آخرین لحظات حیات <a href="/fa/dashboard/ class="text info">پیامبر(ص)</a> به روایت <span class="text danger">۳</span> متن قدیمی اخبار ادبیات و نشر اخبار فرهنگی <a href="/fa/dashboard/ class="text info">تسنیم</a>

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، کتاب «قاف» که به قلم یاسین حجازی تدوین شده، اثری است که در آن زندگانی رسول خدا، حضرت محمد مصطفی(ص)، براساس سه متن کهن فارسی روایت می شود. «تفسیر سورآبادی»، «سیرت رسول الله» و «شرف النبی» سه منبع حجازی در تدوین این اثر بوده است که زندگانی رسول اکرم(ص) را از تولد تا رحلت روایت کرده است. حجازی که سه سال برای تدوین این اثر زمان صرف کرده، تلاش کرده است زندگانی آخرین فرستاده خدا بر ساکنان زمین را در یک سیر تاریخی و خطی روایت کند.
بسیاری از منتقدان، آثار حجازی را یک نوع «کولاژ» موفق می دانند که با استفاده از تصویرها، پاره ای از یک نامه یا گفت وشنود ها و کنار هم قرار دادن آنها داستان را نگاشته است. هرکدام از خرده داستان ها تکه ای از یک «کولاژ» است که از چیدن و کنار هم گذاشتنشان می توان اصل واقعه را فهمید و یکپارچه کولاژ را دید. کتاب هایی که منابع این چنین اثری بوده اند، آنچنان درگیر اسناد و توضیح و تحلیل بوده اند که مخاطب اجازه نمی دهند داستان را به خوبی دریافت کند. کتاب «قاف»؛ چنانکه ویراستار در آن ذکر کرده است، از دو هزاره پیش از میلاد مسیح در مصر شروع می شود و با کابوس نیمه شب سال ۶۸۰ میلادی به اتمام می رسد. حجازی در تدوین این اثر دو نکته را در نظر داشته است؛ نخست آنکه در هر سه اثر کهن، تنها زندگانی پیامبر اکرم(ص) را دنبال کند و دیگر آنکه، از تمام متن سه کتاب فقط عناصر دراماتیک را جدا کند.
حجازی در این کتاب تأکید کرده است که «قاف»، تمام زندگی آخرین پیامبر خدا(ص) را در خود ندارد. «نخست به این دلیل که سه کتاب کهنی که مبادی این بازخوانی بود، تمام سیره پیامبر را در خود نداشت. دوم اینکه سیره پیامبر- شوربختانه- سیره ای مخدوش است. نمی توان هرچه را ذیل سیره آمده است- اگرچه مشهور- به حقیقت گرفت و مسلم پنداشت». سوم اینکه؛ ویراستار تنها در کار آوردن عناصر دراماتیک هر واقعه بوده است، نه تمام وقایع یا حتی تمام یک واقعه.
بخش هایی از کتاب «قاف» که چندی پیش چاپ دوازدهم آن از سوی انتشارات شهرستان ادب در دسترس علاقه مندان قرار گرفته بازنشر می شود. این بخش ها روایتی است از آخرین لحظات حیات مبارک پیامبر مهربانی، حضرت محمد مصطفی(ص)؛ با این توضیح که معنای امروزی برخی از واژگان کهن برای درک و دریافت راحت تر مخاطبان، در داخل پرانتز ارائه شده است:
و با جبریل فرشته ای فرو آمده بود در هوا که او را اسماعیل گویند با ۷۰ هزار فرشته. با هر فرشته ای ۷۰ هزار فرشته. و جبریل از پیش همه بود تا پیش رسول بنشست. جبریل گفت: «یا احمد، خدای مشتاق است به دیدار تو. اینک ملک موت دستوری می خواهد که در پیش تو آید! و هرگز از هیچ کس دستوری نخواسته است پیش از تو و پس از تو هیچ آدمی (را) دستوری نخواهد».
ملک موت بر در سرای آمد و گفت: «درود خدای بر شما باد ای اهل بیت و منتهای رحمت و مبلغ رسالت! دستوری هست که در آیم؟» فاطمه(س) گفت: «ای بنده خدای، رسول خدای مشغول است. به تو نمی پردازد.»
پس یکبار دیگر آواز داد(صدا کردن/ فراخواندن). تا سه بار آواز داد. رسول آن بشنید. گفت: «در باز کن! که آن عزرائیل است. می بار خواهد تا درآید و جان من بردارد. که خدا او را فرموده است که تا رسول من تو را بار(اجازه) ندهد، در نزدیک وی مشو. بگو تا درآید.
بانگ و خروش از میان اهل بیت برآمد. فاطمه(س) به بالین رسول(ص) آمد. روی بر روی او نهاد. گفت: «یا ابتاه! مرا همی فرا که سپاری؟»
گفت: «فرا خدای نیکوکار و مهربان».
ملک موت از در درآمد.
آخرین سخنان رسول اکرم(ص) با حضرت فاطمه(س)
جبریل گفت: «یا احمد! این آمدن بازپسین من است به زمین. از برای تو می آمدم». گفت: «طاقت نمی دارم که در تو نگرم و تو در سکرات مرگ می باشی». پس جبریل بر آسمان رفت.
ملک موت بیامد و پیش رسول بایستاد و گفت: «یا احمد، خدای مرا به تو فرستاده است و فرمود که فرمانبردار تو باشم در هر چه مرا فرمایی. اگر راضی شوی قبض روح بکنم و اگر کراهت داری، بگذارم».
رسول(ص) گفت: «یا ملک موت، آنچه تو را فرموده اند، بکن». و قبض روح رسول می کند. و رسول را عقل بر جای خود بود و در وی هیچ تغییری پدید نیامد. و زنان رسول جمله حاضر بودند.
پس فاطمه(س) نزدیک آمد و گفت: «جان من فدای تو باد! یک کلمه با من بگوی که مرا بدان خوش باشد». رسول با او سخن گفت …
آخرین وصیت پیامبر(ص)
ملک موت را گفت: «یا عزرائیل، با جان من رفق(مدارا/ مهربانی) کن که بسی ناتوانم». ملک موت گفت: «یا رسول الله، خدای مرا فرموده است که با جان مصطفای من رفق کن. و از آنجا که می آمدم فریشتگان آسمان ها مرا همین وصیت کردند. من هر رفقی که با جان تو بتوانم، بکنم و کن جان دادن خود صعب است».
… در آن وقت تغاری آب نهاده بود بر بالین مصطفی(س). و وی دست در آن آب کرد و بر روی خود فروآورد و گفت:« یا رب! یارم باش بر سکرات مرگ». و روی با یاران کرد گفت: «ای یاران من، زنهار که در نماز تقصیر نکنید! و زیردستان خویش را نگاه دارید! و هرکه در دین من درآید او را نیکو دارید و از منش سلام رسانید!(سلام مرا به او رسانید) و از خدای بترسید! و بر خلق خدای رحیم باشید! و به خدایتان سپردم. بدرود باشید، من رفتم».
گفت: «الرفیق الاعلی! جان من ببرید تا به دوست برترین و بزرگوارترین!» این بگفت و فروایستاد.
سر رسول بر کنار علی(ع) بود و فرمان یافت(رحلت کردند) روز دوشنبه، وقت زوال(غروب خورشید). پس بوی خوش برآمد که هرگز مثل آن نشنیده بودند و آواز پرهای فریشتگان می شنیدند و گفتن ایشان که «انا لله و انا الیه راجعون» … .
انتهای پیام/
بسیاری از منتقدان، آثار حجازی را یک نوع «کولاژ» موفق می دانند که با استفاده از تصویرها، پاره ای از یک نامه یا گفت وشنود ها و کنار هم قرار دادن آنها داستان را نگاشته است. هرکدام از خرده داستان ها تکه ای از یک «کولاژ» است که از چیدن و کنار هم گذاشتنشان می توان اصل واقعه را فهمید و یکپارچه کولاژ را دید. کتاب هایی که منابع این چنین اثری بوده اند، آنچنان درگیر اسناد و توضیح و تحلیل بوده اند که مخاطب اجازه نمی دهند داستان را به خوبی دریافت کند. کتاب «قاف»؛ چنانکه ویراستار در آن ذکر کرده است، از دو هزاره پیش از میلاد مسیح در مصر شروع می شود و با کابوس نیمه شب سال ۶۸۰ میلادی به اتمام می رسد. حجازی در تدوین این اثر دو نکته را در نظر داشته است؛ نخست آنکه در هر سه اثر کهن، تنها زندگانی پیامبر اکرم(ص) را دنبال کند و دیگر آنکه، از تمام متن سه کتاب فقط عناصر دراماتیک را جدا کند.
حجازی در این کتاب تأکید کرده است که «قاف»، تمام زندگی آخرین پیامبر خدا(ص) را در خود ندارد. «نخست به این دلیل که سه کتاب کهنی که مبادی این بازخوانی بود، تمام سیره پیامبر را در خود نداشت. دوم اینکه سیره پیامبر- شوربختانه- سیره ای مخدوش است. نمی توان هرچه را ذیل سیره آمده است- اگرچه مشهور- به حقیقت گرفت و مسلم پنداشت». سوم اینکه؛ ویراستار تنها در کار آوردن عناصر دراماتیک هر واقعه بوده است، نه تمام وقایع یا حتی تمام یک واقعه.
بخش هایی از کتاب «قاف» که چندی پیش چاپ دوازدهم آن از سوی انتشارات شهرستان ادب در دسترس علاقه مندان قرار گرفته بازنشر می شود. این بخش ها روایتی است از آخرین لحظات حیات مبارک پیامبر مهربانی، حضرت محمد مصطفی(ص)؛ با این توضیح که معنای امروزی برخی از واژگان کهن برای درک و دریافت راحت تر مخاطبان، در داخل پرانتز ارائه شده است:
و با جبریل فرشته ای فرو آمده بود در هوا که او را اسماعیل گویند با ۷۰ هزار فرشته. با هر فرشته ای ۷۰ هزار فرشته. و جبریل از پیش همه بود تا پیش رسول بنشست. جبریل گفت: «یا احمد، خدای مشتاق است به دیدار تو. اینک ملک موت دستوری می خواهد که در پیش تو آید! و هرگز از هیچ کس دستوری نخواسته است پیش از تو و پس از تو هیچ آدمی (را) دستوری نخواهد».
ملک موت بر در سرای آمد و گفت: «درود خدای بر شما باد ای اهل بیت و منتهای رحمت و مبلغ رسالت! دستوری هست که در آیم؟» فاطمه(س) گفت: «ای بنده خدای، رسول خدای مشغول است. به تو نمی پردازد.»
پس یکبار دیگر آواز داد(صدا کردن/ فراخواندن). تا سه بار آواز داد. رسول آن بشنید. گفت: «در باز کن! که آن عزرائیل است. می بار خواهد تا درآید و جان من بردارد. که خدا او را فرموده است که تا رسول من تو را بار(اجازه) ندهد، در نزدیک وی مشو. بگو تا درآید.
بانگ و خروش از میان اهل بیت برآمد. فاطمه(س) به بالین رسول(ص) آمد. روی بر روی او نهاد. گفت: «یا ابتاه! مرا همی فرا که سپاری؟»
گفت: «فرا خدای نیکوکار و مهربان».
ملک موت از در درآمد.
آخرین سخنان رسول اکرم(ص) با حضرت فاطمه(س)
جبریل گفت: «یا احمد! این آمدن بازپسین من است به زمین. از برای تو می آمدم». گفت: «طاقت نمی دارم که در تو نگرم و تو در سکرات مرگ می باشی». پس جبریل بر آسمان رفت.
ملک موت بیامد و پیش رسول بایستاد و گفت: «یا احمد، خدای مرا به تو فرستاده است و فرمود که فرمانبردار تو باشم در هر چه مرا فرمایی. اگر راضی شوی قبض روح بکنم و اگر کراهت داری، بگذارم».
رسول(ص) گفت: «یا ملک موت، آنچه تو را فرموده اند، بکن». و قبض روح رسول می کند. و رسول را عقل بر جای خود بود و در وی هیچ تغییری پدید نیامد. و زنان رسول جمله حاضر بودند.
پس فاطمه(س) نزدیک آمد و گفت: «جان من فدای تو باد! یک کلمه با من بگوی که مرا بدان خوش باشد». رسول با او سخن گفت …
آخرین وصیت پیامبر(ص)
ملک موت را گفت: «یا عزرائیل، با جان من رفق(مدارا/ مهربانی) کن که بسی ناتوانم». ملک موت گفت: «یا رسول الله، خدای مرا فرموده است که با جان مصطفای من رفق کن. و از آنجا که می آمدم فریشتگان آسمان ها مرا همین وصیت کردند. من هر رفقی که با جان تو بتوانم، بکنم و کن جان دادن خود صعب است».
… در آن وقت تغاری آب نهاده بود بر بالین مصطفی(س). و وی دست در آن آب کرد و بر روی خود فروآورد و گفت:« یا رب! یارم باش بر سکرات مرگ». و روی با یاران کرد گفت: «ای یاران من، زنهار که در نماز تقصیر نکنید! و زیردستان خویش را نگاه دارید! و هرکه در دین من درآید او را نیکو دارید و از منش سلام رسانید!(سلام مرا به او رسانید) و از خدای بترسید! و بر خلق خدای رحیم باشید! و به خدایتان سپردم. بدرود باشید، من رفتم».
گفت: «الرفیق الاعلی! جان من ببرید تا به دوست برترین و بزرگوارترین!» این بگفت و فروایستاد.
سر رسول بر کنار علی(ع) بود و فرمان یافت(رحلت کردند) روز دوشنبه، وقت زوال(غروب خورشید). پس بوی خوش برآمد که هرگز مثل آن نشنیده بودند و آواز پرهای فریشتگان می شنیدند و گفتن ایشان که «انا لله و انا الیه راجعون» … .
انتهای پیام/
گفتگو با هوش مصنوعی
💬 سلام! میخوای دربارهی «آخرین لحظات حیات پیامبر(ص) به روایت ۳ متن قدیمی- اخبار ادبیات و نشر - اخبار فرهنگی تسنیم» بیشتر بدونی؟ من اینجام که راهنماییت کنم.