بعد از قرنطینه …



ایسنا/خراسان رضوی بیشتر از دو هفته در قرنطینه خانگی بودم، برایم سخت بود که من و امثال من به سختی این قرنطینه را تحمل کنیم، اما عده ای حتی به این موضوع فکر هم نکنند.

جمعه ۲۳ اسفندماه بود. چند روزی می شد که محلول ضدعفونی کننده در خانه نداشتیم. با پرس وجوهای فراوان، داروخانه ای را پیدا کردم که محلول ضدعفونی کننده الکل را در ساعت معینی از روز به مردم ارائه می کرد. تپسی و اسنپ هیچ کدام درخواست سفر را قبول نکردند به همین خاطر برای خرید محلول با ماسک و دستکش لاتکس راهی خیابان شدم. در ایستگاه اتوبوس کارگران شهرداری را دیدم که بدون دستکش و ماسک در فضای سبز کنار خیابان گل کاری می کردند. در طی مدتی که منتظر اتوبوس بودم، دو نفر از آنها با دبه ای چهارلیتری که از روغن سیاه شده بود، آب خوردند. باورم می شد که مردم از جان شان گذشته اند.

اتوبوس که آمد، صبر کردم که درکامل باز شود تا مجبور نشوم برای سریع سوار شدن میله اتوبوس را بگیرم اما مثل اینکه راننده عجله زیادی داشت. به محض ترمز در عقب اتوبوس را باز کرد و سریع بست. با اعتراض من درب را باز کرد و داد زد که خانم چه کار میکنی دیگه سریع سوار شو. این بار مجبور شدم میله را بگیرم اما تا پایم به پله اول رسید، در را بست و من روی پله های اتوبوس افتادم. متعجب از زمین بلند شدم که در همان حال راننده بد و بیراه هایی نصیب من کرد.

مردم بدون احتیاط در هر ردیف اتوبوس، دو نفره نشسته بودند و یک نفر هم ایستاده بود. افراد کمی ماسک زده بودند. خانمی مسن که موهای سفید او از زیر روسری گل دارش بیرون زده بود رو به بغل دستی اش گفت: «دخترم می گفت میخوان اتوبوس ها رو تعطیل کنن، اگه واقعا از فردا اتوبوس ها هم تعطیل بشه پس من با چی برم مهمونی! نمیدونم چرا واقعا رعایت حال ما رو نمی کنند.»

از پنجره اتوبوس به مغازه ها نگاه می کردم. برخی از آن ها خالی و برخی مملو از جمعیت بود. برای کسی که خیابان ها را دو هفته ندیده بود، حتی بنرهای تبلیغاتی مغازه ها نیز جذاب است. در طول مسیر عطاری هایی را دیدم که روی شیشه مغازه برگه هایی با این عنوان چسبانده بودند؛ داروی امام کاظم(ع) رسید، روغن بنفشه اصل داریم و روغن بنفشه تمام شد.

به داروخانه مقصد رسیدم. افراد زیادی قبل از من به آنجا آمده بودند. در صف محلول ضدعفونی کننده باز هم مردم از فرصت استفاده می کردند و با یکدیگر حرف می زدند. چند نفر از افرادی که بیرون از صف ایستاده بودند به هم می گفتند: «نونوایی ها رو میخوان ببندن، قراره قحطی بشه تا چند وقت دیگه هممون می میریم.»

دلم نمی خواست حرف های بی سر و ته آنان را بشنوم. با هندزفری از دنیای متوهم آنها جدا شدم. بعد از ۲۰ دقیقه انتظار و درصف بودن، مردی سفیدپوش به انتهای صف آمد و گفت: «خانم ها و آقایون لطفا دیگه تو صف نباشید. هرچی داشتیم تموم شد. شرمنده شدیم، اما دیگه هیچی نداریم. ان شاء الله دفعه بعدی. بفرمایید.»

برای تمام مدتی که بیهوده در صف بودم، متاسف شدم. در راه بازگشت به خانه مادرم با من تماس گرفت و سفارش خرید داد. برای خرید فروشگاه هایپرمی میدان جانباز را انتخاب کردم اما به محض اینکه وارد فروشگاه شدم، متوجه شدم که حدود ۲۵۰ نفر دیگر قبل از من برای خرید هایپرمی جانباز را انتخاب کردند.

برعکس تمام فیلم هایی که در فضای مجازی از ضدعفونی چرخ های خرید فروشگاه های بزرگ دیده بودم اینجا هیچکس چرخ دستی ها را ضدعفونی نمی کرد.برای انتخاب و خرید هر کالایی حدود ۱۰ دقیقه در نوبت بودم تا مردم دیگری که قبل از من به آن قفسه رسیده بودند، کالای خود را انتخاب کنند. قفسه های فروشگاه مرتب خالی و پر می شد. در صف صندوق مردی میانسال با چرخ دستی خرید جلوی من ایستاده بود. نوبت به او که رسید ناگهان به سمت بسته های تخمه رفت و همه را یکجا برداشت. به خانم صندوق دار گفت: تو ایام قرنطینه برای دورهمی تخمه لازمه.

با کیسه هایی مملو از کالا به سمت خانه راه افتادم. در راه ماشین های پلاک غیر مشهد نظرم را جلب کرد. همچنین یک خانواده ای که مشهدی نبودند را در حال عکس گرفتن با المان های میدان جانباز دیدم. در ایستگاه اتوبوس دختری از من در مورد خط اتوبوس مدنظرش سوالی پرسید که از لهجه او متوجه شدم تهرانی است. از اینکه در چنین روزهای پرخطری به سفر آمده تعجب کردم به او گفتم:

- شما از کرونا خبردارید؟ چرا اومدید مشهد؟

-اره میدونم اما من که کرونا ندارم. برای این میگن سفر نرید چون مردم جا ندارن، میرن هتل یا مسافرخونه مریض میشن اما من اینجا کلی فامیل دارم که پیش اونا هستم. میدونی من نمی تونم تو خونه باشم، دق می کنم. من باید سفر برم، بیرون برم، خرید کنم ( به ساک های خریدش اشاره کرد)

- یعنی ماهایی که خودمون رو قرنطینه کردیم و فقط برای خرید مایحتاج زندگی مون از خونه بیرون میریم، دل نداریم؟

- شماها عقل ندارید که خودتون رو دست این دولت دادید. امسال عید میخواستم برم اصفهان پیش فامیل های مامانم اما وقتی پیام از هیأت مون اومد که مردم حرم رو خالی کردن، امام غریبه برید زیارت، ساک بستم و اومدم اینجا.

از شنیدن حرف هایش در حالت انفجار بودم که ادامه داد: حرم کرونا نداره. من به همه جای حرم دست می زنم. تازه سوغاتی هایی که خریدم هم تبرک کردم. این ویروس رو هم ترامپ درسته کرده که حرم رو خالی کنه وگرنه سوپ خفاش دروغه.

اتوبوس مدنظرش آمد. در حین سوار شدن به اتوبوس داد زد: ببین مشهدی! من تا آخر تعطیلات هر روز میرم حرم تا شب.

امروز که این یادداشت منتشر می شود اگرچه با وجود درخواست های زیادی که برای قرنطینه مشهد وجود داشت و با آن مخالفت شد ولی خوشبختانه مترو و اتوبوس مشهد تعطیل و فضاآرایی و گل کاری شهرداری متوقف شده است. همچنین زیارت حرم امام رضا هم با محدودیت موقت مواجه و سفر به مشهد نیز با محدودیت روبه رو شده است؛ تصمیماتی که اگر چه دیر ولی گرفته شد و انتظار می رود در روزهای آینده و با شیوع بیشتر کرونا تصمیمات این چنینی و سازنده تری نیز گرفته شود.



انتهای پیام
گفتگو با هوش مصنوعی

💬 سلام! می‌خوای درباره‌ی «بعد از قرنطینه …» بیشتر بدونی؟ من اینجام که راهنماییت کنم.