شعر کاروان <a href="/fa/dashboard/ ir/عشق" class="text info">عشق</a> در رابطه با <a href="/fa/dashboard/ ir/اربعین" class="text info">اربعین</a>
آنچه از من خواستی با کاروان آورده ام
یک گلستان گل به رسم ارمغان آورده ام
از در و دیوار عالم فتنه می بارید و من
بی پناهان را بدین دارالامان آورده ام
اندرین ره از جرس هم بانگ یاری برنخاست
کاروان را تا بدین جا با فغان آورده ام
تا نگویی زین سفر با دست خالی آمدم
یک جهان درد و غم و سوز نهان آورده ام
قصه ویرانه شام ار نپرسی خوش تر است
چون از آن گلزار، پیغام خزان آورده ام
دیده بودم تشنگی از دل قرارت برده بود
ازبرایت دامنی اشک روان آورده ام
تا به دشت نینوا بهرت عزاداری کنم
یک نیستان ناله و آه و فغان آورده ام
تا نثارت سازم و گردم بلا گردان تو
در کف خود از برایت نقد جان آورده ام
تا دل مهرآفرینت را نرنجانم ز درد
گوشه ای از درد دل را بر زبان آورده ام
یک شعر در رابطه با امام حسین ( ع ) در لینک زیر
حسین ، کشته ی دیروز و رهبر روز است
قیام اوست ، که پیوسته نهضت آموز است
تمام زندگی او ، عقیده بود و جهاد
اگر چه مدت جنگ حسین ، یک روز است
توان لشکر ایمان ، نمی رود از بین
ز فیض یاری حق ، چونکه قدرت اندوز است
حسین و ذلت تکریم ظالمان هیهات
که آفتاب عدالت ، ازو دل افروز است
به نزد او که شهادت ، بجز سعادت نیست
ردای مرگ برایش قبای زر دوز است
رهین همت والای سید الشهداء است
هر آنکه از غم اسلام در تب و سوز است
هماره تازه بود یادبود عاشورا
که روز حق و عدالت همیشه نوروز است
حرارتی که ز عشق حسین در دلهاست
برای ظالم هر عصر ، خانمان سوز است
حسان !!! حسین به ظاهر اگر چه شد مغلوب
شکست اوست که در هر زمانه پیروز است
http://maxsms.mihanblog.com/post/۵۷۸
بوی کربلا
بنازم آنکه دایم گفتگوی کربلا دارد
دلی چون جابر اندر جستجوی کربلا دارد
دلش چون کربلا کوی حسین است و نمیداند
که همچون دوردستان آروزی کربلا دارد
به یاد کاروان اربعینی با گریه میگوید
به هر جا هست زینب رو به سوی کربلا دارد
اگر چه برده از این سر زمین آخر دلی پرخون
ولی دلبستگی از جان به کوی کربلا دارد
به یاد آن لب تشنه هنوز این عاشق خسته
به کف جامیلبالب از سبوی کربلا دارد
اگر دست قضا مانع شد از رفتن به پابوسش
همی بوسیم خاکی را که بوی کربلا دارد … (عبدالعلی نگارنده)
قصه عشق
آنچه درسوگ تو ای پاکتر از پاک گذشت
نتوان گفت که هر لحظه، چه غمناک گذشت
چشم تاریخ در آن حادثه تلخ چه دید
که زمان مویه کنان از گذر خاک گذشت
سرخوشید بر آن نیزه خونین میگفت
که چهها بر سر آن پیکر صد چاک گذشت
جلوه روح خدا در افق خون تو دید
آنکه با پای دل از قبله ادراک گذشت
مرگ هرگز به حریم حرمت راه نیافت
هر کجا دید نشانی ز تو چالاک گذشت
حر آزاده شد از چشمه مهرت سیراب
که به میدان عطش پاک شد و پاک گذشت
آب شرمنده ایثار علمدار تو شد
که چرا تشنه از او این همه بیباک گذشت
بر تو بستند اگر آب، سواران عرب
دشت دریا شد و آب از سر افلاک گذشت
با حدیثی که ملائک ز ازل آوردند
سخن از قصه عشق تو زلولاک گذشت (نصرالله مردانی)
شیون در کربل
اربعین آمد و اشگم ز بصر میآید
گوییا زینب محزون ز سفر میآید
باز در کرب و بلا شیون و شینی برپاست
کز اسیران ره شام خبر میآید (صامت بروجردی)
کاروان اربعین
آنچه از من خواستی با کاروان آوردهام
یک گلستان گل به رسم ارمغان آوردهام
از در و دیوار عالم فتنه میبارید و من
بیپناهان را بدین دارالامان آوردهام
اندرین ره از جرس هم بانگ یاری برنخاست
کاروان را تا بدینجا با فغان آوردهام
تا نگویی زین سفر با دست خالی آمدم
یک جهان درد و غم و سوز نهان آوردهام
قصه ویرانه شام ار نپرسی خوشتر است
چون از آن گلزار، پیغام خزان آوردهام
دیده بودم تشنگی از دل قرارت برده بود
از برایت دامنی اشک روان آوردهام
تا به دشت نینوا بهرت عزاداری کنم
یک نیستان ناله و آه و فغان آوردهام
تا نثارت سازم و گردم بلا گردان تو
در کف خود از برایت نقد جان آوردهام
تا دل مهرآفرینت را نرنجانم ز درد
گوشهای از درد دل را بر زبان آوردهام
محمدعلی مجاهدی (پروانه)
دل غمین
ما را که غیر داغ غمت برجبین نبود
نگذشت لحظهیی که دل ما غمین نبود
هرچند آسمان به صبوری چو ما ندید
ما را غمی نبود که اندر کمین نبود
راهی اگر نداشت به آزادی و امید
رنج اسارت، این همه شورآفرین نبود
ای آفتاب محمل زینب کسی چو من
از خرمن زیارت تو خوشه چین نبود
تقدیر با سر تو مرا همسفر نبود
در این سفر، مقدر من غیر ازین نبود
گر از نگاه گرم تو آتش نمیگرفت
در شام و کوفه، خطبه من آتشین نبود
در حیرتم که بی تو چرا زندهام
عهدی که با تو بستم از اول، چنین نبود
ده روزه فراق تو عمری به ما گذشت
یک عمر بود هجر تو، یک اربعین نبود
محمدجواد غفورزاده (شفق)
خورشید هامون
ساربانا ز اشتران بگشای بار
لحظهای ما را به حال خود گذار
اینکه بینی سرزمین کربلاست
خاک او آغشته با خون خداست
در حریم قدسی صحرای دوست
بشنو این گلبانگ، این آوای اوست
نی نوا، در نینوای راستین
مویهها دارد ز نای اربعین
ناله آتش بال در پرواز بین
همطراز آه گردون تا زمین
اشک میریزد ز چشم کائنات
در عزای تشنه کامان فرات
آن بلا جویان که تا بزم حضور
راه پیمودند با سامان نور
رایت توحید از اینان پایدار
ماند و میماند به دور روزگار
گر فرات اینجا چو دریا خون گریست
نی عجب، خورشید برهامون گریست (مشفق کاشانی)
غوغای غم
بار بگشایید اینجا کربلاست
آب و خاکش با دل و جان آشناست
بر مشام جان رسد بوی بهشت
به به از این تربت مینو سرشت
ماه اینجا واله و سرگشته است
و آن شهاب ثاقب از خود رفته است
اربعین است اربعین کربلاست
هر طرف غوغایی از غمها به پاست
گویی از آن خیمههای نیم سوز
خود صدای العطش آید هنوز
هرکجا، نقشی ز داغ ماتم است
هر چه ریزد اشک در اینجا کم است
باشد از حسرت در اینجا یادها
هان به گوش دل شنو فریادها
تا قیامت کربلا ماتم سراست
حضرت مهدی «حسان» صاحب عزاست
حبیب الله چایچیان (حسان)
خون پاک
چرا گلزار و گلشن گشته غمناک
چرا گریان ز غم روح الامین است
مگر از شام آید کاروانی
که صوتش محرق قلب حزین است
جهان شد از چهرو کانون ماتم
مگر از نو عزای شاه دین است
حسین آن کو به راه حق پرستی
چو بابش فرد بی مثل و قرین است
ز هفتاد و دو قربانی که او داد
ز یزدان در خور صد آفرین است
نیامد مثل او دیگر به گیتی
که بحر عشق را دری ثمین است
ز قتل خویشتن احیای دین کرد
از آن رو محیی دین مبین است
وجودش مفخر دین نبی شد
جنابش خاتم دین را نگین است
خدا بر خون پاکت خونبها شد
کسی را جز تو کی قدری چنین است
ابوالحسن همدانی (طوطی)
سوز دل
بسوز ای دل که امروز اربعین است
عزای پور ختم المرسلین است
قیام کربلایش تا قیامت
سراسر درس بهر مسلمین است
دلا کوی حسین عرش زمین است
مطاف و کعبه دلها همین است
اگر خیل شهیدان حلقه باشند
حسین بن علی، آن را نگین است
دل ما در پی آن کاروان است
که از کرب و بلا، با غم روان است
چه زنجیری به دست و بازوان است
که گریان دیده روح الامین است
به یاد کربلا دلها غمین است
دلا خون گریه کن چون اربعین است (جواد محدثی)
محراب محبت
باز در جان جهان یکسره غوغاست حسین
این چه شوریست که از یاد تو برپاست حسین
این چه رازیست که صد شعله فرو مرد و هنوز
روشن از داغ تو ظلمتکده ماست حسین
تا قیامت نرود نقش تو از لوح ضمیر
حیرتم کشت، بگو این چه معماست حسین
گر چه شد جوهر عشق از قلم عاطفه پاک
رقم مهر تو بر صفحه دلهاست حسین
دامن از شوق تمنای تو، گلزار صفا
سینه از آتش سودای تو سیناست حسین
راهیان حرم قدس تو با شهپر عشق
همه رفتند و جهان محو تماشاست حسین
گر نه خون تو ثمر داد به میدان بلا
این همه شور شهادت به چه معناست حسین
تا به محراب محبت تو امامی، پیداست
خاک هر وادی گلرنگ، مصلاست حسین
غرق در موج مکافات کن اقلیم ضلال
قطره در قطره خونت همه دریاست حسین (بهمن صالحی)
ارمغان کربلا
دیده خونبار دارد آسمان کربلا
هست تا در انتظار کاروان کربلا
روز و شب در انتظار مقدم آل علیست
تشنه کامیها به دشت بیکران کربلا
باغبان میداند و گلچین، که از سوز عطش
میرود بر باد هر گل در خزان کربلا
از گلوی نازک مرغ چمن خون میچکد
بر فراز باغ و دست باغبان کربلا
سرپناهش جای گل، خار مغیلان میشود
عندلیب خسته بیآشیان کربلا
میکندجا بر فراز نی ز بیداد زمان
مهر و ماه و اختران آسمان کربلا
از برای درد بیدرمان بیماران عشق
تربت خون خدا شد ارمغان کربلا
همچو «رودی» دامن از اشک بصر دریا کند
هر که میجوید خبر از داستان کربلا
حسین پروین مهر (رودی)
آیینه
آیینه شدی تا که خدا در تو درخشید
خورشیدترین حادثهها در تو درخشید
بر دوست همان روز که با حنجرهی خون
گفتی تو «بلی» کرب و بلا در تو درخشید
شد کرب و بلا کعبهی تو، حج تو مقبول
گفتی تو چو لبیک، بلا در تو درخشید
ای معجزهی سرخ به ایثار تو سوگند
تو خون خدایی، که خدا در تو درخشید (رضا اسماعیلی)
لالههای غصه
باز عاشوراییان پیدا شدند
باز هم سوداییان شیدا شدند
وقت آن شد عشق خونینتر شود
لالههای غصه رنگینتر شود
بلبل اینجا نالهها سر میکند
لاله اینجا چشمهاتر میکند
اربعین غصههای گل کجاست
اربعین ناله بلبل کجاست
اربعین عشق، عباست چه شد
اربعین، فریاد احساست چه شد
اربعین از نینوای خون بگو
اربعین از اعتلای خون بگو
هان بگو از عشق، از معنای دین
وصف عباس آن مراد مومنین
ما فدای عشق بیآلایشات
ما به قربان تمام خواهشت
تو مراد عشق بی پایان شدی
قبله گاه و معبد پاکان شدی(ساهره غلامی)
غروب آتشین
صد نوا خیزد ز نای نینوایت یا حسین
نغمههای عشق باشد در نوایت یا حسین
میزند آتش به قلب دوستانت دم به دم
داستان جانگداز کربلایت یا حسین
زد شرر بر قلب خونین تو در دشت بلا
داغ مرگ اکبر گلگونقبایت یا حسین
جان فدا کردی به راه مکتب آزادگی
جان هر آزادهای گردد فدایت یا حسین
من چه در وصف تو گویم، ای شهید حق که هست
خون بهای خون تو خون خدایت یا حسین
کی شود ریزهخورخوان خوانین، آن که هست
ریزه خوار خوان احسان و عطایت یا حسین
بس که مشتاق حریم با صفایت گشتهام
پر زند مرغ دل من در هوایت یا حسین
در غروب آتشین دشمن پی غارتگری
زد شرر از ظلم و کین بر خیمههایت یا حسین (محسن حافظی)
خون به
چون تیر عشق جا به کمان بلا کند
اول نشست، بر دل اهل ولا کند
در حیرتند خیره سران از چه عشق دوست
احباب را به بند بلا مبتلا کند
بیگانه را تحمل بار نیاز نیست
معشوق، ناز خود همه بر آشنا کند
تن پرور از کجا و تمنای وصل دوست
دردی ندارد او که طبیبش دوا کند
آن را که نیست شور حسینی به سر ز عشق
با دوست کی معامله کربلا کند
یک باره پشت پا به سر ما سوا زند
تا ز آن میان از این همه خود را سوا کند
آری کسی که کشته او این بود سزاست
خود را اگر به کشته خود خون بها کند
بالله اگر نبود خدا خون بهای او
عالم نبود در خور نعلین پای او (حجةالاسلام نیر تبریزی)
محشر
ای برافروخته از عشق رخت اختر ما
خاطراتی است ز دریای غمت دفتر ما
از سرت بر سر نی سر خدا سر میزد
ای حسین ای اثر بندگیات بر سر ما
آتشی بر دل هر خشک وتر انداخته است
ماجرای لب خشک تو و چشم تر ما
ز شهیدان به خون خفته کویت ما راست
خاطراتی که نخواهد رود از خاطر ما
کاش میسوختم از سوز غمت تا شاید
ببرد باد به صحرای تو خاکستر ما
به سراپای تو ای مظهر ایثار قسم
که غمت شعله فکنده است ز پا تا سر ما
دیگران را غم محشر بود و ما را نیست
چون که آغاز به نام تو شود محشر ما
سر پرواز به کویت همه داریم ولی
بستهاند ای پسر فاطمه بال و پر ما (سید رضا مؤید)
رسید اربعین
باز دلم خون شد و چشمم گریست
آنکه درین روز چون من نیست کیست؟
باز دگر باره رسید اربعین
جوش زند خون حسین از زمین
غرق تلاطم شده بحر محیط
یک سره درد است بساط بسیط
شد چهلم روز عزای حسین
جان جهان باد فدای حسین
محمدشریف صادقی (وفا)
مهرگی
خار غم نیست که در کرب و بلا میروید
گل درد است که از دشت وفا میروید
میخلد خار محن پای دلم را که هنوز
گل اندوه ز باغ دل ما میروید
یادگار غم هفتاد و دو تن لاله رخ است
این همه لاله که در کرب و بلا میروید
لاله را با گل افسرده سر و کاری نیست
این گل از تربت ارباب صفا میروید
تا چه حد در دل تو عشق خدا بود حسین
که ز خاک تو گل عشق خدا میروید
شوق جانبازی اگر در دل تو راه نداشت
پس ز خاک تو گل شوق چرا میروید
نی در آن بادیه از آن به نوا سرگرم است
که به جای گل از این دشت بلا میروید
با ولای علی و آل چو «پروانه» بسوز
که ز خاک من و تو مهر گیا میروید (محمدعلی مجاهدی)
قطرهای از سبوی حسین
آبروی ما بود از آبرویت یا حسین
سرمه چشمان ما از خاک کویت یا حسین
در گلستان وفا در جست و جو سرگشتهایم
تا به وجد آییم ما یک دم ز بویت یا حسین
ما همه دیوانگان وادی عشق توییم
کاین چنین برخاست از ما «های و هو»یت یا حسین
ای که عالم جملگی مست تمنای تواند
قطرهای در جام ما ریز از سبویت یا حسین
این دل سرگشته ما را به لطفت دست گیر
تا به کام خود رسد از جست و جویت یا حسین
عاشقان کربلا در حیرتند ای شاه دین
تا ببینند از نگاه عشق، رویت یا حسین
گرچه عاشق گشته بر اوصاف ناب تو، رسول
لیک باشد آرزویش، گفت و گویت یا حسین (رسول لشکری نی)
نینوا
مانند نوی نوای تو را مشق میکنند
قومی که نینوای تو را مشق میکنند
قومیکه در سکوت غریبانه این چنین
تکلیف آشنای تو را مشق میکنند
با آن که از تمام جهت ندبه میوزد
هر شب فقط دعای تو را مشق میکنند
حتی کبوتران حرم، چشم در رهت
هر جمعه رد پای تو را مشق میکنند
مردان آب در شب گهوارههای رنج
بیتاب،هایهای تو را مشق میکنند
تا بانگ دستههای عزادار میرسد
این قوم نینوای تو را مشق میکنند (مریم سقلاطونی)
منابع و مآخذ:
۱ حسن باقری و جعفر رسولزاده، سروش شهادت؛
۲ محمد مطهر، گلواژه ۲؛
۳ محمد علی مجاهدی، بال سرخ قنوت؛
۴ زینب ایسی محصل، مدائح و مراثی چهارده معصوم؛
۵ سیدضیاءالدین تنکابنی، مدائح و مراثی آل محمد(ص)؛
۶ محمدعلی مردانی، ایثار جان؛
۷ شرینعلی گلمرادی، آیینه در کربلاست؛
۸ محسن حافظی، گلهای ولایت؛
۹ رضا معصومی، اشک شفق.
حوزه
نویسنده:میرصادق سیدنژاد
گرفته از سایت راسخون
http://www.askdin.com/thread۲۸۵۴.html
اربعین آمد
اربعین آمد دلم را غم گرفت
بهر زینب(س) عالمی ماتم گرفت
سوز اهل آسمان آید به گوش
ناله ی صاحب زمان آید به گوش
جان اهل بیت عصمت بر لب است
کاروان سالار آنها زینب است
جمله مستان سوی ساقی آمدند
مست مست از جام باقی آمدند
سینه ها آماج رگبار بلا
جای زخم ریسمان بر دستها
هوش از سر رفته و دل باخته
جسم خود را بر زمین انداخته
هر یکی در جستجوی تربتی
بر لب هر یک کلامی، صحبتی
قلبها پر شکوه از بیداد بود
آشنای قبر ها سجاد(ع) بود
رهبر زینب(س) امام راستین
حجت حق بود زین العابدین(ع)
با کلامش عمه را مغموم کرد
تا که قبر یار را معلوم کرد
آمده همراه دخت بوتراب
زخمهای این سفر سر باز کرد
هر کسی درد دلی آغاز کرد
زینب ازمژگان خود یاقوت ساخت
داستان این سفر را باز گفت
گفت ای سالار زینب السلام
ماه شام تار زینب السلام
بر تو پیغام سفر آورد ام
از فتوحاتم ، خبر آورده ام
کرد با من این مسیر عشق طی
راس تو منزل به منزل روی نی
معجرم نیلی شد و مویم سپید
از غم دوری تو قدم خمید
گر که دست رحمت و صبرت نبود
ظلم دشمن تا که بی اندازه شد
ماجراهای سقیفه تازه شد
ریسمان بر گردن سجاد بود
غربت بابا مرا در یاد بود
دیدی از نی دست خواهر بسته بود؟
گوییا دستان حیدر بسته بود
یاسها را جوهر نیلی زدند
مادرم را گوییا سیلی زدند
ازشماتت کردن دشمن مپرس
از سه ساله دخترت از من مپرس
شد سرت یک نیمه شب مهمان او
با وصالت بر لب آمد جان او
مرد در ویرانه و من زنده ام
بی رقیه(س) آمدم شرمنده ام
بارها از دوریت جان باختم
بین مقتل من تو را در یافتم
گر تو ای لب تشنه برداری سرت
حال نشناسی دگر این خواهرت ….
دو بیتی اربعین
سفر کردم به دنبال سر تو
سپر بودم برای دختر تو
چهل منزل کتک خوردم برادر
به جرم این که بودم خواهر تو
زیارت نامه ام جسم کبودم
چه در زندان چه در ویرانه شام
دعا می خواندم و یاد تو بودم
برای هر بلا آماده بودم
چو کوهی روی پا استاده بودم
اگر قرآن نمی خواندی برایم
کنار نیزه ات جان داده بودم
http://www.askdin.com/thread۲۸۵۴.html
گفتگو با هوش مصنوعی
💬 سلام! میخوای دربارهی «شعر کاروان عشق در رابطه با اربعین» بیشتر بدونی؟ من اینجام که راهنماییت کنم.