محمدعلی مرادی به دنبال خوانش بنیادین بنیادهای غرب بود

به گزارش خبرنگار مهر، روز گذشته ۳۱ تیرماه سالگرد درگذشت محمدعلی مرادی، پژوهشگر فلسفه بود. قاسم پورحسن استاد فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی به یاد محمدعلی مرادی مطلبی نگاشته است:
«یاد آر ز شمع مرده یاد آر»
امروز یکمین سالگرد دوست نازنین و صادقم محمد علی مرادی است، محققی کوشا، استادی جوانمرد و دوستی حر و آزاد. علی اکبر دهخدا در سوگ جهانگیرخان صوراسرافیل مسمطی را سرود که مصراع باز آمده بخشی از آن است.
مرادی ناباورانه کوچید. سه خصیصه متمایز مرادی را بازگو می کنم. نخست آنکه ایران و آینده ایران بدون چشمداشت و طمعی، دغدغه اصلی تأملاتش بود. قصه دوستی و همراهی من و ایشان بر سر ایران بود. ایران میراث دار سنتی سترگ و ودایعی نیرومند است. با بازفهمی این میراث و سنت است که می توانیم معاصرت و وضع اکنونی مان را دریابیم. و راهی به آینده پیدا کنیم. در چند سخنرانی که گزاره «هر ملتی بی تاریخ باشد بی آینده است» را به کار می بردم بر اهمیت ژرف این سخن و تاریخ و آینده ایران تاکید داشت. وظیفه هر ایرانی دلبستگی به میراث ایران است اما صرف دلدادگی بدون تفکر در سنت کافی نیست. بازاندیشی و واخوانش این میراث را کار نظری پر اهمیت هر متفکر ایرانی می دانست.
خصیصه دوم مرحوم مرادی، «خواندن بنیادین بنیادهای غرب» بود. ایراد همیشگی ایشان به محققان ایرانی این بود که بنیادهای غرب را نمی خوانند. مرادی در غرب در دوره بالندگی فکرش بزرگ شده بود. حوادث و تلاطمات دوره انقلاب سبب شد که بناچار ایران را ترک کند. این ترک قهری، بازگشتی آگاهانه به ایران داشت. شور و هیجانات اجازه نداده بود مرادی در ایران بتواند اهمیت شالوده ای تمدن و سنت ایرانی را دریابد. در غرب او کوشید تا به ایران بازگردد. این بازگشت را بدون فهم بنیادین غرب ناممکن می دانست. دیرینه ترین و پرنزاع ترین کشمکش تاریخی- تمدنی، میان ایران و غرب رخ داد. مرادی ایراد مهم و مورد توجه اش به غرب خوانده های ایرانی این بود که نتوانستند به گفته هایدگر نسبتی آزاد (نسبت مبتنی بر تفکر) با غرب داشته باشند. غرب را یا از روی نفرت خواندند یا دلدادگی و خوش بینانه. او یادآوری می کرد که در ایران تعداد کسانی که بنیادهای غرب را خوانده اند، بسیار اندکند، لذا بسیاری از هایدگرخوان ها در ایران، «رجبعلی هایدگر» خواندند تا «مارتین هایدگر». و نتیجه آن بدفهمی یا اساسا نافهمی غرب شد.
سومین خاصه مرادی، رویکرد نقادی بود. او معتقد بود که متفکران در ایران نیز مایلند تا «سلبریتی» شوند. تعداد دنبال کنندگان سایت و کانال ملاکی برای پژواک اندیشه ها گردید. مرادی از این وضع تفکر دچار تأسف بود و کتاب مهم هایدگر را «چه باشد آنچه که خوانندش تفکر»، یادآوری می کرد. چرا ایران برغم داشتن این حجم از دانشگاه ها و مراکز علمی و محققان، دچار فقر تفکر است.
در سخنرانی ام در نشست علمی شریعتی که ایشان نیز حضور داشته و بعد از اینجانب سخنران بودند، نقدی بر روشنفکران ایرانی داشتم که چگونه با گرایش چپ و سوسیالیستی خود اجازه ندادند غرب را بدرستی بشناسیم. مرادی پس از من در اهمیت نقد سخن گفت. او اظهار تأسف می کرد که چگونه بجای نقد صحیح اندیشه ها به رابطه مرادی و مریدی و ستایش و تجلیل، آن هم در حوزه اندیشه روی آوردیم.
مرادی اعتنایی به طعنه مریدان نداشت. نقد را بنیان تفکر می دانست همین خصیصه، مرادی را تبدیل به محققی متمایز و متفرد کرده بود. «اندیشه انگیزترین دم درزمانه، آن است که ما هنوز اندیشه نمی کنیم.»
«یاد آر ز شمع مرده یاد آر»
امروز یکمین سالگرد دوست نازنین و صادقم محمد علی مرادی است، محققی کوشا، استادی جوانمرد و دوستی حر و آزاد. علی اکبر دهخدا در سوگ جهانگیرخان صوراسرافیل مسمطی را سرود که مصراع باز آمده بخشی از آن است.
مرادی ناباورانه کوچید. سه خصیصه متمایز مرادی را بازگو می کنم. نخست آنکه ایران و آینده ایران بدون چشمداشت و طمعی، دغدغه اصلی تأملاتش بود. قصه دوستی و همراهی من و ایشان بر سر ایران بود. ایران میراث دار سنتی سترگ و ودایعی نیرومند است. با بازفهمی این میراث و سنت است که می توانیم معاصرت و وضع اکنونی مان را دریابیم. و راهی به آینده پیدا کنیم. در چند سخنرانی که گزاره «هر ملتی بی تاریخ باشد بی آینده است» را به کار می بردم بر اهمیت ژرف این سخن و تاریخ و آینده ایران تاکید داشت. وظیفه هر ایرانی دلبستگی به میراث ایران است اما صرف دلدادگی بدون تفکر در سنت کافی نیست. بازاندیشی و واخوانش این میراث را کار نظری پر اهمیت هر متفکر ایرانی می دانست.
خصیصه دوم مرحوم مرادی، «خواندن بنیادین بنیادهای غرب» بود. ایراد همیشگی ایشان به محققان ایرانی این بود که بنیادهای غرب را نمی خوانند. مرادی در غرب در دوره بالندگی فکرش بزرگ شده بود. حوادث و تلاطمات دوره انقلاب سبب شد که بناچار ایران را ترک کند. این ترک قهری، بازگشتی آگاهانه به ایران داشت. شور و هیجانات اجازه نداده بود مرادی در ایران بتواند اهمیت شالوده ای تمدن و سنت ایرانی را دریابد. در غرب او کوشید تا به ایران بازگردد. این بازگشت را بدون فهم بنیادین غرب ناممکن می دانست. دیرینه ترین و پرنزاع ترین کشمکش تاریخی- تمدنی، میان ایران و غرب رخ داد. مرادی ایراد مهم و مورد توجه اش به غرب خوانده های ایرانی این بود که نتوانستند به گفته هایدگر نسبتی آزاد (نسبت مبتنی بر تفکر) با غرب داشته باشند. غرب را یا از روی نفرت خواندند یا دلدادگی و خوش بینانه. او یادآوری می کرد که در ایران تعداد کسانی که بنیادهای غرب را خوانده اند، بسیار اندکند، لذا بسیاری از هایدگرخوان ها در ایران، «رجبعلی هایدگر» خواندند تا «مارتین هایدگر». و نتیجه آن بدفهمی یا اساسا نافهمی غرب شد.
سومین خاصه مرادی، رویکرد نقادی بود. او معتقد بود که متفکران در ایران نیز مایلند تا «سلبریتی» شوند. تعداد دنبال کنندگان سایت و کانال ملاکی برای پژواک اندیشه ها گردید. مرادی از این وضع تفکر دچار تأسف بود و کتاب مهم هایدگر را «چه باشد آنچه که خوانندش تفکر»، یادآوری می کرد. چرا ایران برغم داشتن این حجم از دانشگاه ها و مراکز علمی و محققان، دچار فقر تفکر است.
در سخنرانی ام در نشست علمی شریعتی که ایشان نیز حضور داشته و بعد از اینجانب سخنران بودند، نقدی بر روشنفکران ایرانی داشتم که چگونه با گرایش چپ و سوسیالیستی خود اجازه ندادند غرب را بدرستی بشناسیم. مرادی پس از من در اهمیت نقد سخن گفت. او اظهار تأسف می کرد که چگونه بجای نقد صحیح اندیشه ها به رابطه مرادی و مریدی و ستایش و تجلیل، آن هم در حوزه اندیشه روی آوردیم.
مرادی اعتنایی به طعنه مریدان نداشت. نقد را بنیان تفکر می دانست همین خصیصه، مرادی را تبدیل به محققی متمایز و متفرد کرده بود. «اندیشه انگیزترین دم درزمانه، آن است که ما هنوز اندیشه نمی کنیم.»
پرسش و پاسخ در
محمدعلی مرادی به دنبال خوانش بنیادین بنیادهای غرب بود
گفتگو با هوش مصنوعی