زولبیا و بامیه ای که دیگر دلی برایش آب نمی افتد

دستی بر سبیل قیطونی اش می کشد و می گوید: اگر قیمت زولبیا و بامیه افزایش پیدا کند، با توجه به شرایط اقتصادی جامعه و قدرت پایین خرید مردم، خریدار کم می شود. این ها را که می گفت؛ مدام سرش را به نشانه اعتراض وضع حاکم بر بازار تکان می داد. از همه قطع امید کرده بود، به قول خودش «به جز اوستاکریم»
به گزارش خبرگزاری فارس از بجنورد به بهانه نزدیک شدن به ماه مبارک رمضان و مصرف شیرینی مخصوص این روزها و البته صحبت هایی در باب توزیع شکر طرح تنظیم بازار، سراغ یکی از قدیم ترین شیرینی فروش های بجنورد رفتیم. به گفته برخی کسبه قدیم شهر، قنادی پیشه پدری آن ها است. البته که این پیشه اجدادی برای او حکم چوب دو سر طلا را دارد، از یک طرف ماندن به خاطر اعتماد مشتری، و از سوی دیگر متضرر شدن به دلیل اوضاع نامساعد و بد بازار.
وارد مغازه که می شوی، انعکاس نور لامپ های متعدد نصب شده در سقف و تلاقی آن با تمیزی سرامیک کف مغازه، چشم را می زد. شیرینی ها و کیک های خوش رنگی که در یخچال های متعدد جا خوش کرده بودند و البته سینی های زولبیا و بامیه ای که بدجوری آب از لب ولوچه سرازیر می کرد!
نزدیک دخل که می شویم؛ شاگرد نوجوانی که در حال منگنه کردن جعبه های شیرینی بود، کارش را نیمه کاره می گذارد. بدون نگاه کردن به ما دستش را در کیسه دست کش یک بار مصرف می کند. قبل از برداشتن به او می گویم: آقاپسر شیرینی نمی خواهم. خبرنگارم و چند سؤال درباره قیمت زولبیا و بامیه و مواد اولیه دارم. با گفتن: پس ببخشید، اجازه بدهید صاحب مغازه را صدا کنم. بدون توجه به تشکر ما به سمت کارگاه شیرینی پزی که در طبقه زیرین مغازه قرار داشت، رفت.
در این فاصله کوتاه به سمت یخچال ها می رویم. شیرینی ها و بستنی ها را ورانداز می کنیم. به ناگاه جوانی از پشت دخل صدایمان زد: آقای خبرنگار در خدمتم. به سمت صدا برمی گردیم. چهره اش برایم آشنا بود. او هم مرا شناخت. سلام و علیکی ردوبدل می شود.
بلافاصله اولین سؤال را از قیمت نهایی شیرینی مخصوص ماه مبارک رمضان می پرسم. می گوید: هنوز قیمت قطعی را اعلام نکرده اند. از پرسشم که آیا شاهد افزایش قیمت خواهیم بود، تعجب می کند. می گوید: حتما! با این نوسان قیمت در بازار و مواد اولیه به نظر شما قیمت کالایی را سراغ دارید که بالا نرفته باشد.
با جوابش بدجوری تو ذوقم زد. با خود گفتم: این هم سؤال بود که پرسیدی!؟ هنوز در شوک سؤالم بودم. دستی بر سبیل قیطونی اش کشید. همراه آهی که از نهادش بلند می شد، گفت: اگر قیمت زولبیا و بامیه افزایش پیدا کند، با توجه به شرایط اقتصادی جامعه و قدرت پایین خرید مردم، خریدار کم می شود. از آن طرف اگر قیمت بالا نرود؛ چون مواد اولیه افزایش قیمت داشته، برای من قناد صرفه ندارد. این ها را که می گفت؛ مدام سرش را به نشانه اعتراض نسبت به اوضاع حاکم بر بازار تکان می داد. از همه قطع امید کرده بود، به قول خودش «به جز اوستاکریم».
گویا دیگر نه تنها دل مشتری که دل فروشنده هم برای زولبیا و بامیه قنج نمی زند. چون دل ناخوش قناد و ساز ناکوک این روزهای او نمی تواند حلاوت گذشته را به شیرینی جداناپذیر سفره های افطار بدهد! به قناد جوان میگویم: مشکل اصلی شما افزایش قیمت مواد اولیه اصلی مثل آرد و شکر است؟ می گوید: مطلقا نه! برای من که منتظر تائیدیه او بودم، این جواب هم کمی عجیب بود.
قبل از این که چرایی این پاسخ را بپرسم؛ ادامه داد: مشکل اصلی که به چشم نمی آید و محل چالش ما و اتحادیه، همین است. آن قدر که مواد جانبی و مکمل افزایش داشته آرد و شکر افزایش نداشته. از او می خواهم کمی روشن تر و به قول معروف مصداقی تر بگوید. با انگشت به یخچال پشت سرم اشاره می کند و می گوید: همین کاغذ کپسول های کیک یزدی. قیمت هر بسته ۵۰۰ عددی آن ها درگذشته ۲۴ هزار تومان بود، الآن فکر می کنی، چقدر شده؟
من که خود را در مقام پرسش گر می دیدم، اکنون باید پاسخگوی قناد باشم که با تردید گفتم: احتمالا دو الی سه برابر شده است. نگاهی عاقل اندر سفیه به من انداخت. برای اثبات صدق کلامش کشوی دخل را باز کرد. چند فاکتور را که زیر و کرد، یافت آن چه را که در پی اش بود. «۲۵۰ هزار تومان داداش!» این را با صدایی که در آن اعتراض و کنایه به من و تمام ارض و سما ممزوج بود، گفت. «حالا شما خودت حساب کن. قیمت شیرینی باید چقدر افزایش داشته باشد تا این نوسان را پوشش دهد.» این را که گفت، رفت سروقت فاکتور بعدی.
به شاگرد که حالا سراغ مأموریت نیمه کاره خود برگشته بود، اشاره کرد. «پسر! رولتی که با ژله تزئین شده به یار». از گفته اش خوشحال شدم. الآن دلی از عزا درمی آورم. اما حدسم اشتباه بود. می خواست شاهدی برای فاکتور بعدی بیاورد. « ژله بریلو هر سطل سه کیلویی آن پارسال ۳۲ هزار تومان بود ولی امسال ناقابل ۱۱۰ هزار تومان!» من که در حال یادداشت قیمت ها بودم، سرم را بالا آوردم، ژله …؟! گفت: بریلو؛ همین ژله نرم فرم گرفته و روانی که برای تزئین روی این رولت کشیده شده است.
تیرم به سنگ خورد. خبری از شیرینی نبود. فکر کنم طاقت جوان قناد طاق شده بود، والا حتما تعارفم می کرد. بماند. رفت سراغ فاکتور بعدی. «هر سطل ۱۰ کیلویی ژل کیک یا مایع بهبوددهنده چند ماه پیش ۶۵ هزار تومان بود ولی الآن ۳۰۰ هزار تومان شده!» قیمت را که گفت کشو را محکم بست، نه بهتر است بگویم کوبید!
با ناراحتی و کلافگی مفرط ادامه داد: قیمت جعبه شیرینی تقریبا ۵ برابر شده است. قیمت را می پرسم که یادداشت کنم. می گوید: جعبه ۳ هزارتومانی الآن با هزینه شاگرد و منگنه برای من ۱۶ هزار تومان تمام می شود. آرد و شکر هم که دیگر دو برابر شدنش جای هیچ حرفی را نمی گذارد.
این گوشه ای از تلخی بازار شیرینی فروشی است. آری هوای بازارچه برای خریدار و چه برای فروشنده آرام نیست. طوفانی و متلاطم است. مسئولینی که گویا پنبه در گوش و عینک سیاه بر چشم نهاده اند تا اوضاع را نشنوند و نبینند باید فکری برای این وضع بکشند، به امید روزی که حلاوت و شیرینی روزهای خوش قدیم بر بازار حاکم شود.
انتهای پیام/ر
به گزارش خبرگزاری فارس از بجنورد به بهانه نزدیک شدن به ماه مبارک رمضان و مصرف شیرینی مخصوص این روزها و البته صحبت هایی در باب توزیع شکر طرح تنظیم بازار، سراغ یکی از قدیم ترین شیرینی فروش های بجنورد رفتیم. به گفته برخی کسبه قدیم شهر، قنادی پیشه پدری آن ها است. البته که این پیشه اجدادی برای او حکم چوب دو سر طلا را دارد، از یک طرف ماندن به خاطر اعتماد مشتری، و از سوی دیگر متضرر شدن به دلیل اوضاع نامساعد و بد بازار.
وارد مغازه که می شوی، انعکاس نور لامپ های متعدد نصب شده در سقف و تلاقی آن با تمیزی سرامیک کف مغازه، چشم را می زد. شیرینی ها و کیک های خوش رنگی که در یخچال های متعدد جا خوش کرده بودند و البته سینی های زولبیا و بامیه ای که بدجوری آب از لب ولوچه سرازیر می کرد!
نزدیک دخل که می شویم؛ شاگرد نوجوانی که در حال منگنه کردن جعبه های شیرینی بود، کارش را نیمه کاره می گذارد. بدون نگاه کردن به ما دستش را در کیسه دست کش یک بار مصرف می کند. قبل از برداشتن به او می گویم: آقاپسر شیرینی نمی خواهم. خبرنگارم و چند سؤال درباره قیمت زولبیا و بامیه و مواد اولیه دارم. با گفتن: پس ببخشید، اجازه بدهید صاحب مغازه را صدا کنم. بدون توجه به تشکر ما به سمت کارگاه شیرینی پزی که در طبقه زیرین مغازه قرار داشت، رفت.
در این فاصله کوتاه به سمت یخچال ها می رویم. شیرینی ها و بستنی ها را ورانداز می کنیم. به ناگاه جوانی از پشت دخل صدایمان زد: آقای خبرنگار در خدمتم. به سمت صدا برمی گردیم. چهره اش برایم آشنا بود. او هم مرا شناخت. سلام و علیکی ردوبدل می شود.
بلافاصله اولین سؤال را از قیمت نهایی شیرینی مخصوص ماه مبارک رمضان می پرسم. می گوید: هنوز قیمت قطعی را اعلام نکرده اند. از پرسشم که آیا شاهد افزایش قیمت خواهیم بود، تعجب می کند. می گوید: حتما! با این نوسان قیمت در بازار و مواد اولیه به نظر شما قیمت کالایی را سراغ دارید که بالا نرفته باشد.
با جوابش بدجوری تو ذوقم زد. با خود گفتم: این هم سؤال بود که پرسیدی!؟ هنوز در شوک سؤالم بودم. دستی بر سبیل قیطونی اش کشید. همراه آهی که از نهادش بلند می شد، گفت: اگر قیمت زولبیا و بامیه افزایش پیدا کند، با توجه به شرایط اقتصادی جامعه و قدرت پایین خرید مردم، خریدار کم می شود. از آن طرف اگر قیمت بالا نرود؛ چون مواد اولیه افزایش قیمت داشته، برای من قناد صرفه ندارد. این ها را که می گفت؛ مدام سرش را به نشانه اعتراض نسبت به اوضاع حاکم بر بازار تکان می داد. از همه قطع امید کرده بود، به قول خودش «به جز اوستاکریم».
گویا دیگر نه تنها دل مشتری که دل فروشنده هم برای زولبیا و بامیه قنج نمی زند. چون دل ناخوش قناد و ساز ناکوک این روزهای او نمی تواند حلاوت گذشته را به شیرینی جداناپذیر سفره های افطار بدهد! به قناد جوان میگویم: مشکل اصلی شما افزایش قیمت مواد اولیه اصلی مثل آرد و شکر است؟ می گوید: مطلقا نه! برای من که منتظر تائیدیه او بودم، این جواب هم کمی عجیب بود.
قبل از این که چرایی این پاسخ را بپرسم؛ ادامه داد: مشکل اصلی که به چشم نمی آید و محل چالش ما و اتحادیه، همین است. آن قدر که مواد جانبی و مکمل افزایش داشته آرد و شکر افزایش نداشته. از او می خواهم کمی روشن تر و به قول معروف مصداقی تر بگوید. با انگشت به یخچال پشت سرم اشاره می کند و می گوید: همین کاغذ کپسول های کیک یزدی. قیمت هر بسته ۵۰۰ عددی آن ها درگذشته ۲۴ هزار تومان بود، الآن فکر می کنی، چقدر شده؟
من که خود را در مقام پرسش گر می دیدم، اکنون باید پاسخگوی قناد باشم که با تردید گفتم: احتمالا دو الی سه برابر شده است. نگاهی عاقل اندر سفیه به من انداخت. برای اثبات صدق کلامش کشوی دخل را باز کرد. چند فاکتور را که زیر و کرد، یافت آن چه را که در پی اش بود. «۲۵۰ هزار تومان داداش!» این را با صدایی که در آن اعتراض و کنایه به من و تمام ارض و سما ممزوج بود، گفت. «حالا شما خودت حساب کن. قیمت شیرینی باید چقدر افزایش داشته باشد تا این نوسان را پوشش دهد.» این را که گفت، رفت سروقت فاکتور بعدی.
به شاگرد که حالا سراغ مأموریت نیمه کاره خود برگشته بود، اشاره کرد. «پسر! رولتی که با ژله تزئین شده به یار». از گفته اش خوشحال شدم. الآن دلی از عزا درمی آورم. اما حدسم اشتباه بود. می خواست شاهدی برای فاکتور بعدی بیاورد. « ژله بریلو هر سطل سه کیلویی آن پارسال ۳۲ هزار تومان بود ولی امسال ناقابل ۱۱۰ هزار تومان!» من که در حال یادداشت قیمت ها بودم، سرم را بالا آوردم، ژله …؟! گفت: بریلو؛ همین ژله نرم فرم گرفته و روانی که برای تزئین روی این رولت کشیده شده است.
تیرم به سنگ خورد. خبری از شیرینی نبود. فکر کنم طاقت جوان قناد طاق شده بود، والا حتما تعارفم می کرد. بماند. رفت سراغ فاکتور بعدی. «هر سطل ۱۰ کیلویی ژل کیک یا مایع بهبوددهنده چند ماه پیش ۶۵ هزار تومان بود ولی الآن ۳۰۰ هزار تومان شده!» قیمت را که گفت کشو را محکم بست، نه بهتر است بگویم کوبید!
با ناراحتی و کلافگی مفرط ادامه داد: قیمت جعبه شیرینی تقریبا ۵ برابر شده است. قیمت را می پرسم که یادداشت کنم. می گوید: جعبه ۳ هزارتومانی الآن با هزینه شاگرد و منگنه برای من ۱۶ هزار تومان تمام می شود. آرد و شکر هم که دیگر دو برابر شدنش جای هیچ حرفی را نمی گذارد.
این گوشه ای از تلخی بازار شیرینی فروشی است. آری هوای بازارچه برای خریدار و چه برای فروشنده آرام نیست. طوفانی و متلاطم است. مسئولینی که گویا پنبه در گوش و عینک سیاه بر چشم نهاده اند تا اوضاع را نشنوند و نبینند باید فکری برای این وضع بکشند، به امید روزی که حلاوت و شیرینی روزهای خوش قدیم بر بازار حاکم شود.
انتهای پیام/ر
گفتگو با هوش مصنوعی
💬 سلام! میخوای دربارهی «زولبیا و بامیه ای که دیگر دلی برایش آب نمی افتد» بیشتر بدونی؟ من اینجام که راهنماییت کنم.