قصه و زندگی در «قطاری از کلمات»

به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس، سیدحسین موسوی نیا بر کتاب «قطاری از کلمات» نوشتۀ احمد اکبرپور یادداشتی نوشته است که در ادامه می خوانید.
عکس، هنر عکاس در یافتن و انتخاب یک قاب زیبا از جهان برای ثبت تصویری منفک از پیرامون قاب است، شعر، پیوند لحظه با معناست برای خلق یک آن شور انگیز فارغ و داستان، زندگی است. داستان خود زندگی است.
هر روز ماجرایی دارد و هر لحظه معنایی. زندگی ما هر لحظه اش روایتی است که تقاطع داشته ها و نداشته های ماست و قصه و روایت در جهان خیال، زندگی و خود ما را می برد به جایی که باید باشد جایی که رویا و تخیل آرزویش را دارد. ما با قصه، قهرمانی می کنیم که این حس را در زندگی مان تکثیر و تزریق کنیم. ما با قصه آنچه می خواهیم را داریم.
مخاطب قصه در یک قرار ناگفته و نانوشته خود را قهرمان داستان می پندارد و روحش را و چه بسا جسمش را با ماجرا همراه می کند و این است بر گرده قصه و داستان که داشته های قهرمان را در روح و جان مخاطب تکثیر کند و نداشته های مخاطب را از او بگیرد و امید و راه روشن را به جای آن پیش رویش بگذارد.
«قطاری از کلمات» کاروان قصه های روشن است. قصه هایی از متن و بطن زندگی. کتابی که خود نوشتن و قصه گفتن می شود ماجرا و مساله قهرمانش.
این کتاب قطاری که راوی اش دست ما را می گیرد و کوپه به کوپه جلو می برد و آدم ها را با زندگی شان نشان مان می دهد. قصه آدم ها را زندگی می کند و زندگی آدم ها را تبدیل به قصه.
باری در کوپه ای با دختر کوچکی که مادرش را از دست داده و معلمی جوانی که قصه می گوید و قصه می نویسد آشنا و همراه می شویم؛ که معلم دختر را از عالم واقعیت به داخل قصه اش می کشد و او را می نویسد و برای دختر اما قصه تبدیل به واقعیت و زندگی و عاطفه مادری می شود و معلم را مادر خود می بیند.
معلم می نویسد از آنچه دیده از دختر کوچک و آنچه باید باشد را با دانش آموزانش گام به گام می سازد. گویی قصه، آدم ها را می نویسد و می سازد.
مرز قصه گفتن و زندگی کردن در این کتاب صمیمی و پاک، مرز باریکی است که گاهی نویسنده و حتی مخاطب دوست دارد همین مرز باریک را هم نادیده بگیرد و بخواند که قصه همان زندگی است و زندگی چیزی جز قصه هایی که ما می بافیم نیست.
نویسنده ماجراها را با یک فرم زیبا و منطقی و باورپذیر که از خود قصه گویی گرفته، به هم گره می زند و هیچ ماجرایی را منفرد رها نمی کند. مثلا وقتی پدر دختر کوچولویی که در کوپه ی قطار روایت کرده، شب برای دخترش قصه می گوید. قصه ی دختر کوچکی که در پارک کنار پیرمردی تنها می نشیند و با او انس می گیرد و زمانی که دختر از آن شهر می رود قول می دهد که برای پیرمرد نامه بنویسد و هیچ وقت انتظار آن پیرمرد برای دریافت نامه ای از سوی دختر به سر نمی آید تا این که از دنیا میرود ، نویسنده این قصه که پدر دختر از روی کتابی برای دختر کوچکش روایت شده با زندگی واقعی معلم پیوند می دهد آنجا که: همان معلم نویسنده که در کوپه قطار با دختر کوچک آشنا شده وقتی برای پرس و جوی وضعیت کتاب های داخل کتاب فروشی می شود، فروشنده می گوید، خانم نویسنده، دختری برای شما و کتاب تان نامه ای فرستاده. و می فهمیم که نامه از سوی همان دختری که داخل پارک با پیرمرد انس گرفته برای معلم ارسال شده و آنجا ادامه قصه ای که پدر برای دختر تعریف کرده تا شب آرام بخوابد در واقعیت ساخته و روایت می شود.
یعنی نویسنده به زیبایی و با شیوه ای نرم ، مرز بین قصه و زندگی را بر می دارد و شما هر دو را حاضر و موثر می بینی. هم قصه را و هم زندگی را، و شخصیت ها به درستی برای تولید معنا نقش های خود را بازی می کنند. دختر کوچکی که مادرش را یعنی کسی که بچه را باقصه آرام می کند و می خواباند از دست داده و حالا با معلمی که قصه می نویسد آشنا می شود و آرزو می کند که او مادرش باشد.
آن که قصه می گوید و قصه می آورد پیام آورده و پیام رسان است، او مادر است. آرام می کند و هدایت می کند. آن که قصه می گوید و می نویسد هادی و پیامبر است.
و یا در ماجرای عمه مهوان و شوهرش که بچه دار نمی شدند و قباد را به فرزندی گرفته اند و اکنون سال هاست که قباد به خارج سفر کرده و شوهر عمه مهوان هم ناپدید شده، آنجا هم نویسنده با زیبایی تمام و با یک طراحی نرم و دوست داشتنی ، نوجوانی را خلق کرده که بیش از زندگی واقعی و درس و مشق منجمد کننده ذهن و کشنده تخیل، به قصه خواندن و قصه نوشتن علاقه دارد. این نوجوان کسی است که از طرف عمه مهوان برای قباد نامه می نویسد و این پسر بیش از تعامل با دیگران و بیش از زندگی در چارچوب تعیین شده مدرسه و خانواده، هزارتوی خودش را دارد و با تخیلش زندگی می کند. قصه خودش را می نویسد و آن را زندگی می کند.
او می گوید برای من پیرها مثل کتاب هستند و هر دوست تازه برایم یک کتاب جدید است.
در نظام آموزشی مرسوم پدر نیز مانند دیگران فکر می کند فرزنش بیمار است و برای این مدل زندگی می خواهد او را به شهر و دکتر ببرد و گناه پسر این است که رویا دارد و با تخیلش دنیایی رویایی برای خود ساخته است. او با نوشتن قصه، روشی برای بیان دلتنگی های خودش و عمه مهوان برگزیده.
و در اوقات و احوالش خیال و زندگی مرتب مانند رفت و برگشت موج و نسیم، در ساحل و دشت به ساحت هم رفت و آمد دارند.
نوجوانی که از نظر دستگاه تحلیلی خشک و بسته و محدود آموزش مدرسی، باید فقط درس و مشق هایش را انجام دهد، به تشخیص پدر، بیمار است ولیکن او زندگی و دنیای خودش را دارد و رویاها و آرزوهایش را زندگی می کند.
ویژگی بارز کتاب «قطاری از کلمات» به رسمیت شناختن ذهن و تخیل کودک و نوجوان است، یعنی آن چیزی که گاهی همه زندگی یک کودک یا نوجوان است را ارزشمند و موثر و سازنده تلقی می کند.
برای یک کودک هر چه در پیرامونش هست واقعیت دارد و واقعیت را آنچه و آنگونه که می فهمد می شناسد.
قصه وارد زندگی راوی می شود و او سررشته کار را دست می گیرد و از نخ رویا و تخیل برای خودش تنپوشی می بافد که آرزویش دارد و از داشتنش لذت می برد.
وجه دیگر کتاب حرکت اصلاحی قصه است در جهان واقعیت که نویسنده با شیوه ای دل نشین و خوش ساخت، قصه را مصلح اوضاع معرفی می کند. آنجا که راوی تنها امید و پناه ارتباط عمه مهوان با پسرش اقبال می شود که سرنوشتی نامعلوم دارد و کم کم این خود راوی است که در جای اقبال می نشیند تا روح و روان عمه مهوان آرامش گیرد و یا جایی که دختر کوچکی که مادرش را از دست داده و رنگ و بوی مادر را در معلم قصه نویس و قصه گو در می یابد و قصه واقعیت و خیال را در زندگی آنها به پیوند عاطفی می رساند. همه اینها، کتاب «قطاری از کلمات» را به عنوان یک کتاب شاخص و ارزشمند از منظر فنی و محتوایی و فرهنگی به مخاطب معرفی می کند.
وقتی صحبت از اثر تالیفی می شود، منتقد و کارشناس از مولفه ایرانی بودن و ایرانی نوشتن می گوید و می نویسد ولی مساله مهم این است که، آنچه مقدم بر گفتن و نوشتن با صفت ایرانی است، ایرانی زیستن است ایرانی اندیشیدن است. لذا هنرمند و از میان رشته های هنری ، هنر روایت گری جهان و زندگی ، بیش از هر چیز به زیست فرهنگی و آن هم فرهنگ خویش نیازمند است. هنرمند مولف تا با فرهنگ میهن خود مانوس نباشد و از ذخیره های آن بهره نبرده باشد، اثرش مایه ای از ایرانی بودن را عرضه نخواهد کرد.
انتهای پیام/
عکس، هنر عکاس در یافتن و انتخاب یک قاب زیبا از جهان برای ثبت تصویری منفک از پیرامون قاب است، شعر، پیوند لحظه با معناست برای خلق یک آن شور انگیز فارغ و داستان، زندگی است. داستان خود زندگی است.
هر روز ماجرایی دارد و هر لحظه معنایی. زندگی ما هر لحظه اش روایتی است که تقاطع داشته ها و نداشته های ماست و قصه و روایت در جهان خیال، زندگی و خود ما را می برد به جایی که باید باشد جایی که رویا و تخیل آرزویش را دارد. ما با قصه، قهرمانی می کنیم که این حس را در زندگی مان تکثیر و تزریق کنیم. ما با قصه آنچه می خواهیم را داریم.
مخاطب قصه در یک قرار ناگفته و نانوشته خود را قهرمان داستان می پندارد و روحش را و چه بسا جسمش را با ماجرا همراه می کند و این است بر گرده قصه و داستان که داشته های قهرمان را در روح و جان مخاطب تکثیر کند و نداشته های مخاطب را از او بگیرد و امید و راه روشن را به جای آن پیش رویش بگذارد.
«قطاری از کلمات» کاروان قصه های روشن است. قصه هایی از متن و بطن زندگی. کتابی که خود نوشتن و قصه گفتن می شود ماجرا و مساله قهرمانش.
این کتاب قطاری که راوی اش دست ما را می گیرد و کوپه به کوپه جلو می برد و آدم ها را با زندگی شان نشان مان می دهد. قصه آدم ها را زندگی می کند و زندگی آدم ها را تبدیل به قصه.
باری در کوپه ای با دختر کوچکی که مادرش را از دست داده و معلمی جوانی که قصه می گوید و قصه می نویسد آشنا و همراه می شویم؛ که معلم دختر را از عالم واقعیت به داخل قصه اش می کشد و او را می نویسد و برای دختر اما قصه تبدیل به واقعیت و زندگی و عاطفه مادری می شود و معلم را مادر خود می بیند.
معلم می نویسد از آنچه دیده از دختر کوچک و آنچه باید باشد را با دانش آموزانش گام به گام می سازد. گویی قصه، آدم ها را می نویسد و می سازد.
مرز قصه گفتن و زندگی کردن در این کتاب صمیمی و پاک، مرز باریکی است که گاهی نویسنده و حتی مخاطب دوست دارد همین مرز باریک را هم نادیده بگیرد و بخواند که قصه همان زندگی است و زندگی چیزی جز قصه هایی که ما می بافیم نیست.
نویسنده ماجراها را با یک فرم زیبا و منطقی و باورپذیر که از خود قصه گویی گرفته، به هم گره می زند و هیچ ماجرایی را منفرد رها نمی کند. مثلا وقتی پدر دختر کوچولویی که در کوپه ی قطار روایت کرده، شب برای دخترش قصه می گوید. قصه ی دختر کوچکی که در پارک کنار پیرمردی تنها می نشیند و با او انس می گیرد و زمانی که دختر از آن شهر می رود قول می دهد که برای پیرمرد نامه بنویسد و هیچ وقت انتظار آن پیرمرد برای دریافت نامه ای از سوی دختر به سر نمی آید تا این که از دنیا میرود ، نویسنده این قصه که پدر دختر از روی کتابی برای دختر کوچکش روایت شده با زندگی واقعی معلم پیوند می دهد آنجا که: همان معلم نویسنده که در کوپه قطار با دختر کوچک آشنا شده وقتی برای پرس و جوی وضعیت کتاب های داخل کتاب فروشی می شود، فروشنده می گوید، خانم نویسنده، دختری برای شما و کتاب تان نامه ای فرستاده. و می فهمیم که نامه از سوی همان دختری که داخل پارک با پیرمرد انس گرفته برای معلم ارسال شده و آنجا ادامه قصه ای که پدر برای دختر تعریف کرده تا شب آرام بخوابد در واقعیت ساخته و روایت می شود.
یعنی نویسنده به زیبایی و با شیوه ای نرم ، مرز بین قصه و زندگی را بر می دارد و شما هر دو را حاضر و موثر می بینی. هم قصه را و هم زندگی را، و شخصیت ها به درستی برای تولید معنا نقش های خود را بازی می کنند. دختر کوچکی که مادرش را یعنی کسی که بچه را باقصه آرام می کند و می خواباند از دست داده و حالا با معلمی که قصه می نویسد آشنا می شود و آرزو می کند که او مادرش باشد.
آن که قصه می گوید و قصه می آورد پیام آورده و پیام رسان است، او مادر است. آرام می کند و هدایت می کند. آن که قصه می گوید و می نویسد هادی و پیامبر است.
و یا در ماجرای عمه مهوان و شوهرش که بچه دار نمی شدند و قباد را به فرزندی گرفته اند و اکنون سال هاست که قباد به خارج سفر کرده و شوهر عمه مهوان هم ناپدید شده، آنجا هم نویسنده با زیبایی تمام و با یک طراحی نرم و دوست داشتنی ، نوجوانی را خلق کرده که بیش از زندگی واقعی و درس و مشق منجمد کننده ذهن و کشنده تخیل، به قصه خواندن و قصه نوشتن علاقه دارد. این نوجوان کسی است که از طرف عمه مهوان برای قباد نامه می نویسد و این پسر بیش از تعامل با دیگران و بیش از زندگی در چارچوب تعیین شده مدرسه و خانواده، هزارتوی خودش را دارد و با تخیلش زندگی می کند. قصه خودش را می نویسد و آن را زندگی می کند.
او می گوید برای من پیرها مثل کتاب هستند و هر دوست تازه برایم یک کتاب جدید است.
در نظام آموزشی مرسوم پدر نیز مانند دیگران فکر می کند فرزنش بیمار است و برای این مدل زندگی می خواهد او را به شهر و دکتر ببرد و گناه پسر این است که رویا دارد و با تخیلش دنیایی رویایی برای خود ساخته است. او با نوشتن قصه، روشی برای بیان دلتنگی های خودش و عمه مهوان برگزیده.
و در اوقات و احوالش خیال و زندگی مرتب مانند رفت و برگشت موج و نسیم، در ساحل و دشت به ساحت هم رفت و آمد دارند.
نوجوانی که از نظر دستگاه تحلیلی خشک و بسته و محدود آموزش مدرسی، باید فقط درس و مشق هایش را انجام دهد، به تشخیص پدر، بیمار است ولیکن او زندگی و دنیای خودش را دارد و رویاها و آرزوهایش را زندگی می کند.
ویژگی بارز کتاب «قطاری از کلمات» به رسمیت شناختن ذهن و تخیل کودک و نوجوان است، یعنی آن چیزی که گاهی همه زندگی یک کودک یا نوجوان است را ارزشمند و موثر و سازنده تلقی می کند.
برای یک کودک هر چه در پیرامونش هست واقعیت دارد و واقعیت را آنچه و آنگونه که می فهمد می شناسد.
قصه وارد زندگی راوی می شود و او سررشته کار را دست می گیرد و از نخ رویا و تخیل برای خودش تنپوشی می بافد که آرزویش دارد و از داشتنش لذت می برد.
وجه دیگر کتاب حرکت اصلاحی قصه است در جهان واقعیت که نویسنده با شیوه ای دل نشین و خوش ساخت، قصه را مصلح اوضاع معرفی می کند. آنجا که راوی تنها امید و پناه ارتباط عمه مهوان با پسرش اقبال می شود که سرنوشتی نامعلوم دارد و کم کم این خود راوی است که در جای اقبال می نشیند تا روح و روان عمه مهوان آرامش گیرد و یا جایی که دختر کوچکی که مادرش را از دست داده و رنگ و بوی مادر را در معلم قصه نویس و قصه گو در می یابد و قصه واقعیت و خیال را در زندگی آنها به پیوند عاطفی می رساند. همه اینها، کتاب «قطاری از کلمات» را به عنوان یک کتاب شاخص و ارزشمند از منظر فنی و محتوایی و فرهنگی به مخاطب معرفی می کند.
وقتی صحبت از اثر تالیفی می شود، منتقد و کارشناس از مولفه ایرانی بودن و ایرانی نوشتن می گوید و می نویسد ولی مساله مهم این است که، آنچه مقدم بر گفتن و نوشتن با صفت ایرانی است، ایرانی زیستن است ایرانی اندیشیدن است. لذا هنرمند و از میان رشته های هنری ، هنر روایت گری جهان و زندگی ، بیش از هر چیز به زیست فرهنگی و آن هم فرهنگ خویش نیازمند است. هنرمند مولف تا با فرهنگ میهن خود مانوس نباشد و از ذخیره های آن بهره نبرده باشد، اثرش مایه ای از ایرانی بودن را عرضه نخواهد کرد.
انتهای پیام/
گفتگو با هوش مصنوعی
💬 سلام! میخوای دربارهی «قصه و زندگی در «قطاری از کلمات»» بیشتر بدونی؟ من اینجام که راهنماییت کنم.