگی و کشت و کار نیست؛ خاک «مادر» است. انسان از آن زاده می شود و به آن بازمی گردد. در فرهنگ شفاهی لرستان، خاکی شدن معنایی دوگانه دارد: هم خاکساری است، هم تقدس. فرو رفتن در گل، یعنی بازگشت به مادر. و این بازگشت در محرم، در سوگ امام حسین(ع)، معنایی دوچندان می یابد: بازگشت به زمین، با زخمی باز.

در لرستان، گل مالی فقط نماد سوگ نیست؛ نماد زایش است. مردی که در گل فرو می رود دوباره متولد می شود با صدای طبل و سنج. در روز عاشورا وقتی آن گل خشک می شود و ترک برمی دارد، نشانه آن است که انسان پوست انداخته؛ رنج را بر دوش کشیده، شهادت را لمس کرده، و حالا باید به زندگی بازگردد.

گل مالی در لرستان آیین لایه لایه است؛ همان طور که خاک لایه لایه است. از پیش از اسلام، در سوگ های قبیله ای مردمان زاگرس، خاک بر سر می ریختند تا اندوه خویش را هم وزن زمین کنند. سپس با گذر قرون و ورود تشیع این خاک سواری باستانی، پناه آورد به عاشورا، و امام حسین(ع) شد بلندترین کوه برای ریختن گل اندوه بر آن.

گل مالی، امروز هم همان است که در گذشته بود: بازگشت. بازگشت به اصل. بازگشت به خاک. در لرستان هر ساله عاشورا تنها از حسینیه و روضه نمی گذرد؛ عاشورا از خاک می گذرد.

در سحرگاه آن روز یگانه، هنوز شب به تمامی رمق نگرفته، مردان و پسران و گاه زنان، به سوی باغچاله ها روانه می شوند؛ گودال هایی از خاک الک شده، مخلوط شده با آب، گلاب، نذر، و چیزی از خاطره هزاران ساله. این جا نه آیین تکرار می شود، که تن دوباره به ماده نخستین بازمی گردد: گل.

در لرستان، گل مالی آیینی است که هزاران سال در بطن کوهستان زیسته و چون رازی مقدس از پدر به پسر، از مادر به دختر رسیده. این رسم همان قدر که عاشورایی است، اساطیری نیز هست؛ همان قدر که دینی است، زمینی است؛ آیینی برای خاک، با خاک، از خاک.

گل مالی، همان قدر که کنشی آیینی است، تجربه ای زیستی است. آن را کسی تمام قد درمی یابد که گل را نه بر لباس، که بر پوست خویش بنشاند. مردمان لر، از پشت کوه ها و دامنه ها، از ایل های گوناگون، به دل این آیین می آیند.

در بسیاری از مناطق، گل مالی آغاز نمی شود بی آنکه پیرمردی، گل را نخست بر پیشانی بگذارد. پیشانی، محل سجده است. گل آنجا نه فقط نشانی از خشوع، که یادآور خاکی است که خون بر آن ریخت.

پس از آن، گل به شانه ها می رود: بار کربلا. بعد به سینه، به نشانه ی سینه زنی بی کلام. و گاه بر دو چشم: دیده ای که حقیقت را دیده و تاب نیاورده. اما مهم تر از این، خشک شدن گل است.

سرچشمه نخستین حیات

وقتی آفتاب برمی خیزد، تن های گل مالی شده در کنار آتش می ایستند. آتش، آرام آرام رطوبت گل را می گیرد، و گل، ترک می خورد. همین ترک ها، مهم ترین سندهای این آیین اند؛ نشانه ای از ایستادگی، از عبور از رطوبت اندوه به سختی عزاداری.

گل، ابتدا نرم و نوازش گر است، اما وقتی می ماسد، می فهمی که سوگ، آسان نیست. سینه ای که گل بر آن خشک شده، برای نوحه خوانی باید سنگینی بکشد، عرق کند، بسوزد.

گل، نه لباس عزاست، یک تن دیگر است که با تن انسان درمی آمیزد و پیکری تازه می سازد. پیکری که یادآور است، گواه است، و ایستاده بر خاک، نه تنها یاد حسین(ع) را فریاد می زند، که یاد زیستن را.

خاستگاه گل مالی را نمی توان تنها در روایات مذهبی جست. حافظه شفاهی مردمان لر، ریشه های این رسم را در آیین های مرگ و باززایش ایران باستان می جویند؛ آیین های سوگ سیاوش، سوگ ایزد-گیاه و سوگ طبیعت. در چنین نگاهی، گل مالی به معنای فرو رفتن در خاک نیست، بلکه بازگشت به سرچشمه نخستین حیات است.

در باور مردم لر، خاک مقدس است. باید به نیت آمده باشد. پیران لر می گویند در گذشته خاک گل مالی از اطراف مقبره ها، از کنار امام زاده ها، یا از مسیر زائران آورده می شد.

گاه نیز مهرهای شکسته تربت کربلا را با خاک درهم می آمیختند. گویی خون حسین(ع) را، ذرات عاشورا را در آن خاک می ریختند. این ترکیب خاک و تربت، با آب، با گلاب، با اشک، خمیری می ساخت که نه تنها پوست را، بلکه روح را نیز خراش می داد.

آن مردی که گل بر سر می زند، خود را خاک می کند، اما نه از خاک فرومی پاشد، بلکه از خاک برمی خیزد. هر سال، با عاشورا در لرستان مردانی می میرند و دوباره زاده می شوند؛ از خاک، از گل، از اشک. این جا، سوگ، پایان نیست؛ آغاز است.

گل مالی در لرستان تداوم یک سنت اسطوره ای است که از لابه لای سنگ نبشته ها، از پیکره های فرسوده مفرغی، و از استخوان های مدفون در خاک می گذرد و در تن انسان معاصر حلول می کند.

هزاران سوگواره خفته در جان قوم

در نگاه قوم نگارانه، آیین هایی که با فرورفتن در خاک همراه اند، از کهن ترین اشکال مناسک تطهیر، عبور، و باززایی به شمار می آیند. گل مالی، بازمانده چنین آیینی است؛ آیینی که تن را به زمین می سپارد و روح را به آسمان.

حرکات بدن در آیین گل مالی هم دارای رمز است. آرام راه رفتن، خم کردن شانه ها، سر پایین، بدون گفت وگو. در گل مالی، آن چه می ماند، پژواک یک زبان خاموش است؛ زبانی که نه از حنجره، که از پوست و استخوان برمی خیزد. این زبان، زبان بدن است.

گل مالی بازآفرینی زیسته ای است از هزاران سوگواره خفته در جان قوم. این آیین، یک حافظه ی قومی است در رگه های خشک شده گل بر بدن. گل مالی، آخرین مرز میان عقل و دل است. در آن، منطق جایی ندارد.

این آیین، حوزه شور است؛ حوزه ایمان، و حوزه زخم های التیام نیافته. در باور لرها خاک، جان دارد. خاک، نیروی حیات بخش است و آرامگاه روح های بی قرار.

خاک می تواند درد را ببلعد و با اشک، اشتیاق را پرورش دهد. و شاید از همین جاست که آیینی چون گل مالی، نه یک سنت، که یک بازگشت است: بازگشت به خاک، بازگشت به نخستین سوگ.

در برخی مناطق پس از گل مالی، مردان از کنار شعله های آتش عبور می کنند. این عبور، نماد تطهیر است. برگرفته از آیین های باستانی سیاوش و زرتشتی، عبور از آتش در کنار گل، معنای دوگانه ای دارد: تطهیر از درون (آتش) و تسلیم به شهادت (خاک).

در برخی روایت ها، بدن آغشته به گل، تداعی کننده پیکر امام حسین(ع) است. بی سر، غرق در خاک، در ظهر عاشورا. مردی که گل بر خود مالیده، خود را با عاشورا یکی کرده.

مردان لر پیش از فرو رفتن درنگ می کنند. شاید در آن دم صدای کاروان می آید؛ صدای سم اسبان بر ریگ های فرات. این مکث، همان لحظه اتصال است؛ اتصال مرد خرم آبادی، نورآبادی، یا بروجردی به مردی دیگر، در قرنی دور، در دشت نینوا.

آتش و گل: تطهیر از درون

این جا بدن بی صدا سخن می گوید، خاک را به زبان درمی آورد. زنانی که در حاشیه می نگرند، کودکی که گوشه ای ایستاده، هر یک از این تن گلی، معنایی دریافت می کنند. این تن، تن رنج است. تن شهادت. تن تطهیر.

خاک، نخستین حافظه هستی است. نه فقط بستر روییدن، که مزار رازهاست. هر تمدنی که از بذر آغاز شده، در خاک جان گرفته است؛ و هر مرگی، در خاک آرام گرفته. میان آغاز و پایان.

سوگ، نه فقط برای مردگان، بلکه برای شکسته شدن پیوند انسان با خاک شکل می گیرد. در لرستان این پیوند گسسته نشده؛ بلکه هر محرم، هر عاشورا، با آیینی به نام گل مالی، دوباره ترمیم می شود.

در اقلیم لرستان آیین گل مالی یک فعل آیینی نیست؛ بازنمایی یک جهان بینی است. بازگشت است به خاک. خاک، تن است. تن مادر. تن شهید. تن خاک سپاری شده ایمان.

.

گزارش از فاطمه نیازی

انتهای پیام/ ۶۴۴
گفتگو با هوش مصنوعی

💬 سلام! می‌خوای درباره‌ی «روایت خاکی یک سوگ ۱۰۰۰ ساله / آیین اشک و خاک در لرستان+فیلم و عکس» بیشتر بدونی؟ من اینجام که راهنماییت کنم.