معصومه یعنی نور، یعنی عصمت زهرا، پیداست در صحن و سرایش جنت زهرا

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، اولین روز از یازدهمین ماه هجری قمری، تولد بانو حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها است. به مناسبت این روز چند سروده از شاعران آیینی کشورمان را مشاهده می کنید:
محمدعلی مجاهدی
اینجا فروغ عشق و صفا موج می زند
نور خدا به صحن و سرا، موج می زند
اینجا که طور جلوه و سینای ایزدی ست
از هر کرانه نور خدا موج می زند
اینجا مطاف اهل زمین است و آسمان
وز شهپر فرشته فضا موج می زند
لبیک از زبان اجابت توان شنید
در این فضا که نور دعا موج می زند
اینجا که رشک هشت بهشت است و هفت چرخ
از شش جهت فروغ ولا موج می زند
از جلوهٔ جلال تو، ای مظهر کمال!
نور صفا در آینه ها موج می زند
در کوی تو که ساحل امن است و عافیت
دریای بی کران صفا موج می زند
ای کعبهٔ امید که در بارگاه تو
نور امید در همه جا موج می زند
دستی به دستگیری دل ها دراز کن
وین عقده ها ز کار دل خسته باز کن …
ای آستان تو حرم کبریا شده
وی خاک آستانهٔ تو ماسوا شده
ای فرش آستانهٔ تو، شهپر ملک
وی خاک راه تو به نظر کیمیا شده
ای کعبهٔ امید خلایق که درگهت
رشک منا و مروه ز سعی و صفا شده
ای زائر حریم تو در بارگاه قدس
مشمول فیض و رحمت بی منتها شده …
رنگین کمان مهر به چرخ جلال توست
یا قامت سپهر به تعظیم تا شده؟
معصومهٔ شفیعه تویی، اشفعی لنا
ای شهره در شفاعت اهل ولا شده
گویم مدیح تو که ز لطف تو تاکنون
بر روی من هزار در بسته واشده
گل های طبع من ز نسیم عنایتت
خرم شده، شکفته شده، دلربا شده
تا بارگاه تو حرم اهل بیت باد
ما را اگر غمی ست غم اهل بیت باد
سیدمحمدجواد شرافت
به دریا رسیدم پس از جستجوها
به دریای پهناور آرزوها
به دریای محضی که این خاک سوزان
گرفته از امواج او آبروها
سلام ای که لطف کریمانهٔ تو
کشانده دلم را به این سمت و سوها
سلام ای که گشته شب بارگاهت
به لطف نگاهت شب آرزوها
شراب طهور است و تسنیم نور است
که در این حرم می چکد از سبوها
چه شعری چه شوری چه عطری چه نوری
به جانم بتابان از این رنگ و بوها
هیاهوی اشک است و آه و تبسم
مرا غوطه ور کن در این های و هوها
به مدح تو گفتند و گفتیم اما
تو هستی فراتر از این گفتگوها
که موسی بن جعفر به وصف تو فرمود:
فداها ابوها فداها ابوها
به شوق مدینه به اینجا رسیدم
به زهرا رسیدم پس از جستجوها
قاسم صرافان
از آسمان که آمده بودی، لبخند می زدی به «رضا»یت
اشکی نشست گوشه ی چشمش، تا «فاطمه» زدند صدایت
رنج سفر برای تو آسان، شب از قبیله ی تو هراسان
شد قبله ی دل تو خراسان، ای عطر دوست، قبله نمایت!
من تشنه ای رسیده به دریا، با حسرت زیارت زهرا
دربان! بگو ملیکه ی قم را: از راه آمده ست گدایت
پای ضریح سر بگذارم، بال و پری اگر چه ندارم
خود را به دست تو بسپارم، تا پر کشم به سوی خدایت
لبخند شهر تو نمکین است، «قم»، قلب مهربان زمین است
ما هر چه داشتیم همین است: جان های ما، کریمه! فدایت
ای دختر یگانه ی مادر! میراث جاودانه ی کوثر!
مثل علی نیامده دیگر، کو همسری به شأن سرایت؟
می بارد از ضریح تو رحمت، از آسمان اسم تو عصمت،
از «اشفعی لنا»ی تو «جنت»، وا شد به روی ما، به دعایت
این شاعرت دلش شده آهو، آهو اسیر شهر و هیاهو
اذن زیارتی بده بانو! این شعر را نخوانده برایت
سیدحمیدرضا برقعی
در آسمان ملائکه ی خوش ذوق شهر بهشت را که بنا کردند
اول به سوی صحن و سرای تو چندین هزار پنجره وا کردند
مشتی ستاره از فلک آوردند در سفره های ما نمک آوردند
بس که بهار از فدک آوردند در شهر قم مدینه به پا کردند
با چشم های غرق عطش دیدیم گنبد درون آینه ی حوض است
آن کاسه های پر شده از خورشید سیرابمان از آب طلا کردند
ملاحسین مولوی مداح همراه شمس و عاصی و خورشیدی
از بس که بوده اند نمک گیرت در هر مقام شور به پا کردند
صحن عتیق و جلوهء دیرینش با چلچراغ خوشهء پروینش
اینها به اتفاق مضامینش پروانه را مدیحه سرا کردند
ما قاصریم وصف تو را وقتی امثال مرعشی و بروجردی
یک عمر روزه های معطر را با بوسه بر ضریح تو وا کردند
تکرار فاطمه است عبور تو، توصیف زینب است مرور تو
معصومه نام داشت حضور تو، اما تو را کریمه صدا کردند
ای تا همیشه کار تو کارستان اثبات کرده شوکت تو هر آن
هرگز نکرده اند همه مردان کاری چنان که «فاطمه ها» کردند…
مهدی فرهادی
پر و بالم شکسته، می خواهم
سائل آسمان او باشم
مثل جبرئیل آرزو دارم
خادم آستان او باشم
بین خوبان دور و اطرافش
دیده احوال این گدا را هم
ته اوصاف او چنین گفتند
«شأن آیات سوره ی مریم»
دوست دارم شبیه کودکی ام
در دل ازدحام گم بشوم
در حریمش کمی قدم بزنم
سائل آستان قم بشوم
با غبار حریم قدسی او
کیمیا بارها محک خورده
عالم و آدم از سر خوانش
روز و شب، روز و شب نمک خورده
قصه صحن قدس و آیینه
قصه خواهر و برادری است
کار این صحن های زیبا از
دل عشاق یار، دلبری است
سایه ات مستدام خواهر عشق
التیام تمام غم هایم
روزگار مرا از آن اول
دست تو داده است بابایم
مهدی رحیمی
همین که ساده می چرخند بهجت ها به دور تو
همین که مثل اربابند رعیت ها به دور تو
یکی با اشک می آید یکی در بهت می سوزد
تفاوت می کند طرز ارادت ها به دور تو
یکی کرببلا آن یک بقیع آن دیگری مشهد
که می چرخند انواع زیارت ها به دور تو
خمی لبریز از درد دلند و حرف ها دارند
اگر خم می شوند از شوق قامت ها به دور تو
مگر تا نگذرد از حد عصمت هر گنهکاری
زمان را گوشزد کردند ساعت ها به دور تو
برای آن که دستش را رسانده بر تن مرقد
طلایی می شوند اینگونه فرصت ها به دور تو
عناصر مثل آب حوض، مثل باد در پرچم
زدند عمری برای خود سفارت ها به دور تو
شکسته می رسند از راه اما بی گمان اینجا
فقط دارند میل دایره خط ها به دور تو
یکی از سمت بالا سر دوتا از سمت پایین پا
سه تا «در» تعبیه کردند جنت ها به دور تو
پروانه نجاتی
این زن که خاک قم به وجودش معطر است
تکرار آفرینش زهرای اطهر است
تکرار آفرینش افلاک بر زمین
تکرار آفرینش عرش مصور است
این جلوۀ فرشته صفت این شکوه غیب
بر خاک می نشیند و از خاک برتر است
دست سخاوتش پر از آمال دوستان
چشم محبتش به غریبان مضطر است
همشیرۀ شقایق و همراز رازقی
با آفتاب مشرقی عشق خواهر است
این زن که از نیایش او مست عالم اند
معصومه است مریم آل پیمبر است
سیدپوریا هاشمی و رضا دین پرور
هرکس گدایی می کند بر ساحت زهرا
باید بیاید قم بیاید خدمت زهرا
معصومه یعنی نور، یعنی عصمت زهرا
پیداست در صحن و سرایش جنت زهرا
مانند زهرا روشنای خانه این بانوست
راضیه و انسیه و حنانه این بانوست
کوثر شده زهرای اطهر می شود بی شک
انسیة الحورای دیگر می شود بی شک
معراج را معنا و مظهر می شود بی شک
بند دل موسی بن جعفر می شود بی شک
بابا اگر این است دختر باید این باشد
چون فاطمه حق است ام المؤمنین باشد
وا می شود سجاده اش، وا می شود درها
درهای الطاف خداوندی به نوکرها
از نسل اسماعیل ها تا نسل هاجرها
در محضرش از فضه ها هستند و قنبرها
در کهکشانش شاعران منظومه می گویند
معصوم ها یا حضرت معصومه می گویند
دست کریمه برکتش مثل کریمان است
قم ظاهرا خشک است، در باطن گلستان است
باران نمی خواهد همیشه نورباران است
هر زائر قم زائر شاه خراسان است
محتاجم و دور کس دیگر نمی گردم
از محضر او دست خالی بر نمی گردم
کعبه تمام عزت خود را به او داده
جنت به دست خادمان او سبو داده
زهرا به یمن او به من هم آبرو داده
کن درد دل با او که وقت گفت وگو داده
بیخود نمی آیند مردم سر به زیر اینجا
پس تو بیا و کربلایت را بگیر اینجا
چون فاطمه نور است و شرحی در بیانش نیست
چون زینب است و جز رضا ورد زبانش نیست
گرچه شکسته، حرفی از قد کمانش نیست
بر آسمان نیزه ماه کاروانش نیست
بیکس نشد یک لحظه هم در این مسیر اصلا
بیمار شد اما نشد اینجا اسیر اصلا
باید از آقا گفت یا خواهر که تنها شد
او را زدند اشرار بالا سر که تنها شد
گودال شد عرش خدا مادر که تنها شد
غارت شد از هر گوشه ای پیکر که تنها شد
در ازدحام خیمه زینب ناتوان افتاد
روبنده ی زن ها به دست این و آن افتاد
انتهای پیام/
محمدعلی مجاهدی
اینجا فروغ عشق و صفا موج می زند
نور خدا به صحن و سرا، موج می زند
اینجا که طور جلوه و سینای ایزدی ست
از هر کرانه نور خدا موج می زند
اینجا مطاف اهل زمین است و آسمان
وز شهپر فرشته فضا موج می زند
لبیک از زبان اجابت توان شنید
در این فضا که نور دعا موج می زند
اینجا که رشک هشت بهشت است و هفت چرخ
از شش جهت فروغ ولا موج می زند
از جلوهٔ جلال تو، ای مظهر کمال!
نور صفا در آینه ها موج می زند
در کوی تو که ساحل امن است و عافیت
دریای بی کران صفا موج می زند
ای کعبهٔ امید که در بارگاه تو
نور امید در همه جا موج می زند
دستی به دستگیری دل ها دراز کن
وین عقده ها ز کار دل خسته باز کن …
ای آستان تو حرم کبریا شده
وی خاک آستانهٔ تو ماسوا شده
ای فرش آستانهٔ تو، شهپر ملک
وی خاک راه تو به نظر کیمیا شده
ای کعبهٔ امید خلایق که درگهت
رشک منا و مروه ز سعی و صفا شده
ای زائر حریم تو در بارگاه قدس
مشمول فیض و رحمت بی منتها شده …
رنگین کمان مهر به چرخ جلال توست
یا قامت سپهر به تعظیم تا شده؟
معصومهٔ شفیعه تویی، اشفعی لنا
ای شهره در شفاعت اهل ولا شده
گویم مدیح تو که ز لطف تو تاکنون
بر روی من هزار در بسته واشده
گل های طبع من ز نسیم عنایتت
خرم شده، شکفته شده، دلربا شده
تا بارگاه تو حرم اهل بیت باد
ما را اگر غمی ست غم اهل بیت باد
سیدمحمدجواد شرافت
به دریا رسیدم پس از جستجوها
به دریای پهناور آرزوها
به دریای محضی که این خاک سوزان
گرفته از امواج او آبروها
سلام ای که لطف کریمانهٔ تو
کشانده دلم را به این سمت و سوها
سلام ای که گشته شب بارگاهت
به لطف نگاهت شب آرزوها
شراب طهور است و تسنیم نور است
که در این حرم می چکد از سبوها
چه شعری چه شوری چه عطری چه نوری
به جانم بتابان از این رنگ و بوها
هیاهوی اشک است و آه و تبسم
مرا غوطه ور کن در این های و هوها
به مدح تو گفتند و گفتیم اما
تو هستی فراتر از این گفتگوها
که موسی بن جعفر به وصف تو فرمود:
فداها ابوها فداها ابوها
به شوق مدینه به اینجا رسیدم
به زهرا رسیدم پس از جستجوها
قاسم صرافان
از آسمان که آمده بودی، لبخند می زدی به «رضا»یت
اشکی نشست گوشه ی چشمش، تا «فاطمه» زدند صدایت
رنج سفر برای تو آسان، شب از قبیله ی تو هراسان
شد قبله ی دل تو خراسان، ای عطر دوست، قبله نمایت!
من تشنه ای رسیده به دریا، با حسرت زیارت زهرا
دربان! بگو ملیکه ی قم را: از راه آمده ست گدایت
پای ضریح سر بگذارم، بال و پری اگر چه ندارم
خود را به دست تو بسپارم، تا پر کشم به سوی خدایت
لبخند شهر تو نمکین است، «قم»، قلب مهربان زمین است
ما هر چه داشتیم همین است: جان های ما، کریمه! فدایت
ای دختر یگانه ی مادر! میراث جاودانه ی کوثر!
مثل علی نیامده دیگر، کو همسری به شأن سرایت؟
می بارد از ضریح تو رحمت، از آسمان اسم تو عصمت،
از «اشفعی لنا»ی تو «جنت»، وا شد به روی ما، به دعایت
این شاعرت دلش شده آهو، آهو اسیر شهر و هیاهو
اذن زیارتی بده بانو! این شعر را نخوانده برایت
سیدحمیدرضا برقعی
در آسمان ملائکه ی خوش ذوق شهر بهشت را که بنا کردند
اول به سوی صحن و سرای تو چندین هزار پنجره وا کردند
مشتی ستاره از فلک آوردند در سفره های ما نمک آوردند
بس که بهار از فدک آوردند در شهر قم مدینه به پا کردند
با چشم های غرق عطش دیدیم گنبد درون آینه ی حوض است
آن کاسه های پر شده از خورشید سیرابمان از آب طلا کردند
ملاحسین مولوی مداح همراه شمس و عاصی و خورشیدی
از بس که بوده اند نمک گیرت در هر مقام شور به پا کردند
صحن عتیق و جلوهء دیرینش با چلچراغ خوشهء پروینش
اینها به اتفاق مضامینش پروانه را مدیحه سرا کردند
ما قاصریم وصف تو را وقتی امثال مرعشی و بروجردی
یک عمر روزه های معطر را با بوسه بر ضریح تو وا کردند
تکرار فاطمه است عبور تو، توصیف زینب است مرور تو
معصومه نام داشت حضور تو، اما تو را کریمه صدا کردند
ای تا همیشه کار تو کارستان اثبات کرده شوکت تو هر آن
هرگز نکرده اند همه مردان کاری چنان که «فاطمه ها» کردند…
مهدی فرهادی
پر و بالم شکسته، می خواهم
سائل آسمان او باشم
مثل جبرئیل آرزو دارم
خادم آستان او باشم
بین خوبان دور و اطرافش
دیده احوال این گدا را هم
ته اوصاف او چنین گفتند
«شأن آیات سوره ی مریم»
دوست دارم شبیه کودکی ام
در دل ازدحام گم بشوم
در حریمش کمی قدم بزنم
سائل آستان قم بشوم
با غبار حریم قدسی او
کیمیا بارها محک خورده
عالم و آدم از سر خوانش
روز و شب، روز و شب نمک خورده
قصه صحن قدس و آیینه
قصه خواهر و برادری است
کار این صحن های زیبا از
دل عشاق یار، دلبری است
سایه ات مستدام خواهر عشق
التیام تمام غم هایم
روزگار مرا از آن اول
دست تو داده است بابایم
مهدی رحیمی
همین که ساده می چرخند بهجت ها به دور تو
همین که مثل اربابند رعیت ها به دور تو
یکی با اشک می آید یکی در بهت می سوزد
تفاوت می کند طرز ارادت ها به دور تو
یکی کرببلا آن یک بقیع آن دیگری مشهد
که می چرخند انواع زیارت ها به دور تو
خمی لبریز از درد دلند و حرف ها دارند
اگر خم می شوند از شوق قامت ها به دور تو
مگر تا نگذرد از حد عصمت هر گنهکاری
زمان را گوشزد کردند ساعت ها به دور تو
برای آن که دستش را رسانده بر تن مرقد
طلایی می شوند اینگونه فرصت ها به دور تو
عناصر مثل آب حوض، مثل باد در پرچم
زدند عمری برای خود سفارت ها به دور تو
شکسته می رسند از راه اما بی گمان اینجا
فقط دارند میل دایره خط ها به دور تو
یکی از سمت بالا سر دوتا از سمت پایین پا
سه تا «در» تعبیه کردند جنت ها به دور تو
پروانه نجاتی
این زن که خاک قم به وجودش معطر است
تکرار آفرینش زهرای اطهر است
تکرار آفرینش افلاک بر زمین
تکرار آفرینش عرش مصور است
این جلوۀ فرشته صفت این شکوه غیب
بر خاک می نشیند و از خاک برتر است
دست سخاوتش پر از آمال دوستان
چشم محبتش به غریبان مضطر است
همشیرۀ شقایق و همراز رازقی
با آفتاب مشرقی عشق خواهر است
این زن که از نیایش او مست عالم اند
معصومه است مریم آل پیمبر است
سیدپوریا هاشمی و رضا دین پرور
هرکس گدایی می کند بر ساحت زهرا
باید بیاید قم بیاید خدمت زهرا
معصومه یعنی نور، یعنی عصمت زهرا
پیداست در صحن و سرایش جنت زهرا
مانند زهرا روشنای خانه این بانوست
راضیه و انسیه و حنانه این بانوست
کوثر شده زهرای اطهر می شود بی شک
انسیة الحورای دیگر می شود بی شک
معراج را معنا و مظهر می شود بی شک
بند دل موسی بن جعفر می شود بی شک
بابا اگر این است دختر باید این باشد
چون فاطمه حق است ام المؤمنین باشد
وا می شود سجاده اش، وا می شود درها
درهای الطاف خداوندی به نوکرها
از نسل اسماعیل ها تا نسل هاجرها
در محضرش از فضه ها هستند و قنبرها
در کهکشانش شاعران منظومه می گویند
معصوم ها یا حضرت معصومه می گویند
دست کریمه برکتش مثل کریمان است
قم ظاهرا خشک است، در باطن گلستان است
باران نمی خواهد همیشه نورباران است
هر زائر قم زائر شاه خراسان است
محتاجم و دور کس دیگر نمی گردم
از محضر او دست خالی بر نمی گردم
کعبه تمام عزت خود را به او داده
جنت به دست خادمان او سبو داده
زهرا به یمن او به من هم آبرو داده
کن درد دل با او که وقت گفت وگو داده
بیخود نمی آیند مردم سر به زیر اینجا
پس تو بیا و کربلایت را بگیر اینجا
چون فاطمه نور است و شرحی در بیانش نیست
چون زینب است و جز رضا ورد زبانش نیست
گرچه شکسته، حرفی از قد کمانش نیست
بر آسمان نیزه ماه کاروانش نیست
بیکس نشد یک لحظه هم در این مسیر اصلا
بیمار شد اما نشد اینجا اسیر اصلا
باید از آقا گفت یا خواهر که تنها شد
او را زدند اشرار بالا سر که تنها شد
گودال شد عرش خدا مادر که تنها شد
غارت شد از هر گوشه ای پیکر که تنها شد
در ازدحام خیمه زینب ناتوان افتاد
روبنده ی زن ها به دست این و آن افتاد
انتهای پیام/
پرسش و پاسخ در
معصومه یعنی نور، یعنی عصمت زهرا، پیداست در صحن و سرایش جنت زهرا
گفتگو با هوش مصنوعی