ادبیات قارچی یا پیوند با ریشه ها؟



محمد پارسانسب می گوید: وقتی دوره های ادبی را بررسی می کنیم، می بینیم از بین شاعران و نویسندگان، آن هایی موفق تر بوده اند که پیوند خود را با ادبیات کلاسیک فارسی و مفاهیم عالی اش حفظ کرده و به حالت قارچی شعر و داستان نگفته اند.

این استاد ادبیات فارسی دانشگاه خوارزمی در گفت وگو با ایسنا، درباره میزان اثرپذیری آثار ادبی معاصر از ادبیات کهن اظهار کرد: تمام کسانی که شروع به ایجاد تحول در شعر یا نثر معاصر کرده اند، کسانی هستند که شناخت خوب و درستی از ادبیات کلاسیک دارند. یعنی این طور نبوده است که آن ها فارغ از این ادبیات باشند، آن را نشناسند و از آن اطلاع نداشته باشند و بخواهند تحول ایجاد کنند. برعکس، امثال نیما و شاعران عصر مشروطه بر ادبیات کلاسیک اشراف داشتند و از این جهت، اغلب شاعران و نویسندگان از جمال زاده گرفته تا هدایت و امثالهم غالبا از شیوه های ادبی کلاسیک استفاده برده اند و بر همان اساس و شیوه شعر سروده و اثر پدید آورده اند و کم کم مسیر را تغییر داده و آن را امروزی کرده اند.

او افزود: بنابراین چه نیما و چه سایر شاعران عصر مشروطه و حتی امروزی ها غالبا شناخت خوب و درک درستی از ادبیات کلاسیک داشته اند. منتها برخی ها آن ادبیات را متناسب با زمانه نمی دیدند و اعتقاد داشتند که آن ادبیات باید تغییر پیدا کند. این حرف هم درست است چون ادبیات هم باید پابه پای زمانه تغییر می کرد و شد آن چه شده است.

پارسانسب سپس با اشاره به تاثیری که شناخت ادبیات کهن در قوت آثار خلق شده دارد، گفت: مثلا ما در بین داستان نویس ها می بینیم آن ها که شناخت خوبی نسبت به ادبیات کلاسیک دارند، آثارشان قوی تر و پرمفهوم تر است و با ادبیات اخلاقی و تعلیمی و قصه های کهن ارتباط دارد و هرچه هست با درک، فهم و جامعه ایرانی تناسب بهتری برقرار می کند.

او در پاسخ به این سوال که در کدام آثار دوران معاصر تاثیر بیشتری از ادبیات کهن به چشم می خورد؟ بیان کرد: نویسنده ها یا شاعران غالبا ادبیات کهن را می شناختند اما این که چقدر آن مضامین، محتوا و قالب ها بتواند انتقال پیدا کند و چقدر منظور شاعران و نویسندگان را برآورده کند و همچنین این که چقدر از پس انتقال آن مفاهیم بربیایند، مهم است. به هر حال حرف های فردوسی، خیام و مولانا مربوط به دنیای قدیم است و فرهنگ دیگری می طلبد و آن حرف ها را امروزی کردن و عرضه نو داشتن، کار هر کسی نبوده. مثلا تقی مدرسی در کتاب «یکلیا و تنهایی او» می آید و دنیای عهد عتیق و کتاب مقدس را بازآفرینی و بازسازی می کند. یا دولت آبادی که سخت دل بسته نثر بیهقی است. در بین شاعران هم همین است، یعنی کسانی مثل اخوان یا شفیعی کدکنی دل بسته فرهنگ قدیم، اساطیر کهن، شاهنامه و تاریخ ایران هستند و این باعث می شود کسی بتواند آثار آن ها را بفهمد که ادبیات قدیم را خوانده و درک کرده است.

این استاد دانشگاه در پایان گفت: آن چه یک ایرانی یا هر فرد در هر ملیتی می پسندد این است که دوست دارد اثر سابقه ای ذهنی، تاریخی و فرهنگی داشته باشد. پس بهترین شیوه این است که پیوندها قطع نشوند. البته در رمان شاید کمی سخت است و این موضوع ضرورتی ندارد. البته که خود داستان نویسان باید درباره آن جست وجو کنند، برای این که این مسئله نیز بعضا خودش آفت زا است.

انتهای پیام
گفتگو با هوش مصنوعی

💬 سلام! می‌خوای درباره‌ی «ادبیات قارچی یا پیوند با ریشه ها؟» بیشتر بدونی؟ من اینجام که راهنماییت کنم.