بهاریه های شاعران در نوروز ۱۴۰۰ / بهار می رسد اما بهار من! تو کجایی؟



به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس، همزمان با فرارسیدن نوروز ۱۴۰۰ و فصل بهار تعدادی از شاعران بهاریه هایی سروده اند که در ادامه می خوانید.

* علیرضا قزوه

گل آمده با سبزه به همراهی نوروز

دل پر شده از عطر هواللهی نوروز

گر منتقم خون بهارید بیایید

گل جامه دریده ست به خونخواهی نوروز

همراه تو هر روز به نوروز رسیدم

هم راهی امروزم و هم راهی نوروز

مشق شب من نیست مگر سبز شدن ها

گل کرده ام از درس سحرگاهی نوروز

فرصت بشمار این دو نفس تازه شدن را

پیراهن عمر است به کوتاهی نوروز

سبز است دلم سبزتر از سبزه این عید

سرخ است دلم سرخ تر از ماهی نوروز

* نغمه مستشار نظامی

جای کسی همیشه در این شهر خالی است

جای کسی که چشم و چراغ اهالی است

هر چند رفته، راه درازی نرفته است

لحظه به لحظه آمدنش احتمالی است!

پس منتظر بمان، چه کسی گفته عطر سیب،

بال فرشته، لحن اذانش خیالی است؟

پس این همه نشانه تو را می دهد خبر

چشم تو پاسخ جملات سوالی است

می آیی و گلی به زمین هدیه می دهی

آغاز فصل سبز پس از خشکسالی است

یک گل، فقط گلی که تو باشی بهار عشق

جایش میان این همه نوروز خالی است!

* سعید بیابانکی

بهار پنجره رویت خداوند است

بهار فصل صمیمیت خداوند است

برای رویش پر جنب و جوش بعد از مرگ

بهار سبزترین حجت خداوند است

مشام جان و جهان را شمیم گل پر کرد

بهار شمه ای از رحمت خداوند است

زبان گشاده زمین لب گشوده کوه و کویر

نگاه کن همه جا صحبت خداوند است

دوباره خوانده زمین را به زندگی به شهود

بهار جلوه ای از شوکت خداوند است

دلیل این همه کثرت ظهور این همه رنگ

نشان روشنی از وحدت خداوند است

برای این همه صحرا که دستشان خالی است

بهار عیدی بی منت خداوند است …

* رضا اسماعیلی

نگاهی سبز در آیینه پیداست

که می خواند مرا تا رستگاری

من اینجا مانده ام، در پشت پاییز

مرا پیدا کن ای باد بهاری!

مرا پیدا کن ای باد بهاری!

که جانم تشنه نوشیدن توست

ببین عریانم از شوق شکفتن

دلم در حسرت پوشیدن توست

صدا کن ریشه های زخمی ام را

تو ای باران جنگل های فردا

تمام ریشه هایم را عطش خورد

مرا با خود ببر تا باغ دریا

من از آواز خاموشی ملولم

قناری را تلاوت کن برایم

هزاران آسمان بال و پرم من

بخوان نام مرا، تا پر گشایم

بباران بر سرم بارانی از گل

که خیس لاله گردم، خیس شب بو

بخوان پرواز را با من، بهارا!

بخوان پرواز را با من، پرستو!

بهارا! با نگاهم همسفر باش

که خواب شاپرک ها را ببینم

نیایش های باران را بفهمم

خدا را در شقایق ها ببینم

چه غافل بودم از روییدن گل!

خدا را می توان در بوی گل دید

خدا نزدیک نزدیک است، این جاست

خدا را می توان با عشق بویید

بهارا! در دلم کفر خزان است

مسلمان شکفتن کن دلم را

به قرآن دل سبز تو سوگند

خدا را در تو می بینم، بهارا!

* قاسم صرافان

در این هوای بهاری شدم دوباره هوایی

بهار می رسد اما بهار من! تو کجایی؟

چه برکتی، چه نویدی، چه سبزه ای و چه عیدی؟

به سال نو چه امیدی؟ اگر دوباره نیایی

مقلبانه به قلبم، هوای تازه بنوشان

محولانه به حالم اشاره کن به دعایی

مقدر است به فالم مدبرانه بتابی

خوش است لیل و نهارم اگر نظر بنمایی

اگر قرار چنین شد، تو را بهار نبیند

چنین نکو ز چه رویی؟ چنین خجسته چرایی؟

اگر چه حسن فروشان به جلوه آمده باشند

تو آبروی جهانی، تو روی ماه خدایی

دل از امیر سواران گرفته است بشارت

از آسمان خراسان شنیده است ندایی

خودت مگر که به زهرا توسلی کنی امشب

نمی رسد گل نرگس! دعای ما که به جایی

* مرتضی دهقان آزاد

بیا به زلف غزل هایمان گلی بزنیم

دوباره پرسه به باغ تغزلی بزنیم



بهار فرصت سبزی ست پا به پای نسیم

سری به گوشه آواز بلبلی بزنیم



کنون که نوبت ناب شکفتن آمده است

خوشا که دست به تازه تحولی بزنیم



شبیه شبنم مشتاق حضرت خورشید

به سمت آبی هفت آسمان پلی بزنیم



«حضور خلوت انس است و دوستان جمع اند»

«شبی خوش است» به حافظ تفألی بزنیم

* عاطفه جوشقانیان



ای آنکه عطر در دل گل ها گذاشتی

در جان ما محبت خود را گذاشتی

با ابرها تپیدی و آرام و بی قرار

نم نم قدم به خلوت دریا گذاشتی

باران حضور گرم تو را مژده می دهد

ما را که گفته است که تنها گذاشتی؟

خود را میان دشت پراکندی و گلی

از هرکجا که رد شده ای جا گذاشتی

حالا اتاق، پر شده از باغ، ای نسیم!

ممنون از اینکه پنجره را وا گذاشتی

ای آفتاب رد شده از شیشه باغ ها!

بر تار و پود سبز چمن پا گذاشتی

گل های فرش گرم پذیرایی ات شدند

ممنون که پا به زندگی ما گذاشتی …

انتهای پیام/

پرسش و پاسخ در بهاریه های شاعران در نوروز ۱۴۰۰ / بهار می رسد اما بهار من! تو کجایی؟

گفتگو با هوش مصنوعی