کلان روایتها در تاریخ نگاری ایران دوره قاجار کتاب شد

به گزارش خبرنگار مهر، کتاب «کلان روایتها در تاریخ نگاری ایران دوره قاجار(۱۲۶۴- ۱۲۱۰)» نوشته محمدامیر احمدزاده به همت انتشارات پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی به بهای ۶۶ هزار تومان منتشرشد.
کتاب حاضر با هدف و دغدغه تحلیل متون تاریخ نگاری دوره اول قاجاریه به تفکیک چهار مسئله اصلی یعنی هویت، مشروعیت، روابط خارجی و جنگ و بازنمایی این مسائل در تواریخ صدر قاجاریه پرداخته است.
دستاورد بحث نشان می دهد که متون تاریخ نگاری در هر دوره ای دربردارنده اندیشه ها، افکار و آرای مورخان در باب اصلی ترین مسائل عصر خود هستند و بازخورد هر مسئله ای را می توان علی رغم پیچیدگی های زبانی متون تاریخ نگاری رسمی، کشف و استخراج کرد.
فهرست مطالب این کتاب عبارت است از مقدمه، بازتاب مسئلهٔ هویت و تبار قاجارها در روایت مورخان ایرانی، مسئلهٔ مشروعیت و برجستگی آن در اندیشهٔ مورخان، مسئلهٔ جنگ در روایت مورخان دورهٔ اول قاجاریه، بازنمایی مسئلهٔ فرنگ و فرنگی در منابع تاریخنگاری، جمع بندی، نتیجه گیری و منابع و مآخذ.
در بخشی از مقدمه این اثر در معرفی آن آمده است: متون تاریخ نگاری یکی از میراثهای فرهنگی هر جامعه ای اند که میتوان بازتاب مسائل عصرشان را در روایت پردازی آنان یافت. اینکه مسائل کلان و اساسی مطرح شده در متون تاریخ نگاری دورهٔ قاجاریه کدام اند و چه جایگاهی در رویکرد و روایت پردازی مورخان نیمهٔ اول دورهٔ قاجاریه داشته اند مسئلهٔ نوشتار پیش روست. رویکرد تحقیق مبتنی بر تحلیل تاریخی و بازنمایی و تفسیر روایتهایی است که به صورت بندی جدیدی از روایت مورخان دربارهٔ مسائل دورهٔ قاجار کمک میکند. آنچه به عنوان دستاورد کلی بحث میتوان آورد این است که حکومت قاجار همچون هر حکومت نوتأسیسی در ابتدای عمر خود با بحران هویت و مشروعیت مواجه بوده است؛ در نتیجه حجم عظیمی از مباحث و روایات مورخان رسمی به این دو مسئله متمرکز شده است. گفتمان هویت به مثابهٔ مسئلهٔ عصر تأسیس در تواریخ دورهٔ اول قاجاریه گرچه رنگ وبوی «ایلی _ قومی» دارد، به تدریج به سمت هویت سرزمینی ایران باستان و هویت اسلامی با طرح ممیزات خاص هر کدام پیش رفته است. علت توجه مورخان به مسئلهٔ هویت را میتوان در اتصال آن به مسئلهٔ مشروعیت از یک سو و از سوی دیگر، رویارویی نابرابر با فرنگ مدرنی دانست که متفاوت با اعصار گذشته به تأثیرگذاری یک جانبه در جامعهٔ شرق روی آورد. مسئلهٔ دیگری که در متون تاریخ نگاری رسمی قاجاری انعکاس چشم گیری دارد «گفتمان جنگ» است که مورخان با رویکردی عینی و واقع گرایانه به مسئلهٔ جنگهای مدرنی که ایران در برابر روسیه تزاری با آن مواجه شد پرداختهاند. مسئلهٔ چهارم قابل طرح در متون تاریخنگاری قاجاریه را مناسبات خارجی، قرائت و خوانش از «دیگری قدرتمند فرنگی» و اهمیت مسائل دنیای پیرامونی تشکیل میدهد. این رویکرد به تدریج ایران را از الگوی روابط خارجی به سوی اتخاذ یک سیاست خارجی و تشکیل نهادهای مدرن سیاستگذار در عرصهٔ مناسبات خارجی به پیش میبرد و در رویکرد مورخان قاجار با گذر زمان درک نسبتا روشنتری از فرنگ مترقی و رویههای تمدنی _ استعماری آن بازتاب یافته است.
تاریخ نگاری نیمهٔ اول قرن سیزدهم قمری در ایران عمدتا متأثر از الگوبرداری نوشتارهای تاریخی از فضای سنتها و ارزشهای فرهنگی و سیاسی جامعهٔ ایران تحت تسلط قدرت قاجاریه بود. این موضوع در گونه شناسی الگوهای تاریخ نگاری ایرانی اعم از تاریخ های محلی و تاریخهای سلسلهای، که اغلب معطوف به طرح ارزشهای قبایلی _ ایلی به عنوان الگوی غالب در فرهنگ سیاسی و مناسبات اجتماعی هویت تاریخی است، بازتاب یافته است. اغلب مورخان نیمهٔ اول حکومت قاجاریه، ضمن آگاهی از تحولات دنیای بیرونی و رشد دانش جدید، از تحصیلات سنتی برای نگارش تاریخ برخوردار بودند که این امر موجب شد تاریخنگاری را به مثابهٔ فعل و عملی دیوانی پیگیری کنند تا به عنوان یک دانش و حوزهٔ معرفتی. طبعا این دیوانسالاران ایرانی ضمن علاقه مندی به میراث ارجمند فکری _ فرهنگی و سیاسی ایران بر آن بودند که تاریخ حکومت قاجارها و ظهور رهبران نظامی _ سیاسی آن را در تسلسل و تداوم تاریخی با ادوار کهن و باستانی ایران و سلطنتهای قدیم ترسیم کنند و بدین ترتیب از ذهنیت تاریخی _ اجتماعی خود به عنوان بخشی از جامعهٔ ایران برای تبیین جایگاه و اهمیت پادشاهی جدیدالتأسیس و اتصال الگوی حکمرانی رهبران جدید به پادشاهان ایرانی قدیم بهره بگیرند. بنابراین، همهٔ اقدامات منشیان و دبیران و اهل دیوانسالاری ایرانی در مقام مورخ و ادیب عبارت است از تأثیرپذیری ناآگاهانه یا آگاهانه از رسالت منشیانهٔ خود برای ثبت تاریخ معاصر زمانه در چهارچوبی اندیشیده. مورخان قاجار هم به خاطر الگوبرداری از سنت تاریخ نویسی ماسبق خود یعنی مکتب استرآبادی و هم با توجه به سپری کردن عمر و حرفه در مکتوب نویسی منشیانه و ملفوفه نویسی دبیران عمدتا از موضع ادیب و منشی به سنتهای سیاسی و تاریخی میپرداختند که نتیجهٔ آن تولید متون نسبتا منشیانه با درجه هایی از تفاوت در سطح بود. مورخان رسمی قدرت سیاسی قاجار به مانند اغلب همسلکان خود در ادوار پیشین به ثبت تاریخ براساس ارزشهای فرهنگی و قومی مسلط در زمانه با نظر به کارکردهای تاریخی ثبت وقایع مشغول بودند.
بنابراین، متون تاریخ نگاری بخشی از اندیشهٔ سیاسی ادوار گوناگون تاریخ ایران را در بر گرفته اند و بخشی از اندیشهٔ سیاسی هر دوره را باید در لفافهٔ متون تاریخنگاری آن جست وجو کرد. اهمیت طرح بحث و پرداختن به چنین موضوعاتی از این روست که تاریخنگاری در دورهٔ قاجار از حیث کمی و کیفی متحول و دگرگون شد؛ اولین نشانه های تغییر در نثر و سبک نگارش تجلی پیدا کرد، سپس به تدریج دامنهٔ تحول به محتوا و نگرش تاریخنگاران کشیده شد. افق و حیطهٔ تاریخنگاری هم از محدودهٔ جغرافیا و فرهنگ ایران زمین و سرزمینهای همجوار فراتر رفت و به قلمرو تاریخ جهان بسط یافت. تنوع و تکثر بیسابقهای در نوشته های تاریخی و مورخان صورت گرفت و نگارش و مطالعهٔ تاریخ از محدودهٔ انحصاری دیوان سالاران ادیب خارج گردید و برخی نویسندگان از این حد هم فراتر رفتند. محتوای مطالب تاریخی را از وصف سرگذشت شاهان و جنگها به مباحث اجتماعی و اقتصادی گسترش دادند و به نقادی تاریخ نگاری سنتی پرداختند. در ادامه، اسلوب و فن تاریخنگاری علمی جدید را پایه گذاری کردند و بر درک و فهم فلسفی از تاریخ تأکید ورزیدند. مسئلهٔ تحقیق حاضر بر این مبنا استوار است که بکاود کلان روایت های موجود در تاریخنگاری دورهٔ اول حکومت قاجاریه کدام اند و چه نسبتی با وضعیت سیاسی و فرهنگی جامعه داشته اند؟
با تأسیس حکومت قاجار جغرافیای تاریخی ایران، پس از دوره هایی از تلاطم ناشی از فقدان حکومت متمرکز، مجددا از چهارچوب جغرافیایی و ثبات نسبی در قلمرو سرزمینی برخوردار شد و عصر حیات حکومتهای محلی و منطقهای با شکلگیری نظام سیاسی و متمرکز قاجاریه در ایران پایان یافت. تشکیل حکومت متمرکز به بازآفرینی جریان و سنتهای سیاسی _ فرهنگی ایران از جمله توسعهٔ مکتب بازگشت ادبی، توسعهٔ فرهنگی و رشد ساختارهای اداری _ سیاسی کمک کرد. به تدریج شاهد آن هستیم که حکومت قاجاریه با توسعهٔ الگوی نظام سیاسی پادشاهی بر مبنای میراث و سنتهای ایرانی پا گرفت و تحقق چنین مسئله ای بر اثر مشارکت فعال و اثرگذار صاحبان قلم و دیوان سالاران ایرانی از جمله حاج ابراهیم خان کلانتر و خاندان قائم مقام صورت واقعی به خود گرفت. گرچه این ساختار قدرت سیاسی جدید بر مبنای انتساب به ایل قاجار شکل گرفت، مقدمات و زمینه های رشد دبیران و دیوانیان ایرانی را بر اثر تغییر در محتوای ساختار سیاسی و نیز متأثر از تحولات بیرونی عصر مدرن به پیش برد.
در عرصهٔ تاریخ نگاری نیز، مؤلفه هایی که باعث تغییرات تدریجی در محتوای متون دورهٔ قاجاریه شد عبارت اند از ۱- تغییروتحول تدریجی در بسترهای اجتماعی _ فرهنگی ایران دورهٔ قاجار، به گونه ای که ایران از جامعه ای دینی و سنتی که تداوم اندیشهها و علایق عصر صفویه را در خود داشت به سوی جامعه ای در حال گذار و تحول پیش رفت. هر چند زمینه های وقوع این تحول امری درونی و برآیند سیر طبیعی تغییرات درونزا در ایران نبود، تداوم این روند سبب شد تاریخ نگاری از الگوی اندیشهٔ تقدیرگرایانه، هزاره گرایی و سده گرایی به سمت تاریخ نگاری عینی و واقع گرایانه پیش برود. اگرچه برخی قالبهای کلان روایت موجود در منابع تاریخ نگاری از جمله پارادایم مسلط سیاست نگاری در منابع تاریخ نگاری تغییری در رویکرد و محتوای خود نداد، موضوعات سیاسی و مسائل اهل قدرت و سیاست به مثابهٔ واحد مطالعه و مسئله در تاریخ با نگرشهای دیگری نیز مورد مطالعه و بازبینی قرار گرفت. ۲- توسعهٔ تاریخ نویسی محلی و سلسلهای در راستای ثبت مسائل و موضوعات جدید قرن سیزدهم قمری و رشد خودآگاهی مورخان از ماهیت تحولات دنیای بیرونی. ۳- طرح موضوعات جدید بر مبنای الگوپذیری از سنتهای نوشتاری موجود در تاریخهای نو. ۴- گرایش به سادهنویسی در متن بر مبنای تحولات صنعت چاپ و بسط مخاطبان. در حقیقت، این تغییرات در بسترهای اجتماعی و جغرافیای فرهنگی بازتاب خود را در تاریخ نگاری ایران دورهٔ قاجار داشته است و این امر خود متأثر از تغییرات کلان در عرصه های ساختار سیاسی و زندگی فرهنگی و اجتماعی جامعهٔ ایران بود.
این پژوهش براساس روش تحلیل تاریخی و نیز تفسیر متون تاریخ نگاری صدر قاجاریه صورت گرفته است؛ بدین منظور، ابتدا وقایع و رخدادها را بررسی می کند و در مرحلهٔ بالاتر با روش تحلیلی به ارزیابی مباحث و مسائل موردتوجه مورخان این برهه میپردازد و سپس براساس روش تحلیل محتوا، کشف و بررسی کلان روایت ها و مسائل مدنظر مورخان دورهٔ قاجار موردتوجه قرار می گیرد.
کتاب حاضر با هدف و دغدغه تحلیل متون تاریخ نگاری دوره اول قاجاریه به تفکیک چهار مسئله اصلی یعنی هویت، مشروعیت، روابط خارجی و جنگ و بازنمایی این مسائل در تواریخ صدر قاجاریه پرداخته است.
دستاورد بحث نشان می دهد که متون تاریخ نگاری در هر دوره ای دربردارنده اندیشه ها، افکار و آرای مورخان در باب اصلی ترین مسائل عصر خود هستند و بازخورد هر مسئله ای را می توان علی رغم پیچیدگی های زبانی متون تاریخ نگاری رسمی، کشف و استخراج کرد.
فهرست مطالب این کتاب عبارت است از مقدمه، بازتاب مسئلهٔ هویت و تبار قاجارها در روایت مورخان ایرانی، مسئلهٔ مشروعیت و برجستگی آن در اندیشهٔ مورخان، مسئلهٔ جنگ در روایت مورخان دورهٔ اول قاجاریه، بازنمایی مسئلهٔ فرنگ و فرنگی در منابع تاریخنگاری، جمع بندی، نتیجه گیری و منابع و مآخذ.
در بخشی از مقدمه این اثر در معرفی آن آمده است: متون تاریخ نگاری یکی از میراثهای فرهنگی هر جامعه ای اند که میتوان بازتاب مسائل عصرشان را در روایت پردازی آنان یافت. اینکه مسائل کلان و اساسی مطرح شده در متون تاریخ نگاری دورهٔ قاجاریه کدام اند و چه جایگاهی در رویکرد و روایت پردازی مورخان نیمهٔ اول دورهٔ قاجاریه داشته اند مسئلهٔ نوشتار پیش روست. رویکرد تحقیق مبتنی بر تحلیل تاریخی و بازنمایی و تفسیر روایتهایی است که به صورت بندی جدیدی از روایت مورخان دربارهٔ مسائل دورهٔ قاجار کمک میکند. آنچه به عنوان دستاورد کلی بحث میتوان آورد این است که حکومت قاجار همچون هر حکومت نوتأسیسی در ابتدای عمر خود با بحران هویت و مشروعیت مواجه بوده است؛ در نتیجه حجم عظیمی از مباحث و روایات مورخان رسمی به این دو مسئله متمرکز شده است. گفتمان هویت به مثابهٔ مسئلهٔ عصر تأسیس در تواریخ دورهٔ اول قاجاریه گرچه رنگ وبوی «ایلی _ قومی» دارد، به تدریج به سمت هویت سرزمینی ایران باستان و هویت اسلامی با طرح ممیزات خاص هر کدام پیش رفته است. علت توجه مورخان به مسئلهٔ هویت را میتوان در اتصال آن به مسئلهٔ مشروعیت از یک سو و از سوی دیگر، رویارویی نابرابر با فرنگ مدرنی دانست که متفاوت با اعصار گذشته به تأثیرگذاری یک جانبه در جامعهٔ شرق روی آورد. مسئلهٔ دیگری که در متون تاریخ نگاری رسمی قاجاری انعکاس چشم گیری دارد «گفتمان جنگ» است که مورخان با رویکردی عینی و واقع گرایانه به مسئلهٔ جنگهای مدرنی که ایران در برابر روسیه تزاری با آن مواجه شد پرداختهاند. مسئلهٔ چهارم قابل طرح در متون تاریخنگاری قاجاریه را مناسبات خارجی، قرائت و خوانش از «دیگری قدرتمند فرنگی» و اهمیت مسائل دنیای پیرامونی تشکیل میدهد. این رویکرد به تدریج ایران را از الگوی روابط خارجی به سوی اتخاذ یک سیاست خارجی و تشکیل نهادهای مدرن سیاستگذار در عرصهٔ مناسبات خارجی به پیش میبرد و در رویکرد مورخان قاجار با گذر زمان درک نسبتا روشنتری از فرنگ مترقی و رویههای تمدنی _ استعماری آن بازتاب یافته است.
تاریخ نگاری نیمهٔ اول قرن سیزدهم قمری در ایران عمدتا متأثر از الگوبرداری نوشتارهای تاریخی از فضای سنتها و ارزشهای فرهنگی و سیاسی جامعهٔ ایران تحت تسلط قدرت قاجاریه بود. این موضوع در گونه شناسی الگوهای تاریخ نگاری ایرانی اعم از تاریخ های محلی و تاریخهای سلسلهای، که اغلب معطوف به طرح ارزشهای قبایلی _ ایلی به عنوان الگوی غالب در فرهنگ سیاسی و مناسبات اجتماعی هویت تاریخی است، بازتاب یافته است. اغلب مورخان نیمهٔ اول حکومت قاجاریه، ضمن آگاهی از تحولات دنیای بیرونی و رشد دانش جدید، از تحصیلات سنتی برای نگارش تاریخ برخوردار بودند که این امر موجب شد تاریخنگاری را به مثابهٔ فعل و عملی دیوانی پیگیری کنند تا به عنوان یک دانش و حوزهٔ معرفتی. طبعا این دیوانسالاران ایرانی ضمن علاقه مندی به میراث ارجمند فکری _ فرهنگی و سیاسی ایران بر آن بودند که تاریخ حکومت قاجارها و ظهور رهبران نظامی _ سیاسی آن را در تسلسل و تداوم تاریخی با ادوار کهن و باستانی ایران و سلطنتهای قدیم ترسیم کنند و بدین ترتیب از ذهنیت تاریخی _ اجتماعی خود به عنوان بخشی از جامعهٔ ایران برای تبیین جایگاه و اهمیت پادشاهی جدیدالتأسیس و اتصال الگوی حکمرانی رهبران جدید به پادشاهان ایرانی قدیم بهره بگیرند. بنابراین، همهٔ اقدامات منشیان و دبیران و اهل دیوانسالاری ایرانی در مقام مورخ و ادیب عبارت است از تأثیرپذیری ناآگاهانه یا آگاهانه از رسالت منشیانهٔ خود برای ثبت تاریخ معاصر زمانه در چهارچوبی اندیشیده. مورخان قاجار هم به خاطر الگوبرداری از سنت تاریخ نویسی ماسبق خود یعنی مکتب استرآبادی و هم با توجه به سپری کردن عمر و حرفه در مکتوب نویسی منشیانه و ملفوفه نویسی دبیران عمدتا از موضع ادیب و منشی به سنتهای سیاسی و تاریخی میپرداختند که نتیجهٔ آن تولید متون نسبتا منشیانه با درجه هایی از تفاوت در سطح بود. مورخان رسمی قدرت سیاسی قاجار به مانند اغلب همسلکان خود در ادوار پیشین به ثبت تاریخ براساس ارزشهای فرهنگی و قومی مسلط در زمانه با نظر به کارکردهای تاریخی ثبت وقایع مشغول بودند.
بنابراین، متون تاریخ نگاری بخشی از اندیشهٔ سیاسی ادوار گوناگون تاریخ ایران را در بر گرفته اند و بخشی از اندیشهٔ سیاسی هر دوره را باید در لفافهٔ متون تاریخنگاری آن جست وجو کرد. اهمیت طرح بحث و پرداختن به چنین موضوعاتی از این روست که تاریخنگاری در دورهٔ قاجار از حیث کمی و کیفی متحول و دگرگون شد؛ اولین نشانه های تغییر در نثر و سبک نگارش تجلی پیدا کرد، سپس به تدریج دامنهٔ تحول به محتوا و نگرش تاریخنگاران کشیده شد. افق و حیطهٔ تاریخنگاری هم از محدودهٔ جغرافیا و فرهنگ ایران زمین و سرزمینهای همجوار فراتر رفت و به قلمرو تاریخ جهان بسط یافت. تنوع و تکثر بیسابقهای در نوشته های تاریخی و مورخان صورت گرفت و نگارش و مطالعهٔ تاریخ از محدودهٔ انحصاری دیوان سالاران ادیب خارج گردید و برخی نویسندگان از این حد هم فراتر رفتند. محتوای مطالب تاریخی را از وصف سرگذشت شاهان و جنگها به مباحث اجتماعی و اقتصادی گسترش دادند و به نقادی تاریخ نگاری سنتی پرداختند. در ادامه، اسلوب و فن تاریخنگاری علمی جدید را پایه گذاری کردند و بر درک و فهم فلسفی از تاریخ تأکید ورزیدند. مسئلهٔ تحقیق حاضر بر این مبنا استوار است که بکاود کلان روایت های موجود در تاریخنگاری دورهٔ اول حکومت قاجاریه کدام اند و چه نسبتی با وضعیت سیاسی و فرهنگی جامعه داشته اند؟
با تأسیس حکومت قاجار جغرافیای تاریخی ایران، پس از دوره هایی از تلاطم ناشی از فقدان حکومت متمرکز، مجددا از چهارچوب جغرافیایی و ثبات نسبی در قلمرو سرزمینی برخوردار شد و عصر حیات حکومتهای محلی و منطقهای با شکلگیری نظام سیاسی و متمرکز قاجاریه در ایران پایان یافت. تشکیل حکومت متمرکز به بازآفرینی جریان و سنتهای سیاسی _ فرهنگی ایران از جمله توسعهٔ مکتب بازگشت ادبی، توسعهٔ فرهنگی و رشد ساختارهای اداری _ سیاسی کمک کرد. به تدریج شاهد آن هستیم که حکومت قاجاریه با توسعهٔ الگوی نظام سیاسی پادشاهی بر مبنای میراث و سنتهای ایرانی پا گرفت و تحقق چنین مسئله ای بر اثر مشارکت فعال و اثرگذار صاحبان قلم و دیوان سالاران ایرانی از جمله حاج ابراهیم خان کلانتر و خاندان قائم مقام صورت واقعی به خود گرفت. گرچه این ساختار قدرت سیاسی جدید بر مبنای انتساب به ایل قاجار شکل گرفت، مقدمات و زمینه های رشد دبیران و دیوانیان ایرانی را بر اثر تغییر در محتوای ساختار سیاسی و نیز متأثر از تحولات بیرونی عصر مدرن به پیش برد.
در عرصهٔ تاریخ نگاری نیز، مؤلفه هایی که باعث تغییرات تدریجی در محتوای متون دورهٔ قاجاریه شد عبارت اند از ۱- تغییروتحول تدریجی در بسترهای اجتماعی _ فرهنگی ایران دورهٔ قاجار، به گونه ای که ایران از جامعه ای دینی و سنتی که تداوم اندیشهها و علایق عصر صفویه را در خود داشت به سوی جامعه ای در حال گذار و تحول پیش رفت. هر چند زمینه های وقوع این تحول امری درونی و برآیند سیر طبیعی تغییرات درونزا در ایران نبود، تداوم این روند سبب شد تاریخ نگاری از الگوی اندیشهٔ تقدیرگرایانه، هزاره گرایی و سده گرایی به سمت تاریخ نگاری عینی و واقع گرایانه پیش برود. اگرچه برخی قالبهای کلان روایت موجود در منابع تاریخ نگاری از جمله پارادایم مسلط سیاست نگاری در منابع تاریخ نگاری تغییری در رویکرد و محتوای خود نداد، موضوعات سیاسی و مسائل اهل قدرت و سیاست به مثابهٔ واحد مطالعه و مسئله در تاریخ با نگرشهای دیگری نیز مورد مطالعه و بازبینی قرار گرفت. ۲- توسعهٔ تاریخ نویسی محلی و سلسلهای در راستای ثبت مسائل و موضوعات جدید قرن سیزدهم قمری و رشد خودآگاهی مورخان از ماهیت تحولات دنیای بیرونی. ۳- طرح موضوعات جدید بر مبنای الگوپذیری از سنتهای نوشتاری موجود در تاریخهای نو. ۴- گرایش به سادهنویسی در متن بر مبنای تحولات صنعت چاپ و بسط مخاطبان. در حقیقت، این تغییرات در بسترهای اجتماعی و جغرافیای فرهنگی بازتاب خود را در تاریخ نگاری ایران دورهٔ قاجار داشته است و این امر خود متأثر از تغییرات کلان در عرصه های ساختار سیاسی و زندگی فرهنگی و اجتماعی جامعهٔ ایران بود.
این پژوهش براساس روش تحلیل تاریخی و نیز تفسیر متون تاریخ نگاری صدر قاجاریه صورت گرفته است؛ بدین منظور، ابتدا وقایع و رخدادها را بررسی می کند و در مرحلهٔ بالاتر با روش تحلیلی به ارزیابی مباحث و مسائل موردتوجه مورخان این برهه میپردازد و سپس براساس روش تحلیل محتوا، کشف و بررسی کلان روایت ها و مسائل مدنظر مورخان دورهٔ قاجار موردتوجه قرار می گیرد.
گفتگو با هوش مصنوعی
💬 سلام! میخوای دربارهی «کلان روایتها در تاریخ نگاری ایران دوره قاجار کتاب شد» بیشتر بدونی؟ من اینجام که راهنماییت کنم.