لمس زیبایی زندگی یک معلم



خبرگزاری مهر – گروه استان ها – علی یگانه نسب: عصر یکی از روزهای ماه رمضان ۱۴۰۱، موعد گفت وگو با یکی از معلم های شهر اصفهان است. معلمی که روش و مخاطب آموزش او متفاوت از دیگران است؛ حسین جباری، مدیر مدرسه کودکان دارای آسیب بینایی شهید احمد سامانی. برای پیدا کردن وقت مصاحبه، ساعت فعالیت مدرسه را باید فاکتور بگیریم؛ او تمام وقت صبح تا ظهر را درگیر دانش آموزان و خانواده آنهاست و حالا، با گذر چند ساعته از اتمام کار مدرسه، روایتگر داستان زندگی خود خواهد شد.

انتهای راهرو مدرسه، به ۱۰ - ۱۲ پله ورودی دفتر مدیر منتهی می شود؛ آقای جباری مشغول آماده کردن بسته های آموزشی دانش آموزان است. کارها را یکی یکی با فاصله معنادار و صبر قابل مشاهده انجام می دهد. درست مانند حرف زدنش، آرام، کلمه به کلمه و با دقت روی تک تک جمله ها. پیش از آنکه بگوید مدرس دانشگاه و فارغ التحصیل ادبیات است و دستی به شعر سرودن دارد، متانت کلام او، آن را هویدا می کند. در ادامه متن این گفت وگو را می خوانید:

*درباره زندگی، کودکی و آسیب بینایی تان توضیح دهید. چه شد که معلم شدید؟

من حسین جباری متولد دیماه سال ۵۵ در دیزیچه از توابع مبارکه اصفهان هستم. هنگام تولد کم بینا بودم و از شش یا هفت ماهگی خانواده ام متوجه آن می شوند. سال اول ابتدایی را در مدرسه عادی گذراندم و سال دوم و سوم را از طریق کتاب های درشت خط آموزش دیدم. اواسط سوم ابتدایی که ضعف بینایی من شدت گرفت، کم کم خواندن با خط بریل را آموختم و وارد مدرسه استثنایی شدم. تا پایان ابتدایی در زادگاهم بودم و برای راهنمایی به مدرسه ابابصیر اصفهان آمدم و برای دبیرستان به دیزیچه برگشتم. در این مدت از طریق آموزش تطبیقی درس خواندم. از آنجایی که یک سال دیر به مدرسه رفتم، دوم دبیرستان را جهشی خواندم و سال ۷۴ وارد دانشگاه شدم. سال ۸۸ از کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه اصفهان فارغ التحصیل شدم.

اینکه چه شد وارد معلمی شدم، من از ابتدای تحصیلات عالی متقاضی کار بودم و به جاهای مختلف نامه نوشتم. یکی از علایق من معلمی بود و امیدوار بودم بتوانم در این جایگاه بتوانم فعالیت کنم. از سال ۷۹ حق التدریس شدم تا سال ۸۳ که استخدام شدم. تا سال ۸۸ دبیر رابط تطبیقی بودم و پس از آن تاکنون کارم را در مدرسه شهید سامانی دنبال کردم.

*درباره آموزش تطبیقی توضیح می دهید؟

اکثرا دانش آموزان پس از ششم به مدارس عادی می روند و از طرف آموزش و پرورش فردی ابلاغ می گیرد تا چند ساعتی به آن ها در خصوص ضعف هایشان آموزش دهد. دبیر تطبیقی کادر و دبیران را نسبت به دانش آموز نابینا و شرایط او توجیه می کند و با تجربه و تخصصی که دارد ضعف های دانش آموزان را پوشش می دهد. مثلا من در درس های ادبیات، عربی و تا حدی زبان انگلیسی برای شاگردانم کلاس جبرانی می گذاشتم.

*معلمی کودکان نابینا را چگونه توصیف می کنید؟

معلمی موهبتی از طرف خداوند است که اگر به بنده ای عطا شود و او با انگیزه و علاقه آن را ادامه دهد ارزشمند خواهد بود. این احساس برای آموزش بچه های نابینا حس متفاوتی دارد چون خودم را به طور حسی مانند آن ها می دانم و دورانی که می گذرانند را گذراندم. محدودیت ها و مشکلاتشان را می فهمم و از کم و کاستی هایشان خبر دارم.

*به عنوان مدیر مدرسه کودکان نابینا برای کم شدن این ضعف ها تاکنون چه کرده اید؟

زمانی که خودم تحصیل می کردم یکی از خلاءها نبود کتاب گویا بود. تا الان در این مدرسه بیش از هزار و ۵۰۰ کتاب گویا تولید کرده ایم و سعی شده به علایق کودکان نابینا در ادبیات توجه و کتاب های این حوزه خریداری شود. همچنین در حد توان کتاب بریل تولید کرده ایم.مورد دیگر بردن دانش آموزان به اردوهای علمی و تفریحی است. زمان ما اردو رفتن و داشتن برنامه های تفریحی خیلی نبود و وقتی خودمان را با بچه های بینا مقایسه می کردیم، محدودیت بیشتری احساس می کردیم. البته بردن بچه های نیاز ویژه به اردو مسئولیت سنگینی دارد و خیلی از مسئولان مدارس از آن هراس دارند اما من یکی از برنامه های خودم را اجرای اردو گذاشته ام.

*برای اردو کجا می روید؟

الآن چند سالی است که آموزش و پرورش مجوز رفتن به نقاط دارای مسافت زیاد را نمی دهد و مجبوریم اردوهای کوتاه مدت برویم. ما اردوهای علمی برگزار مس کنیم و دانش آموزان به رفتن به مکان های تاریخی، بناها را از نزدیک لمس می کنند. دانش آموزان را به گلخانه و دامداری هم برده ایم. با شروع بهار اردوهای تفریحی برگزار می شود و به پارک ها و شهربازی ها می رویم. مسئولان مکان های تفریحی خود را با شرایط دانش آموزان ما وفق می دهند و کادرشان را توجیه می کنند تا بازی ها آسیب زا نباشد.

*دانش آموزان نابینا برای گرفتن حس بیشتر بناها را لمس می کنند؟

بله تا جایی که امکان داشته باشد. یا مثلا وقتی به مسجد امام می بریم، دانش آموزان در جایی که صدا برمی گردد و می پیچید آواز می خوانند و قرآن تلاوت می کنند. این موضوع برایشان خیلی جذاب و لذت بخش است. خیلی وقت است که رفتن به موزه ها برایشان جذاب نیست چون از نزدیک نمی توانند اشیا را لمس کنند. چند وقت است که نوزه ها بینایی شده و همه اشیا در ویترین قرار دارد.

*آیا فضای تفریحی مناسب سازی شده برای کودکان نابینا وجود دارد؟

در اصفهان موزه و فضای تفرجگاهی مناسب سازی شده ای وجود ندارد. یکی از ایرادات ما به شهرداری هم همین موضوع است و درخواست داریم که اعتبارات لازم را برای این موضوع تأمین بکنند. نمی گوییم تمام پارک ها برای کودکان معلول اختصاصی شود. زمانی قرار بود پارک آبشار دوم در حاشیه زاینده رود را برای گروهی از معلولان مناسب سازی کنند اما بعد دیگر خبری از آن نشنیدم. البته زیاد اعتقاد به جداسازی ندارم و باید معلولان در کنار جامعه پذیرفته شوند.

وجود این فضاها صرفا با هدف جداسازی نیست بلکه به نظرم در مواردی که قرار است جمعی از کودکان معلول تفریح کنند، باید فضای محدود و ایمن وجود داشته باشد.

ببینید، یکی از مشکلات ما وجود موانع ورود موتورسیکلت و خودروها در ورودی پارک هاست. ویلچر معلولان جسمی حرکتی امکان ورود به پارک ها را ندارد و عصای افراد نابینا زیر این میله ها می شکند یا زانوهایمان آسیب می بیند. ما به طنز به این موانع می گوئیم «زانوکوب» یا «عصاخردکن های شهرداری». واقعیت این است که اگر نیاز به توسعه صنعت توریسم احساس می شود و قرار است آینده روشن داشته باشد، وجود این میله ها برای چهره شهر زشت است، پیشنهاد ما به جای این موارد آموزش است. تفکیک زباله یکی از مواردی است که قبلا با آموزش در میان شهروندان نهادینه شده، چرا در این خصوص آموزش داده نمی شود؟

*در مدرسه شما همه معلم ها بینا هستند؟

ما هم معلم بینا داریم هم نابینا؛ با توجه به تجربه ای که دارم، ما اگر شرایطی داشته باشیم که تلفیقی از معلمان بینا و نابینا در مدرسه وجود داشته باشد شکل ایده آل آموزش خواهد بود. این موضوع به ویژه در پایه های پایین تر اهمیت دارد چون کار ما آموزش و پرورش است. حتی به نظرم پرورش در اولویت است و دانش آموزان باید درس زندگی یاد بگیرند. این آموزش ها در گروه های ویژه کودکان اهمیت دارد.

*چه تفاوتی میان معلم بینا و نابینا وجود دارد؟

همکار نابینای ما روی رفتارهای ناهنجار بچه ها اثرگذاری زیادی ندارد و از دید او پنهان می ماند اما نیازها و شرایط کودکان نابینا را بهتر درک می کند چون همکار بینا هرچقدر هم در ذهن خود نابینا بودن را تثبیت کرده باشد، از این موضوع غفلت خواهد کرد. همکاران نابینا آموزش مهارت های روزمره مانند جهت یابی، غذا خوردن، لباس پوشیدن و بهداشت فردی را به دلیل تجاربی که دارند و شکلی که یاد گرفته اند بهتر انجام می دهند. شکل ایده آل این است که دو معلم در کنار هم مکمل آموزش باشند

*تابحال به خاطر نابینایی خود ناشکری کرده اید؟

نه؛ با این موضوع کنار آمده ام و با این وضعیت زندگی و تجربه کرده ام.

*پذیرش این موضوع چقدر زمان برد؟

پایه سوم ابتدایی که بودم بخشی از بینایی خودم را ازدست دادم و تا چند هفته ناراحت بود. من خیلی دوچرخه سواری را دوست داشتم و حتی با دوچرخه خریدهای خانه را انجام می دادم اما به خاطر شرایطی که پیش آمد دوچرخه سواری برایم ممنوع شد.

خودم هم از اینکه با بچه های محل نمی توانم بازی کنم و کنار گذاشته می شوم می ترسیدم و فکر می کردم نمی توانند با نابینایی من کنار بیایند اما دوستانم با فطرت پاکی که داشتند، من را بین خودشان بردند. مثلا برای فوتبال بازی کردن، من را در دروازه می گذاشتند و می گفتند درون دروازه بایست. هر وقت توپ به سمتت آمد ما جهت آن را به تو می گوئیم و خودت هم صدای توپ را گوش بده تا بتوانی آن را بگیری. این کارها را کردند تا من هم بتوانم در بازی هایشان مشارکت داشته باشم.

*پس معتقدیم همدلی کودکان دیگر به پذیرش شما کمک کرد؟

بله از لحاظ روحی بسیار کمک کرد. می توانستم کنار آن ها حضور داشته باشم. بعد از مدتی با دوچرخه به مسیرهای کوتاه هم رفتم هرچند که گاهی آسیب هم دیدم اما به کیف آن می ارزید! البته بعدها بزرگ تر که شدم بیشتر با واقعیت کنار آمدم و فهمیدم که بعضی کارها را نمی توانم انجام دهم.

*پس شما هم این شعار را که «معلولیت محدودیت نیست» قبول ندارید.

معلولیت محدودیت می آورد اما ما می توانیم یک فرد معلول را با ایجاد فرصت های مناسب و استفاده از علم و امکانات به روز بپذیریم و مشکلات آن ها را کاهش دهیم. مسئولان باید این حق را تحقق ببخشند و فرصت های برابر را ایجاد کنند تا فرد دارای معلولیت نیز بتواند مانند دیگران زندگی کند.

*از شرایط مدرسه بگویید. چرا در ساعات فعالیت تعداد مراجع شما زیاد است؟

من از صبح اول وقت به مدرسه می آیم چون دوست دارم اشراف کافی به موضوعات داشته باشم، خودم پیگیر مسائل خارج از مدرسه هستم و برای موارد روزانه برنامه ریزی دارم.

دلیل شلوغی مدرسه این است که مدرسه ما تنها به دانش آموزان داخل خدمات نمی دهد و علاوه بر ۵۰ دانش آموز خودمان، تمام دانش آموزان تلفیقی استان را نیز پوشش می دهیم به همین دلیل حجم مراجعه به مدرسه زیاد است و آن ها از ما کتاب و اقلام آموزشی می خواهند. مدرسه ما مرجع است و بیش از ۳۰۰ دانش آموز تلفیقی را تحت پوشش داریم. پیشتر گفتم که بعضی خدمات و محصولات ما در سطح کشور متقاضی دارد و در تولید کتاب های غیردرسی و کمک درسی به دانش آموزان خدمات می دهیم. کتاب را درخواست می دهند و ما با ارسال پستی یا اینترنتی برایشان می فرستیم به همین دلیل حجم کاری ما نسبت به یک مدرسه معمولی بیشتر است.

*در تعامل و ارتباطات اجتماعی کودکان دارای ضعف بینایی، چه چیزی شما را اذیت می کند؟

نقش مهارت های روزمره مانند مهارت های ارتباطی و اجتماعی در زندگی همه ما بسیار تأثیرگذار بوده و براساس آن قضاوت می شویم. من معتقدم باید ظاهر فرد آراسته باشد و در نحوه برخورد با همکاران، همسایه ها و افرادی که به تازگی با آن ها آشنا می شود و درخواست و مطالبه از دیگران نهایت دقت را داشته باشد. ما قصد داریم کودکان نابینا این مسائل را بهتر یاد بگیرند تا زندگی اجتماعی بهتری داشته باشند اما خیلی وقت ها خانواده ها ضعف دارند یا به این آموزش ها اعتقادی ندارد و مراعات نمی کند؛ به همین دلیل کودک نیز از خانواده تقلید کرده و رعایت نمی کند و این موضوع آموزش ها را بی تاثیر می کند.

البته نمی توان چندان به خانواده ها ایراد گرفت چون آن ها از شهرهای اطراف به مدرسه ما می آیند و ممکن است هنجارهای فرهنگی و اجتماعی شان متفاوت باشد. با این حال درخواستم از خاناده ها این است که کمک کنند تا چیزهایی که در مدرسه آموزش داده می شود، نهادینه شود.

*به عنوان سوال آخر، زیبایی را در چه می بینید؟

من زیبایی را در مهر و محبت و صمیمت می بینم و معتقدم هرچقدر یاد بگیریم باهم مهربان تر و صمیمی تر و روراست تر باشیم، زیباتر هستیم. شاید قبل ترها زیبایی را در چیزهای دیگر هم می دیدم اما با تجاربی که در زندگی کسب کردم، هیچ چیز را به اندازه دوست داشتن و دوست داشته شدن زیبا نمی بینم و فکر می کنم هدف خلقت ماهم همین عشق ورزیدن به یکدیگر است و باید از طریق جستارهای درونی، نقش خود را در زندگی پیدا کنیم.
گفتگو با هوش مصنوعی

💬 سلام! می‌خوای درباره‌ی «لمس زیبایی زندگی یک معلم» بیشتر بدونی؟ من اینجام که راهنماییت کنم.