روزی که <a href="/fa/dashboard/ ir/امام هادی" class="text info">امام هادی</a> به اصرار <a href="/fa/dashboard/ ir/متوکل" class="text info">متوکل</a> شعرخوانی کرد
مهر | فرهنگی و هنری، دین و اندیشه | شنبه، 15 دی 1403 - 10:29
امام هادی (ع) که به دستور و اجبار متوکل عباسی به مجلس میگساری او آمده، به اصرار خلیفه عباسی شعر می خواند و به کنایه، سرنوشت او را به یادآوری می کنند.
به گزارش خبرنگار مهر، احادیث فراوانی از اهل بیت (ع) وجود دارد که از شعر ایمانی تمجید کرده و شاعران را به پاسداری از مرزهای ایمان، اسلام و معارف اهل بیت (ع) پیامبر توصیه می کنند.
این احادیث و همچنین روایات فراوانی که درباره صله دادن امامان به شاعران داریم، نشان دهنده اهمیت و جایگاه شعر در نظر ائمه هدی است.
جدا از این، در احادیث بسیاری شاهد هستیم که حضرات معصومین خود در مواقع گوناگون زبان به شعر باز کرده و هنگامی که امکان صراحت نیست، با زبان شعر سخن گفته اند.
امام هادی (ع) ۳۳ سال امامت و رهبری شیعیان و مسلمانان را بر عهده داشتند و در طول این مدت با چند خلیفه عباسی هم روزگار بودند.
در تمام این مدت اگرچه همواره تحت سیطره، بازداشت و محاصره خلفای عباسی بودند، هیچگاه در مقابل انحرافات گوناگون در اسلام و میان مسلمانان سکوت نکرده و گاه به صراحت و گاه به کنایت، از کیان اسلام دفاع کرده اند.
از آن جمله مواجهه امام هادی (ع) با متوکل عباسی و شعرخوانی حضرت به اصرار این خلیفه عباسی است.
متوکل با هدف آزار و اذیت امام و همچنین تسلط به ایشان و اطلاع از روابط حضرت با یاران و شیعیان خود، امام هادی (ع) را از مدینه به سامرا فرا خوانده و بارها در مجالس میگساری و شرابخواری خود، ایشان را به حضور می طلبید.
در تاریخ آمده است که روزی به نیت آزار امام، مجلس میگساری و شرابخواری راه انداخت و امام هادی (ع) را نیز دعوت کرد.
ماموران خلیفه امام هادی (ع) را تحت فشار قرار داده و به آن مجلس احضار می کنند.
وقتی امام هادی(ع) وارد مجلس می شوند، متوکل پیاله ای شراب به دست گرفته و به امام تعارف می کند تا چنین القا کند که امام دهم شیعیان در چنین مجلسی حاضر شده و متوکل به ایشان شراب تعارف کرده است.
امام در مقابل حیله متوکل می گویند «خدا می داند که تا کنون جسم و رگ و خون من آلوده به حرام نشده است».
متوکل به ناچار پیاله را عقب کشیده و به امام هادی(ع) اصرار می کند که «شعر بخوان».
حضرت می فرمایند «من خیلی کم شعر قرائت می کنم».
اما متوکل اصرار می کند و می گوید «چاره ای نیست، حتما باید شعر بخوانی».
امام علی النقی (ع) از فرصت استفاده می کنند و ابیاتی عبرت آمیز و کنایه آمیز می خوانند:
باتوا علی قلل الاجبال تحرسهم
غلب الرجال فلم تنفعهم القلل
و استنزلوا بعد عز عن معاقلهم
و اسکنوا حفراً یا بئس ما نزلوا
ناداهم صارخ من بعد دفنهم
این الاساور و التیجان والحلل
این الوجوه التی کانت منعمة
من دونها تضرب الاستار والکلل
فافصح القبر عنهم حین سائلهم
تلک الوجوه علیها الدود تنتقل
قد طال ما اکلوا دهراً و ما شربوا
فأصبحوا الیوم بعد الاکل قد اکلوا...
یعنی: «قله های بلند را برای خود منزلگاه کردند و همواره مردان مسلح در اطراف آنها بودند و آنها را نگهبانی می کردند.
ولی هیچ یک از آنها نتوانست جلوی مرگ را بگیرد و آنها را از گزند روزگار محفوظ بدارد.
سرانجام از دامن آن قله های منیع و از داخل آن حصن های محکم و مستحکم، به داخل گودال های قبر پایین کشیده شدند و با چه بدبختی به آن گودال ها فرود آمدند.
در حالی که منادی فریاد زد و به آنها هشدار داد که: کجا رفت آن زینت ها و آن تاج ها و هیمنه ها و شکوه و جلال ها؟
کجا رفت آن چهره های پرورده نعمت ها که همیشه از روی ناز و نخوت، در پس پرده های الوان، خود را از انظار مردم مخفی نگاه می داشتند؟».
امام هادی(ع) با این اشعار، غیر مستقیم، حال و آینده متوکل عباسی را توصیف می کنند و او را از حس غرور و نخوتش به زیر می کشند.
متوکل که انتظار چنین شعرهایی را ندارد و در میان جمع نیز بی آبرو شده است، با این اشعار منقلب شده، ظرف شرابش را به گوشه ای می اندازد و گریه می کند.
گفتگو با هوش مصنوعی
💬 سلام! میخوای دربارهی «روزی که امام هادی به اصرار متوکل شعرخوانی کرد» بیشتر بدونی؟ من اینجام که راهنماییت کنم.