من فرزند حسن و نواده پیامبرم

قاسم بن الحسن روز عاشورا بعد از آن که از امام حسین(ع) اذن میدان گرفت رو به لشکریان دشمن اینگونه رجز خواند: «اگر مرا نمی شناسید، من شاخه حسن، نواده پیامبر برگزیده و امین هستم. »
به گزارش خبرنگار حوزه مسجد و هیأت خبرگزاری فارس، همزمان با فرارسیدن ماه محرم، متناسب با عزاداری هیأت های مذهبی در هر روز این دهه، بسته مقتل به همراه صوت روضه، زمینه، واحد و شور متناسب هرروز منتشر خواهیم کرد.
در ششمین شب و روز ماه محرم در هیأت های مذهبی به عزاداری برای شهادت قاسم بن الحسن (ع) پرداخته می شود.
خلاصه ای از مقتل شهادت این نوجوان کربلا ارائه می شود:
امام حسن علیه السلام هنگام شهادت، فرزندانش را به امام حسین (ع) سپرد و به ایشان وصیت کرد تا نسبت به آن ها پدری کند. بنابراین قاسم بن الحسن، پسری که هنوز به سن بلوغ نرسیده بود، پیوسته در کنار ابی عبدالله بود. تاریخ ولادت قاسم بن حسن ثبت نشده است. با این حال در مقتل خوارزمی آمده است که وی به سن بلوغ نرسیده بود، و در لباب الانساب سن وی به هنگام شهادت ۱۶ سال ثبت شده است.
در شب عاشورای سال ۶۱ قمری هنگامی که امام حسین(ع) به یارانش خبر داد که روز بعد کشته می شوند، قاسم بن الحسن از او پرسید: «آیا من هم فردا کشته خواهم شد؟» امام (علیه السلام) با مهربانی پرسید: «فرزندم، مرگ در نزد تو چگونه است؟» عرض کرد «احلی من العسل» (شیرین تر از عسل). حضرت فرمود: آری به خدا سوگند، عمو به فدایت، تو از آنان هستی که پس از گرفتار شدن به بلایی سخت، کشته خواهی شد.
مقام معظم رهبری طی سخنرانی در نماز جمعه سال ۷۷ در خصوص این پاسخ قاسم بن الحسن(ع) می فرماید: «این، آن جهتگیری ارزشی در خاندان پیامبر است. تربیت شده های اهل بیت این گونه اند. این نوجوان از کودکی در آغوش امام حسین بزرگ شده است؛ یعنی تقریبا سه، چهار ساله بوده که پدرش از دنیا رفته و امام حسین تقریبا این نوجوان را بزرگ کرده است؛ مربی به تربیت امام حسین است. حالا روز عاشورا که شد، این نوجوان پیش عمو آمد. در این مقتل این گونه ذکر می کند: «قال الراوی: و خرج غلام». آن جا راویانی بودند که ماجراها را می نوشتند و ثبت می کردند. چند نفرند که قضایا از قول آنها نقل می شود. از قول یکی از آنها نقل می کند و می گوید: همین طور که نگاه می کردیم، ناگهان دیدیم از طرف خیمه های ابی عبدالله، پسر نوجوانی بیرون آمد: «کان وجهه شقة قمر»؛ چهره اش مثل پاره ماه می درخشید.»
در روز عاشورا هنگامی که نوبت مبارزه به قاسم رسید، برای کسب اجازه خدمت امام حسین (علیه السلام) آمد. حضرت او را در آغوش گرفت و هر دو آن قدر گریستند تا بی حال شدند. باز قاسم اجازه خواست و امام حسین (علیه السلام) امتناع فرمود. قاسم دست و پای امام را بوسه می زد و بر خواسته اش پای می فشرد. ولی امام (علیه السلام) اجازه نمی داد. حضرت قاسم که شوق به شهادت در وی زبانه می کشید، مخالفت عموی خود را با مادر خویش در میان گذاشت و مادر برای وی چاره جویی کرد و نامه ای را که امام حسن (ع) برای روز عاشورا خطاب به قاسم(ع) نوشته بودند، به سیدالشهدا تسلیم کرد، در آن نامه امام حسن (ع) به فرزند خویش وصیت کرده بود که دست از یاری امام حسین (ع) برندارد.
قاسم (ع) با تسلیم این نامه به امام حسین (ع) توانست اجازه میدان رفتن را از ایشان کسب کند، اما هیچ زره و لباس جنگی به اندازه قامت حضرت قاسم یافت نمی شد؛ چرا که همه زره ها برای ایشان بزرگ بود، امام حسین (ع) با دیدن این شرایط بسیار گریستند. قاسم در نهایت در حالی که اشک از چشمانش می ریخت به سمت میدان رفت و چنین رجز می خواند:
«إن تنکرونی فأنا فرع الحسن سبط النبی المصطفی والمؤتمن. هذا حسین کالأسیر المرتهن بین اناس لا سقوا صوب المزن؛ اگر مرا نمی شناسید، من شاخه حسن، نواده پیامبر برگزیده و امین هستم. این حسین، همانند اسیر به گروگان گرفته شده در میان مردمی است که خدا آنان را از آب باران سیراب نسازد.»
قاسم ابن الحسن جنگ نمایانی کرد و افرادی از لشکر عمر بن سعد ملعون را به دوزخ فرستاد و در نهایت به سبب شمشیری که بر فرق سرش خورد از اسب به پایین افتاد و عموی خود امام حسین (ع) را به کمک طلبید.
در مقاتل آمده است: «قاسم فریاد زد: ای عمو جان!» حسین علیه السلام مانند باز شکاری لشکر را شکافت، سپس همانند شیر خشمناک حمله افکند. حسین (ع) بالای سر آن پسر بچه ایستاده بود و او پای بر زمین می سایید (و جان می داد) و حسین (ع) فرمود: «دور باشند از رحمت خدا آنان که تو را کشتند، و از دشمنان اینان در روز قیامت، جدت (رسول خدا) می باشد»، سپس فرمود: «به خدا بر عمویت دشوار است که تو، او را به آواز بخوانی و او پاسخت ندهد یا پاسخت دهد، ولی به تو سودی ندهد، آوازی که به خدا ترساننده و ستمکارش بسیار و یار او اندک است»، سپس حسین (ع) او را بر سینه خود گرفته از خاک برداشت، پس او را بیاورد تا در کنار فرزندش علی بن الحسین و کشتههای دیگر از خاندان خود بر زمین نهاد.
منابع:
لهوف/ سید بن طاووس
ارشاد ج ٢/ شیخ مفید
امالی/ شیخ طوسی
نفس المهموم/ شیخ عباس قمی
مقتل الحسین ج٢/ خوارزمی
در ادامه صوت روضه، زمینه، واحد و زمزمه روز ششم محرم را اینجا بشنوید:
فیلم روضه - مقام معظم رهبری - سال ۷۷
زمینه - محمدرضا طاهری - خیلیلا پای عشقت سر دادن - محرم ۹۹
واحد - کاظم غفارنژاد - این که اینقدر تماشا دارد - محرم ۹۹
شور - محسن عرب خالقی - رب زدنی محبت الحسین - محرم ۹۸
انتهای پیام/
به گزارش خبرنگار حوزه مسجد و هیأت خبرگزاری فارس، همزمان با فرارسیدن ماه محرم، متناسب با عزاداری هیأت های مذهبی در هر روز این دهه، بسته مقتل به همراه صوت روضه، زمینه، واحد و شور متناسب هرروز منتشر خواهیم کرد.
در ششمین شب و روز ماه محرم در هیأت های مذهبی به عزاداری برای شهادت قاسم بن الحسن (ع) پرداخته می شود.
خلاصه ای از مقتل شهادت این نوجوان کربلا ارائه می شود:
امام حسن علیه السلام هنگام شهادت، فرزندانش را به امام حسین (ع) سپرد و به ایشان وصیت کرد تا نسبت به آن ها پدری کند. بنابراین قاسم بن الحسن، پسری که هنوز به سن بلوغ نرسیده بود، پیوسته در کنار ابی عبدالله بود. تاریخ ولادت قاسم بن حسن ثبت نشده است. با این حال در مقتل خوارزمی آمده است که وی به سن بلوغ نرسیده بود، و در لباب الانساب سن وی به هنگام شهادت ۱۶ سال ثبت شده است.
در شب عاشورای سال ۶۱ قمری هنگامی که امام حسین(ع) به یارانش خبر داد که روز بعد کشته می شوند، قاسم بن الحسن از او پرسید: «آیا من هم فردا کشته خواهم شد؟» امام (علیه السلام) با مهربانی پرسید: «فرزندم، مرگ در نزد تو چگونه است؟» عرض کرد «احلی من العسل» (شیرین تر از عسل). حضرت فرمود: آری به خدا سوگند، عمو به فدایت، تو از آنان هستی که پس از گرفتار شدن به بلایی سخت، کشته خواهی شد.
مقام معظم رهبری طی سخنرانی در نماز جمعه سال ۷۷ در خصوص این پاسخ قاسم بن الحسن(ع) می فرماید: «این، آن جهتگیری ارزشی در خاندان پیامبر است. تربیت شده های اهل بیت این گونه اند. این نوجوان از کودکی در آغوش امام حسین بزرگ شده است؛ یعنی تقریبا سه، چهار ساله بوده که پدرش از دنیا رفته و امام حسین تقریبا این نوجوان را بزرگ کرده است؛ مربی به تربیت امام حسین است. حالا روز عاشورا که شد، این نوجوان پیش عمو آمد. در این مقتل این گونه ذکر می کند: «قال الراوی: و خرج غلام». آن جا راویانی بودند که ماجراها را می نوشتند و ثبت می کردند. چند نفرند که قضایا از قول آنها نقل می شود. از قول یکی از آنها نقل می کند و می گوید: همین طور که نگاه می کردیم، ناگهان دیدیم از طرف خیمه های ابی عبدالله، پسر نوجوانی بیرون آمد: «کان وجهه شقة قمر»؛ چهره اش مثل پاره ماه می درخشید.»
در روز عاشورا هنگامی که نوبت مبارزه به قاسم رسید، برای کسب اجازه خدمت امام حسین (علیه السلام) آمد. حضرت او را در آغوش گرفت و هر دو آن قدر گریستند تا بی حال شدند. باز قاسم اجازه خواست و امام حسین (علیه السلام) امتناع فرمود. قاسم دست و پای امام را بوسه می زد و بر خواسته اش پای می فشرد. ولی امام (علیه السلام) اجازه نمی داد. حضرت قاسم که شوق به شهادت در وی زبانه می کشید، مخالفت عموی خود را با مادر خویش در میان گذاشت و مادر برای وی چاره جویی کرد و نامه ای را که امام حسن (ع) برای روز عاشورا خطاب به قاسم(ع) نوشته بودند، به سیدالشهدا تسلیم کرد، در آن نامه امام حسن (ع) به فرزند خویش وصیت کرده بود که دست از یاری امام حسین (ع) برندارد.
قاسم (ع) با تسلیم این نامه به امام حسین (ع) توانست اجازه میدان رفتن را از ایشان کسب کند، اما هیچ زره و لباس جنگی به اندازه قامت حضرت قاسم یافت نمی شد؛ چرا که همه زره ها برای ایشان بزرگ بود، امام حسین (ع) با دیدن این شرایط بسیار گریستند. قاسم در نهایت در حالی که اشک از چشمانش می ریخت به سمت میدان رفت و چنین رجز می خواند:
«إن تنکرونی فأنا فرع الحسن سبط النبی المصطفی والمؤتمن. هذا حسین کالأسیر المرتهن بین اناس لا سقوا صوب المزن؛ اگر مرا نمی شناسید، من شاخه حسن، نواده پیامبر برگزیده و امین هستم. این حسین، همانند اسیر به گروگان گرفته شده در میان مردمی است که خدا آنان را از آب باران سیراب نسازد.»
قاسم ابن الحسن جنگ نمایانی کرد و افرادی از لشکر عمر بن سعد ملعون را به دوزخ فرستاد و در نهایت به سبب شمشیری که بر فرق سرش خورد از اسب به پایین افتاد و عموی خود امام حسین (ع) را به کمک طلبید.
در مقاتل آمده است: «قاسم فریاد زد: ای عمو جان!» حسین علیه السلام مانند باز شکاری لشکر را شکافت، سپس همانند شیر خشمناک حمله افکند. حسین (ع) بالای سر آن پسر بچه ایستاده بود و او پای بر زمین می سایید (و جان می داد) و حسین (ع) فرمود: «دور باشند از رحمت خدا آنان که تو را کشتند، و از دشمنان اینان در روز قیامت، جدت (رسول خدا) می باشد»، سپس فرمود: «به خدا بر عمویت دشوار است که تو، او را به آواز بخوانی و او پاسخت ندهد یا پاسخت دهد، ولی به تو سودی ندهد، آوازی که به خدا ترساننده و ستمکارش بسیار و یار او اندک است»، سپس حسین (ع) او را بر سینه خود گرفته از خاک برداشت، پس او را بیاورد تا در کنار فرزندش علی بن الحسین و کشتههای دیگر از خاندان خود بر زمین نهاد.
منابع:
لهوف/ سید بن طاووس
ارشاد ج ٢/ شیخ مفید
امالی/ شیخ طوسی
نفس المهموم/ شیخ عباس قمی
مقتل الحسین ج٢/ خوارزمی
در ادامه صوت روضه، زمینه، واحد و زمزمه روز ششم محرم را اینجا بشنوید:
فیلم روضه - مقام معظم رهبری - سال ۷۷
زمینه - محمدرضا طاهری - خیلیلا پای عشقت سر دادن - محرم ۹۹
واحد - کاظم غفارنژاد - این که اینقدر تماشا دارد - محرم ۹۹
شور - محسن عرب خالقی - رب زدنی محبت الحسین - محرم ۹۸
انتهای پیام/
گفتگو با هوش مصنوعی
💬 سلام! میخوای دربارهی «من فرزند حسن و نواده پیامبرم» بیشتر بدونی؟ من اینجام که راهنماییت کنم.