کتاب روان شناسی و توسعه منتشر شد

به گزارش خبرنگار مهر، گرایش های رفتاری افراد یک جامعه و ویژگی های روان شناختی آن ها نقش مهمی در توسعه پیدا کردن آن جامعه دارد. روان شناسان در جوامع توسعه نیافته تاکنون عمدتا کوشش کرده اند تا افراد را با محدودیت های وضع موجود سازگار کنند و صرفا آلام آن ها را تقلیل دهند. اما کار مهم تر آن ها باید در جهت ریشه یابی عادت های رفتاری نادرست افراد باشد تا مسیر توسعه هموار شود. گرایش هایی همچون خلاقیت، انگیزه، مثبت نگری، اعتمادبه نفس، عزت نفس، امید به آینده، خودکارآمدی، سرمایۀ اجتماعی، و سرمایۀ روانی باید با کمک روان شناسان یک جامعه تقویت شود.
کتاب «روان شناسی و توسعه » مجموعۀ هفت مقاله در باب رابطۀ روان شناسی و توسعه است که اهمیت آن را در توسعۀ جوامع نشان می دهند و نقشی که باید روان شناسان در جامعه ایفا کنند را روشن می کنند.
فهرست این کتاب عبارت است از:
مقالۀ اول جهت گیری های سازشی و زایشی در روانشناسی از فتحعلی م. مقدم
مقالۀ دوم روانشناسی و توسعه: یک مسیر مفهومی از ارشد زمان و رأفت معظم زمان
مقالۀ سوم روانشناسی در دنیای در حال توسعه فتحعلی م. مقدم و دونالد م. تیلور
مقالۀ چهارم روانشناسی و توسعۀ ملی نوشته فتحعلی م. مقدم، چینتیا بیانچی، کاترین دانیلز، مایکل جی. آپتر و روم هری
مقالۀ پنجم روانشناسی در کشورهای درحال توسعه تألیف هیلده ون ولائندرن
مقالۀ ششم توانمندسازی روانشناختی و توسعه به قلم اس. ای.الادیپو
مقالۀ هفتم نقش روانشناسی در توسعۀ ملی از امیر ه. مهریار
مترجم در پیشگفتار در معرفی مقالات نوشته است:
در مقالۀ اول، به جهت گیری فعالیت های روان شناسی و روان شناسان پرداخته می شود و نویسنده دو نوع جهتگیری «سازشی» و «زایشی» را مطرح می کند و دربارۀ آن توضیح می دهد. روانشناسی سازشی در زمینۀ حل مشکلات فردی و سازگار کردن فرد با روند جاری فعالیت می کند و رابطۀ مستقیمی با شکل گیری تغییرات اجتماعی ندارد. به عنوان مثال، به تلاش ها و اقدامات روانشناسان بالینی می توان اشاره کرد که افراد را برای سازگاری بهتر و مواجهه با شرایط مختلف زندگی راهنمایی می کنند، با اینکه ممکن است ریشۀ بیماری روانی آنها در بافت اجتماعی نهفته باشد. بنابراین روانشناسی سازشی با سازگاری و ثبات اجتماعی سروکار دارد و از لحاظ موضع گیری سیاسی تمایل به حمایت از وضع موجود دارد، حمایتی که، با وجود توزیع ناعادلانۀ منابع در ساختار حاکمیت فعلی، منجر به حفظ این ساختار می شود، اما روان شناسی زایشی دغدغۀ بزرگ تری را دنبال می کند و آن خلق یک روانشناسی بومی ویژۀ جهان سوم است که سعی دارد از دانش روانشناسی برای کمک به پیشرفت همه جانبۀ سیاسی، اجتماعی و اقتصادی بهره مند شود. برای مثال، در زمینۀ مسئلۀ بیکاری، روانشناسی سازشی با مطالعۀ پیامدهای روانشناختی بیکاری و آموزش بیکاران سعی در کمک به این افراد دارد، اما، در مقابل، روانشناسی زایشی به فرایندهای روانی ای مربوط است که با آن دسته از تغییرات اجتماعی در سطح کلان، که به بیکاری منتهی می شوند، ارتباط دارند.
در مقالۀ دوم، نویسندگان مقاله معتقدند که روانشناسان بایستی از تمرکز روی «فرد» دست بردارند و به کلان جامعه نظر بیفکنند. در واقع، نوعی روانشناسی کلان نگر را معرفی می کنند که رسالت آن مطالعۀ جامعه و دنبال کردن تغییرات اجتماعی است. بر اساس این مقاله، جوامع توسعه نیافته دچار نوعی درماندگی آموخته شدۀ جمعی هستند. رویکرد درمانی که برای چنین جوامعی پیشنهاد شده این است که ابتدا باید بر اساس دیدگاه فروید یک آسیب شناسی روانی صورت گیرد و سپس، بر اساس مدل شناختی، فرد مبتلا به بیماری شناختی، افسردگی و درماندگی اجتماعی را درمان کرد و بر اساس مدل افزایش خودکارآمدی بندورا به توانمندسازی راد همت گماشت. همچنین باید از طریق درمان شناختی-رفتاری به کنترل جامعه دست زد.
مقالۀ سوم به دو مفهوم «درک دوگانه» و «رشد موازی» در ارتباط با روانشناسی توسعه می پردازد. دوگانگی به وجود دو بخش، یکی نو و دیگری سنتی، که در یک جامعۀ در حال توسعه همزیستی دارند، اشاره دارد که هر دو بخش درک های بسیار متفاوتی از واقعیت اجتماعی را شکل داده اند. مفهوم رشد موازی به توسعۀ نهادهای مختلف در یک جامعه اشاره می کند که یا روابط محدودی با هم دارند، یا هیچ رابطۀ ملموسی با یکدیگر ندارند ولی به نهادهای خارج از آن جامعه پیوند خورده اند و به آنها وابسته هستند. این موازی گرایی و دوگانگی روح تفاهم و همکاری را در آن جامعه ناممکن کرده و مانع پیش روی روانشناسی کاربردی و بومی در کشورهای در حال توسعه می شود.
در مقالۀ چهارم، از ارتباط دوسویۀ روان شناسی و توسعۀ ملی بحث می شود. ستون فقرات این مقاله بر اساس دو نظریۀ «تقلیل گرایی اجتماعی» و «معکوس» بنا شده است. نظریۀ تقلیل گرایی اجتماعی در زمینۀ توسعۀ ملی معتقد است که تغییر و توسعه «از بالا به پایین» اتفاق می افتد. به این معنا که تغییر در سطح «کلان» جامعه بسیار سریع تر از سطح «خرد» امکان پذیر است، چرا که رفتارهای روزمرۀ افراد به دلیل قالبی بودن در برابر تغییر مقاومت می کنند. ازاین رو لازم است دست به تغییر ساختارهای سیاسی و اقتصادی بزنیم. نویسندگان این مقاله به نتایج انقلاب های سیاسی در کشورهایی همچون فرانسه، چین و ایران اشاره می کنند که در آنها نهادهای سیاسی و اقتصادی یک شبه سقوط کردند و زمینۀ تغییرات فراهم شد. نظریۀ معکوس براساس تغییر و توسعه در هر دو وضعیت خرد و کلان استوار است. لازم است به معانی رفتار، در سطح فردی و اجتماعی و همچنین پیوند میان این دو، توجه کرد. یک نیاز روان شناختی بنیادین و یک نیاز زیستشناختی اساسی در هر فرد و جامعه ای وجود دارد که باید مورد توجه قرار گیرد.
در مقالۀ پنجم، به نقش روانشناس به عنوان «تسهیل کننده» و «ظرفیت ساز» جوامع محلی پرداخته شده است، به این معنا که روانشناس بایستی به میان مردم محلی برود و از نزدیک به مطالعۀ کمبودها و نیازمندی های آنان بپردازد و سعی در توانمندسازی روانشناختی آنان داشته باشد و با مشاوره دادن و کمک فکری آنها را در مسیر توسعۀ جامعه شأن یاری دهد تا از وابستگی به بیرون بی نیاز شده و بر اساس ارزشهای بومی خودشان توسعه را دنبال کنند. توسعۀ مردم محور، که اساس این مقاله را شکل می دهد، ناظر بر یک الگوی توسعۀ مردم محور است که بر مشارکت مردم و توانمندسازی آنان مبتنی است و بر به کارگیری دانش محلی تأکید می کند.
مقالۀ ششم به بررسی و اثبات اهمیت توانمندسازی روانی تودۀ مردم و بالأخص جوانان برای بهبود توسعۀ ملی می پردازد. این مقاله به دنبال اثبات این واقعیت است که، چون تجربۀ ناامیدی و ناکامی وجود دارد، تغییری در جهت گیری ارزش ایجاد می شود که این تغییر منجر به ایجاد عدم تعادل روانی جدی می شود. این ناکامی و تنگنای روانشناختی ضد توسعه می باشد و بایستی از طریق توانمندسازی روانی مرتفع شود تا مسیر برای توسعۀ ملی هموار گردد. در این فصل از اهمیت سلسله مراتب نیازهای مزلو برای توانمندکردن افراد جامعه سخن رفته است.
نویسندۀ فصل هفتم بر این باور است که روانشناسی، به عنوان یک حرفه یا علم، نقش مهمی در ارزیابی تاریخی کشورهای صنعتی ایفا نکرده است. همچنین مشکلات کشورهای درحال توسعه اساسا سیاسی و اقتصادی است و روانشناختی کردن آنها ممکن است هم بی فایده و هم غیراخلاقی باشد. با این حال پیشنهاد می شود که روانشناسان می توانند، با مطالعۀ راه ها و ابزارهای تغییر رفتار افرادی که منابع مادی جهان را در مهار خود دارند، به ملت خود بهتر خدمت کنند. روانشناسان بر این باورند که انسان ها مسئول انتخاب ها و اتفاقاتی هستند که برایشان رخ می دهد، از این رو برای بهبود وضعیت مردم باید به تغییر رفتار آنها کمک کرد، به آنها الهام داد که بهدنبال اهداف بزرگ تری باشند و انرژی خود را صرف رسیدن به آن اهداف کنند.
کتاب هفت مقاله دربارۀ روان شناسی و توسعه با گردآوری و ترجمه سعید عبدالملکی به همت انتشارات ترجمان در سال جاری به بهای ۳۲ هزار تومان منتشر شد.
کتاب «روان شناسی و توسعه » مجموعۀ هفت مقاله در باب رابطۀ روان شناسی و توسعه است که اهمیت آن را در توسعۀ جوامع نشان می دهند و نقشی که باید روان شناسان در جامعه ایفا کنند را روشن می کنند.
فهرست این کتاب عبارت است از:
مقالۀ اول جهت گیری های سازشی و زایشی در روانشناسی از فتحعلی م. مقدم
مقالۀ دوم روانشناسی و توسعه: یک مسیر مفهومی از ارشد زمان و رأفت معظم زمان
مقالۀ سوم روانشناسی در دنیای در حال توسعه فتحعلی م. مقدم و دونالد م. تیلور
مقالۀ چهارم روانشناسی و توسعۀ ملی نوشته فتحعلی م. مقدم، چینتیا بیانچی، کاترین دانیلز، مایکل جی. آپتر و روم هری
مقالۀ پنجم روانشناسی در کشورهای درحال توسعه تألیف هیلده ون ولائندرن
مقالۀ ششم توانمندسازی روانشناختی و توسعه به قلم اس. ای.الادیپو
مقالۀ هفتم نقش روانشناسی در توسعۀ ملی از امیر ه. مهریار
مترجم در پیشگفتار در معرفی مقالات نوشته است:
در مقالۀ اول، به جهت گیری فعالیت های روان شناسی و روان شناسان پرداخته می شود و نویسنده دو نوع جهتگیری «سازشی» و «زایشی» را مطرح می کند و دربارۀ آن توضیح می دهد. روانشناسی سازشی در زمینۀ حل مشکلات فردی و سازگار کردن فرد با روند جاری فعالیت می کند و رابطۀ مستقیمی با شکل گیری تغییرات اجتماعی ندارد. به عنوان مثال، به تلاش ها و اقدامات روانشناسان بالینی می توان اشاره کرد که افراد را برای سازگاری بهتر و مواجهه با شرایط مختلف زندگی راهنمایی می کنند، با اینکه ممکن است ریشۀ بیماری روانی آنها در بافت اجتماعی نهفته باشد. بنابراین روانشناسی سازشی با سازگاری و ثبات اجتماعی سروکار دارد و از لحاظ موضع گیری سیاسی تمایل به حمایت از وضع موجود دارد، حمایتی که، با وجود توزیع ناعادلانۀ منابع در ساختار حاکمیت فعلی، منجر به حفظ این ساختار می شود، اما روان شناسی زایشی دغدغۀ بزرگ تری را دنبال می کند و آن خلق یک روانشناسی بومی ویژۀ جهان سوم است که سعی دارد از دانش روانشناسی برای کمک به پیشرفت همه جانبۀ سیاسی، اجتماعی و اقتصادی بهره مند شود. برای مثال، در زمینۀ مسئلۀ بیکاری، روانشناسی سازشی با مطالعۀ پیامدهای روانشناختی بیکاری و آموزش بیکاران سعی در کمک به این افراد دارد، اما، در مقابل، روانشناسی زایشی به فرایندهای روانی ای مربوط است که با آن دسته از تغییرات اجتماعی در سطح کلان، که به بیکاری منتهی می شوند، ارتباط دارند.
در مقالۀ دوم، نویسندگان مقاله معتقدند که روانشناسان بایستی از تمرکز روی «فرد» دست بردارند و به کلان جامعه نظر بیفکنند. در واقع، نوعی روانشناسی کلان نگر را معرفی می کنند که رسالت آن مطالعۀ جامعه و دنبال کردن تغییرات اجتماعی است. بر اساس این مقاله، جوامع توسعه نیافته دچار نوعی درماندگی آموخته شدۀ جمعی هستند. رویکرد درمانی که برای چنین جوامعی پیشنهاد شده این است که ابتدا باید بر اساس دیدگاه فروید یک آسیب شناسی روانی صورت گیرد و سپس، بر اساس مدل شناختی، فرد مبتلا به بیماری شناختی، افسردگی و درماندگی اجتماعی را درمان کرد و بر اساس مدل افزایش خودکارآمدی بندورا به توانمندسازی راد همت گماشت. همچنین باید از طریق درمان شناختی-رفتاری به کنترل جامعه دست زد.
مقالۀ سوم به دو مفهوم «درک دوگانه» و «رشد موازی» در ارتباط با روانشناسی توسعه می پردازد. دوگانگی به وجود دو بخش، یکی نو و دیگری سنتی، که در یک جامعۀ در حال توسعه همزیستی دارند، اشاره دارد که هر دو بخش درک های بسیار متفاوتی از واقعیت اجتماعی را شکل داده اند. مفهوم رشد موازی به توسعۀ نهادهای مختلف در یک جامعه اشاره می کند که یا روابط محدودی با هم دارند، یا هیچ رابطۀ ملموسی با یکدیگر ندارند ولی به نهادهای خارج از آن جامعه پیوند خورده اند و به آنها وابسته هستند. این موازی گرایی و دوگانگی روح تفاهم و همکاری را در آن جامعه ناممکن کرده و مانع پیش روی روانشناسی کاربردی و بومی در کشورهای در حال توسعه می شود.
در مقالۀ چهارم، از ارتباط دوسویۀ روان شناسی و توسعۀ ملی بحث می شود. ستون فقرات این مقاله بر اساس دو نظریۀ «تقلیل گرایی اجتماعی» و «معکوس» بنا شده است. نظریۀ تقلیل گرایی اجتماعی در زمینۀ توسعۀ ملی معتقد است که تغییر و توسعه «از بالا به پایین» اتفاق می افتد. به این معنا که تغییر در سطح «کلان» جامعه بسیار سریع تر از سطح «خرد» امکان پذیر است، چرا که رفتارهای روزمرۀ افراد به دلیل قالبی بودن در برابر تغییر مقاومت می کنند. ازاین رو لازم است دست به تغییر ساختارهای سیاسی و اقتصادی بزنیم. نویسندگان این مقاله به نتایج انقلاب های سیاسی در کشورهایی همچون فرانسه، چین و ایران اشاره می کنند که در آنها نهادهای سیاسی و اقتصادی یک شبه سقوط کردند و زمینۀ تغییرات فراهم شد. نظریۀ معکوس براساس تغییر و توسعه در هر دو وضعیت خرد و کلان استوار است. لازم است به معانی رفتار، در سطح فردی و اجتماعی و همچنین پیوند میان این دو، توجه کرد. یک نیاز روان شناختی بنیادین و یک نیاز زیستشناختی اساسی در هر فرد و جامعه ای وجود دارد که باید مورد توجه قرار گیرد.
در مقالۀ پنجم، به نقش روانشناس به عنوان «تسهیل کننده» و «ظرفیت ساز» جوامع محلی پرداخته شده است، به این معنا که روانشناس بایستی به میان مردم محلی برود و از نزدیک به مطالعۀ کمبودها و نیازمندی های آنان بپردازد و سعی در توانمندسازی روانشناختی آنان داشته باشد و با مشاوره دادن و کمک فکری آنها را در مسیر توسعۀ جامعه شأن یاری دهد تا از وابستگی به بیرون بی نیاز شده و بر اساس ارزشهای بومی خودشان توسعه را دنبال کنند. توسعۀ مردم محور، که اساس این مقاله را شکل می دهد، ناظر بر یک الگوی توسعۀ مردم محور است که بر مشارکت مردم و توانمندسازی آنان مبتنی است و بر به کارگیری دانش محلی تأکید می کند.
مقالۀ ششم به بررسی و اثبات اهمیت توانمندسازی روانی تودۀ مردم و بالأخص جوانان برای بهبود توسعۀ ملی می پردازد. این مقاله به دنبال اثبات این واقعیت است که، چون تجربۀ ناامیدی و ناکامی وجود دارد، تغییری در جهت گیری ارزش ایجاد می شود که این تغییر منجر به ایجاد عدم تعادل روانی جدی می شود. این ناکامی و تنگنای روانشناختی ضد توسعه می باشد و بایستی از طریق توانمندسازی روانی مرتفع شود تا مسیر برای توسعۀ ملی هموار گردد. در این فصل از اهمیت سلسله مراتب نیازهای مزلو برای توانمندکردن افراد جامعه سخن رفته است.
نویسندۀ فصل هفتم بر این باور است که روانشناسی، به عنوان یک حرفه یا علم، نقش مهمی در ارزیابی تاریخی کشورهای صنعتی ایفا نکرده است. همچنین مشکلات کشورهای درحال توسعه اساسا سیاسی و اقتصادی است و روانشناختی کردن آنها ممکن است هم بی فایده و هم غیراخلاقی باشد. با این حال پیشنهاد می شود که روانشناسان می توانند، با مطالعۀ راه ها و ابزارهای تغییر رفتار افرادی که منابع مادی جهان را در مهار خود دارند، به ملت خود بهتر خدمت کنند. روانشناسان بر این باورند که انسان ها مسئول انتخاب ها و اتفاقاتی هستند که برایشان رخ می دهد، از این رو برای بهبود وضعیت مردم باید به تغییر رفتار آنها کمک کرد، به آنها الهام داد که بهدنبال اهداف بزرگ تری باشند و انرژی خود را صرف رسیدن به آن اهداف کنند.
کتاب هفت مقاله دربارۀ روان شناسی و توسعه با گردآوری و ترجمه سعید عبدالملکی به همت انتشارات ترجمان در سال جاری به بهای ۳۲ هزار تومان منتشر شد.
گفتگو با هوش مصنوعی
💬 سلام! میخوای دربارهی «کتاب روان شناسی و توسعه منتشر شد» بیشتر بدونی؟ من اینجام که راهنماییت کنم.