«نه نفت دارد نه مروارید!»؛ استدلال محمدرضا پهلوی برای بخشیدن بحرین چه بود؟

گروه تاریخ انقلاب خبرگزاری تسنیم- ۲۳ مردادماه امسال حدود نیم قرن از اعلام استقلال بحرین و پایان حاکمیت تاریخی ایران بر جزایر این کشور می گذرد.
جزیره بحرین از دوران باستان و پیش از ظهور اسلام تا عصر صفویه تحت حاکمیت ایران بوده است اما در دوره قاجار، بحرین به تصرف انگلیسی ها درآمد و خاندان آل خلیفه بر این کشور تسلط پیدا کردند اما حکام آل خلیفه تا عصر ناصرالدین شاه و پیش از جنگ جهانی اول همچنان بر فرمان برداری از شاهان قاجار تأکید داشتند که در ادامه به آن اشاره خواهیم کرد.
اما آنچه موجب تحیر است، علت صرف نظر کردن شاه از بحرین بود. استدلال محمدرضا شاه پهلوی درباره دست کشیدن از حق حاکمیت ایران بر بحرین دقیقا همان استدلالی بود که به حاجی میرزا آقاسی صدراعظم محمدشاه قاجار درباره دست کشیدن از سرزمین های دریای خزر منتسب می کنند: «کام شیرین دوست را برای مشتی آب شور، تلخ نمی کنیم!» در حقیقت نگاه آنها به دریای خزر مشتی آب شور بود و نگاه محمدرضا شاه پهلوی به بحرین یک قرن و نیم بعد از میرزا آقاسی، سرزمینی است که نه نفت دارد و نه مروارید پس به درد نمی خورد! در ادامه به چگونگی دست شستن شاه از یک منطقه فوق استراتژیک می پردازیم.
با پایان گرفتن جنگ جهانی دوم، نهضت ضد استعماری مردم بحرین و تماسل به پایان تسلط انگلیس و الحاق به سرزمین اجدادی(ایران) شدت یافت. این فعالیت ها در سال ۱۳۲۶ چنان گسترش پیدا کرد که هیئتی به ریاست یکی از شیوخ برجسته بحرین به ایران آمد و رئیس هیئت درخواست کرد تا به عنوان نماینده بحرین در مجلس شورای ملی شرکت کند اما با توجه به پیامدهای هرج ومرج ناشی از اشغال ایران اقدام موثری در باره بحرین امکان نداشت. مجلس شورای ملی با توجه به اینکه شیخ بر اساس قانون انتخابات ایران انتخاب نشده است با درخواست وی موافقت نکرد.
از سال ۱۳۲۰ و اشغال ایران توسط متفقین و نابسامانی های به وجود آمده، دولت ها در موارد گوناگون به حق حاکمیت ایران بر بحرین تاکید داشتند و با ارسال یادداشت به دولت انگلیس بر نقض حاکمیت ایران اعتراض می کردند.
در سال ۱۳۲۶ مجلس شورای ملی به اتفاق آرا طرح گروهی از نمایندگان را تصویب کرد که بر پایه آن از دولت خواسته شده بود که اقدام های موثری در راستای اعمال حاکمیت در بحرین به عمل آورد.
در دوران ملی شدن صنعت نفت نیز بار دیگر مسئله بحرین مورد توجه مجلس شورای ملی و دولت مصدق قرار گرفت اما بر اثر کودتای ۲۸ مرداد این مسئله به دست فراموشی سپرده شد. ماه های پایانی سال ۱۳۳۴ مردم بحرین علیه سلطه بریتانیا بر آن سرزمین قیام کردند.
دولت بریتانیا با اعزام نیروهای نظامی بیشتر، دست به اقدامات شدیدی زد و در اثر برخورد نظامیان انگلیسی و مأموران شیخ با مردم، تعدادی کشته و گروه زیادی نیز به ویژه از ایرانیان زندانی شدند.
۱۷ فروردین ۱۳۳۵ همزمان با اعلام وضعیت فوق العاده در بحرین، علیقلی اردلان وزیر امور خارجه در دولت حسین علا در کنفرانس خبری درباره بحرین توضیحاتی ارائه داد. وی با بیان اینکه جزایر بحرین چون قسمتی از خاک ایران می باشد، دولت شاهنشاهی در مواقع عادی هم همیشه مراقب و ناظر وضع آنجاست و همه وقت در مواقع لازمه به عملیاتی که در بحرین می شود و به وضعیت غیرعادی آنجا اعتراض نموده، می گوید: حالا هم بر اساس اخبار منتشر شده از طرف آژانس های مطبوعاتی، وزارت امور خارجه دستورات لازم به ماموران خود صادر کرد که به مقامات مربوطه صریح اعلام دارند که دولت ایران نسبت به هر عملی که از طرف هر دولت اجنبی علیه حقوق ملی ما نسبت به بحرین بشود معترض خواهد بود.
علیقلی اردلان وزیر خارجه ایران در دهه ۳۰ در نشست خبری به اثبات حق حاکمیت ایران بر بحرین می پردازد
اردلان در این نشست، در پاسخ به سوالی درباره مبنای استدلالات ایران نسبت به حقوق حاکمیت خود در بحرین توضیحات مفصلی ارائه می کند. وی می گوید: ما بر جزایر بحرین حقوق قدیم داریم، یعنی از همان وقتی که تمام سواحل شمالی و جنوبی و غربی خلیج مسکن عنصر ایرانی بوده و به همین جهت توسط مورخان یونانی قدیم عنوان خلیج فارس بر آن نهاده شده، جزایر بحرین جزو خاک اصلی ایران و پایگاه تفریح سلاطین ایران قبل از اسلام بوده است … در ۸۱ سالی که پرتغالی ها بر بحرین موقتا دست انداخته بودند، ارتباط بحرین با ایران قطع نشده بود و مالیات آن به ملوک آل هرمز می رسید. در سال ۱۸۰۲ ایرانیان بحرین علیه پرتغالی ها قیام کردند و آنها را از آنجا بیرون کردند و در مدت همان ۸۰ سال نیز پرتغالی ها از دست ایرانیان راحت نبودند و کرارا علیه آنها قیام می کردند و این استقلال طلبی در نهاد ایرانی سرشته شده است.
در سال ۱۱۹۶ خورشیدی شیخ بحرین به فتحعلیشاه نوشت از آنجا که اهالی بحرین هم نژاد ملت ایران هستند، پادشاه ایران را سلطان خود می دانند. سکه بحرین نیز در تمام این مدت به نام فتحعلیشاه ضرب میشد و مالیات بحرین به خزانه فارس می رسید
وزیر خارجه ادامه می دهد: اساس استقلال دولت انگلستان بر این است که در سال ۱۸۸۳ میلادی (۱۱۶۲ شمسی) شیخ بحرین علیه ایران انقلاب کرده و جزیره بحرین از ایران منتزع گردیده و مستقل شده و در سال ۱۲۴۲ خورشیدی خود را تحت حمایت دولت انگلیس قرار داده است. انقلاب علیه حکومت مرکزی و استقلال یافتن خود قواعد و اصولی دارد … علمای حقوق متفق القول هستند که اگر قسمتی از مملکتی علیه حکومت مرکزی قیام کرد وقتی آن را مستقل میتوان خواند که تمام آثار اعمال حاکمیت از طرف دولت اصلی محو شود و باز نیاید، در غیر این صورت یک چنین قیامی از لحاظ حقوق بین المللی نتایج وضعی به وجود نمی آورد و آن سرزمین را از نظر حقوقی مستقل نمی توان خواند. مانعی ندارد که در سال ۱۱۶۲ خورشیدی بحرین از حکومت مرکزی سرپیچی کرده باشد ولی این سرپیچی منشا استقلال بحرین و انتزاع آن نشده است. نمونه بعضی از اسناد رسمی را هم اکنون موجود است نقل می کنیم.
علیقلی اردلان در این نشست خبری، با نمونه هایی از اعلام اطاعت حکام بحرین نسبت به پادشاهان ایرانی اشاره کرده است: در سال ۱۱۷۵ خورشیدی، شیخ بحرین رسما مراتب «وفاداری و اطاعت مطلق» خود را به دولت ایران اعلام کرده است.
در سال ۱۱۹۶ خورشیدی شیخ بحرین به فتحعلیشاه نوشت از آنجا که اهالی بحرین هم نژاد ملت ایران هستند، پادشاه ایران را سلطان خود می دانند. سکه بحرین نیز در تمام این مدت به نام فتحعلیشاه ضرب میشد و مالیات بحرین به خزانه فارس می رسید … در سال های بعد که نفوذ انگلستان بر خلیج فارس زیاد شده بود، شیخ بحرین خود را مستقل می دانست و نه تابع دولت انگلستان و چنانچه در سال ۱۸۶۰ میلادی (۱۲۳۹ خورشیدی) دو نامه مفصل یکی به ناصرالدین شاه و دیگری به فرمانفرمای فارس حسام السلطنه نوشت و در آن صریحا اعلام نمود که این اظهر من الشمس است که بحرین همیشه جزو خاک ایران بوده و هست و خانواده آل عتوبی از طرف ایران بر بحرین حکومت نمودند. در این دو نامه شیخ بحرین خود و خانواده خود را بنده و چاکر و فرمانبردار سلطان ایران ناصرالدین شاه اعلام می کند و پرداخت مالیات بحرین را به شیراز تثبیت می نماید …".
اردلان در این نشست همچنین درباره تحت الحمایگی بحرین توسط انگلستان نیز می گوید: اولا باید مقام حمایت کننده و مقام حمایت شونده هر دو دولت به معنی حقوقی آن باشند زیرا دولتها هستند که از لحاظ حقوق بین المللی موضوعیت دارند و ثانیا دولتی که خود را تحت حمایت دولت دیگر قرار می دهد باید مستقل باشد. آنچه به عنوان قرارداد ۱۲۴۳ خورشیدی از طرف انگلستان ارائه می شود و مبنای تحت الحمایگی بحرین می باشد قراردادی است که بین کمپانی هند شرقی و شیخ بحرین امضا شده است. اصول حقوق بین المللی و آرای محاکم بین المللی کمپانی های تجارتی را هرچند صاحب قشون و کشتی باشند و اراضی را تحت تصرف خود بیاورند عضو جامعه بین المللی نمی شمارند و قراردادهایی که آنها منعقد می سازند به عنوان قرارداد بین المللی که مورد حمایت اصول حقوق بین المللی قرار گیرند به حساب نمی آورند، بنابراین موافقتنامه ۱۸۶۱ میلادی مورد پشتیبانی حقوق بین الملل نمی تواند قرار گیرد … نه فقط قبل از ۱۸۶۱ میلادی( ۱۲۴۰ خورشیدی) از طرف شیخ بحرین کرارا اعلام اطاعت و فرمانبرداری نسبت به حکومت مرکزی ایران صورت گرفته و خود را شیخ مستقلی نمی دانست بلکه در سال های بعد از ۱۲۶۱ میلادی نیز این امر صورت گرفته است. فرمانی که در سال ۱۸۷۱ (۱۲۴۹ شمسی) از طرف ناصرالدین شاه به افتخار شیخ بحرین صادر شده که در آن اظهار رضامندی نسبت به مراتب اطاعت و اجرای دستورات صادره از طرف حکومت مرکزی شده خود موید همین مطلب است.(روزنامه اطلاعات و کیهان هفدهم فروردین ۱۳۳۵)
روز دوشنبه ۲۰ آبان ۱۳۳۶ جلسه هیئت دولت در حضور محمدرضا شاه در کاخ مرمر تشکیل شد. در این جلسه لایحه تقسیمات جدید کشوری که از مدت ها پیش وزارت کشور دست اندرکار تهیه و تنظیم آن بود مطرح و فردای آن روز سه شنبه ۲۱ آبان ۱۳۳۶ خبر این تصمیم دولت در روزنامه های کشور منتشر شد که در سازمان جدید تقسیمات کشوری بحرین جزو استان های کشور محسوب شده است. همچنین مقامات وزارت کشور مامور شدند، موضوع حوزه بندی انتخاباتی و تعیین نمایندگان استان بحرین و تعداد آنها که گویا دو نفر باشند تحت مطالعه است.
تا قبل از تجزیه بحرین در سال ۱۳۵۰ این جزیره استان چهاردهم ایران به حساب می آمد
اگرچه تا اواخر دهه ۳۰ شمسی، رژیم پهلوی بر حق حاکمیت خود بر این جزیره تأکید داشت اما در دهه ۴۰ و با توجه به غلبه درباریان ضعیف و وابسته بر اندک شخصیت های مستقل پیش از خود، نخستین نشانه های انصراف محمدرضا شاه پهلوی از حقوق تاریخی ملت و دولت ایران در جزیره بحرین آشکار شد.
** استدلال شاه برای قبول تجزیه بحرین؛ « نه نفت دارد و نه مروارید»!
در سال ۱۳۴۲ اولین تمایلات دربار به تجزیه بحرین آشکار می شود. علینقی عالیخانی در کتاب خاطراتش نقل می کند: عباس آرام وزیر خارجه وقت که بسیار مرد خوبی بود از من دعوت کرد که بروم به وزارت امور خارجه چون می خواست با انگلیسی ها مذاکراتی درباره بحرین بکند.
او به من گفت با آشنایی که درباره خلیج فارس داری دلم می خواهد تا با من باشی. من البته با آرام در مورد بحرین بارها صحبت کرده بودم و شدیدا معتقد بودم باید ما از ادعای خود صرف نظر بکنیم برای اینکه خیلی مهم تر است که بتوانیم بر همه خلیج فارس ازجمله خود بحرین چیرگی داشته باشیم. با پس گرفتن این ادعا شیوخی که از عربستان سعودی، ناصر آن زمان و غیره وحشت دارند خواه ناخواه طرف ما می آیند."(خاطرات علینقی عالیخانی، صفحه ۲۲)
علینقی عالیخانی وزیر اقتصاد کابینه اسدالله علم، حسنعلی منصور و هویدا بود که قبل از وزارت، ریاست بخش اقتصادی ساواک را برعهده داشت.
مهدی پیراسته که در سال های ۴۳ الی ۴۶ سفیر کبیر ایران در بغداد بود، در خاطراتش از قول شاه نقل می کند: «بحرین به چه درد من میخورد؟ دیگر نه مروارید دارد و نفت و اگر هم جزو ایران بشود مثل تسلط اسرائیلی ها در خاک فلسطین خواهد شد که همیشه ترور و خونریزی ادامه خواهد داشت.»
محمدرضاشاه همچنین روز پنجم شهریور ۱۳۴۵ به کلر هولینگورث، خبرنگار روزنامه گاردین گفته بود «با توجه به این که نفت دارد به پایان می رسد و مروارید به پایان رسیده است، بحرین از نظر ما اهمیتی ندارد.»
همزمان با این گفته محمدرضاشاه به خبرنگار روزنامه انگلیسی گاردین، عباس آرام وزیر امور خارجه هم این مسئله را به سفیر انگلیس در تهران اعلام کرده بود. ماه اوت ۱۹۶۶، آرام به سفیر انگلستان در تهران گفت: تا آنجا که ایران مربوط می شود بحرین بدون ارزش است و ایران ممکن است ادعای خود را نسبت به بحرین پس بگیرد!
از سوی دیگر در کنار اسدالله علم، عباس آرام، علینقی عالیخانی و دیگر درباریانی که درکی از بحرین نداشتند، عباس مسعودی مدیر روزنامه اطلاعات و سناتور مجلس سنا نیز با سفر به بحرین شروع به انتشار سلسله گزارش هایی درباره این سرزمین کرد. شهریورماه سال ۱۳۴۵ هنوز انصراف محمدرضا شاه نسبت به دعاوی ایران نسبت به بحرین آشکار نشده بود که عباس مسعودی به دستور شاه عازم دیداری از شیخ نشین های خلیج فارس شد. گرچه ظاهر امر یک دیدار مطبوعاتی بود اما او می بایست گفت وگوهایی را در راستای سیاست جدید شاه درباره بحرین با شیوخ خلیج فارس به عمل می آورد.
محمدرضا شاه معتقد بود «با توجه به این که نفت دارد به پایان می رسد و مروارید به پایان رسیده است، بحرین از نظر ما اهمیتی ندارد»
یک سال بعد از اعلام رفتن نیروهای نظامی انگلستان از خلیج فارس، شاه در دهلی نو در سال ۴۷ مصاحبه معروفی می کند و اعلام می دارد که «ایران از سوی دیگر پیوسته به این سیاست خود دلبستگی داشته که هرگز برای به دست آوردن اراضی و امتیازات ارضی، علی رغم تمایل مردم آن سامان، به زور متوسل نشود. من می خواهم بگویم که اگر مردم بحرین مایل نباشند به کشور ما ملحق شوند، ما هرگز به زور متوسل نخواهیم شد زیرا این خلاف اصول سیاست دولت ما است که برای گرفتن این سرزمین خود به زور متوسل شود.» سخنان شاه درباره عدم توسل به زور در بحرین به گونه ای است که گویا صحبت از حمله به یک کشور دیگر می کند نه منطقه ای که سال ها تحت حاکمیت ایران بوده است.
محمدرضا پهلوی بیست بهمن ماه ۱۳۴۸ یعنی یک سال و ۳۶ روز پس از مصاحبه مطبوعاتی در دهلی نو، به اسدالله علم وزیر درباره خود گفته بود: بین خودمان باشد … به نظر تو در ادامه حل مسئله بحرین، آیا ما به مملکتمان خیانت می کنیم؟ …. (علم در پاسخ می گوید): اینکه بگوییم بحرین بنابرحقوق قانونی از آن ماست، ما را به جایی نمی رساند. اگر آن را با زور بگیریم، همیشه باری بر دوشمان خواهد بود و موردی برای اختلاف دائمی با عرب ها می شود. از آن گذشته بسیار گران هم خواهد بود، زیرا منابع نفتی بحرین در حال خشک شدن است …"(گفت وگو های من با شاه، جلد ۱، صفحه ۲۰۱)
جو حاکم بر دربار پهلوی و رضایت شاه به تجزیه بحرین، به مجلس شورای ملی هم کشیده شد و نمایندگان عضو فراکسیون حزب مردم و فراکسیون حزب ایران نوین، با استقلال بحرین موافقت کردند و تنها ۴ نماینده عضو حزب پان ایرانیست که گرایشات ناسیونالیستی داشتند مخالفت کردند.
با تایید استقلال بحرین از سوی سازمان ملل و اعلام آن، ایران در همان ساعات اولیه استقلال بحرین را تبریک گفت! اگرچه شاید در نظر شاه بحرین نفت و مروارید نداشت اما در همان دوران بالغ بر سه میلیون و هشتصد هزارتن نفت از چاههای نفتی بحرین استخراج می شد. در کنار نفت، منابع آلومینیوم و فرآوری آن در کارخانه ها رتبه نخست تولید این محصول در خاورمیانه را نصیب بحرین کرده است.
منابع گاز بحرین نیز که شامل منطقه خوف که منطقه وسیعی در خلیج فارس است، حاوی ۲۶۲ میلیارد متر مکعب گاز است و بیش از نفت برای بحرین اهمیت دارد. جدا از صنعت نفت و گاز و آلومینیوم و یا صنعت شیلات، قرار گرفتن این جزیره در قلب خلیج فارس، موقعیتی استراتژیک به آن داده است و از نظر نظامی در تامین امنیت منطقه اثرگذار است.
همچنین وجود چشمه های آب شیرین با توجه کم آبی کشورهای حاشیه خلیج فارس، بر اهمیت موقعیت جغرافیایی این جزیره افزوده است.
عدم اصرار شاه بر پذیرش حق حاکمیت تاریخی ایران بر بحرین، علاوه بر اینکه موجب خدشه بر غرور ملی شد، حق ساکنان آن سرزمین که اکثریت فارسی زبان و شیعه مذهب بودند را نادیده گرفت چراکه قرار بود سازمان ملل با همه پرسی از مردم بحرین استقلال یا الحاق آنان به سرزمین اجدادی را مطلع شود اما نماینده سازمان ملل به جای همه پرسی سراغ نظرخواهی رفت و نظر چند طایفه مبنی بر استقلال بحرین و سپردن حکومت آنجا به آل خلیفه را مبنای نظر خود قرار داد و حتی محمدرضاشاه نسبت به این مسئله نیز اعتراضی نکرد و رژیم پهلوی از موقعیت اقتصادی و راهبردی یکی از جزایر مهم خلیج فارس چشم پوشی کرد.
انتهای پیام/
جزیره بحرین از دوران باستان و پیش از ظهور اسلام تا عصر صفویه تحت حاکمیت ایران بوده است اما در دوره قاجار، بحرین به تصرف انگلیسی ها درآمد و خاندان آل خلیفه بر این کشور تسلط پیدا کردند اما حکام آل خلیفه تا عصر ناصرالدین شاه و پیش از جنگ جهانی اول همچنان بر فرمان برداری از شاهان قاجار تأکید داشتند که در ادامه به آن اشاره خواهیم کرد.
اما آنچه موجب تحیر است، علت صرف نظر کردن شاه از بحرین بود. استدلال محمدرضا شاه پهلوی درباره دست کشیدن از حق حاکمیت ایران بر بحرین دقیقا همان استدلالی بود که به حاجی میرزا آقاسی صدراعظم محمدشاه قاجار درباره دست کشیدن از سرزمین های دریای خزر منتسب می کنند: «کام شیرین دوست را برای مشتی آب شور، تلخ نمی کنیم!» در حقیقت نگاه آنها به دریای خزر مشتی آب شور بود و نگاه محمدرضا شاه پهلوی به بحرین یک قرن و نیم بعد از میرزا آقاسی، سرزمینی است که نه نفت دارد و نه مروارید پس به درد نمی خورد! در ادامه به چگونگی دست شستن شاه از یک منطقه فوق استراتژیک می پردازیم.
با پایان گرفتن جنگ جهانی دوم، نهضت ضد استعماری مردم بحرین و تماسل به پایان تسلط انگلیس و الحاق به سرزمین اجدادی(ایران) شدت یافت. این فعالیت ها در سال ۱۳۲۶ چنان گسترش پیدا کرد که هیئتی به ریاست یکی از شیوخ برجسته بحرین به ایران آمد و رئیس هیئت درخواست کرد تا به عنوان نماینده بحرین در مجلس شورای ملی شرکت کند اما با توجه به پیامدهای هرج ومرج ناشی از اشغال ایران اقدام موثری در باره بحرین امکان نداشت. مجلس شورای ملی با توجه به اینکه شیخ بر اساس قانون انتخابات ایران انتخاب نشده است با درخواست وی موافقت نکرد.
از سال ۱۳۲۰ و اشغال ایران توسط متفقین و نابسامانی های به وجود آمده، دولت ها در موارد گوناگون به حق حاکمیت ایران بر بحرین تاکید داشتند و با ارسال یادداشت به دولت انگلیس بر نقض حاکمیت ایران اعتراض می کردند.
در سال ۱۳۲۶ مجلس شورای ملی به اتفاق آرا طرح گروهی از نمایندگان را تصویب کرد که بر پایه آن از دولت خواسته شده بود که اقدام های موثری در راستای اعمال حاکمیت در بحرین به عمل آورد.
در دوران ملی شدن صنعت نفت نیز بار دیگر مسئله بحرین مورد توجه مجلس شورای ملی و دولت مصدق قرار گرفت اما بر اثر کودتای ۲۸ مرداد این مسئله به دست فراموشی سپرده شد. ماه های پایانی سال ۱۳۳۴ مردم بحرین علیه سلطه بریتانیا بر آن سرزمین قیام کردند.
دولت بریتانیا با اعزام نیروهای نظامی بیشتر، دست به اقدامات شدیدی زد و در اثر برخورد نظامیان انگلیسی و مأموران شیخ با مردم، تعدادی کشته و گروه زیادی نیز به ویژه از ایرانیان زندانی شدند.
۱۷ فروردین ۱۳۳۵ همزمان با اعلام وضعیت فوق العاده در بحرین، علیقلی اردلان وزیر امور خارجه در دولت حسین علا در کنفرانس خبری درباره بحرین توضیحاتی ارائه داد. وی با بیان اینکه جزایر بحرین چون قسمتی از خاک ایران می باشد، دولت شاهنشاهی در مواقع عادی هم همیشه مراقب و ناظر وضع آنجاست و همه وقت در مواقع لازمه به عملیاتی که در بحرین می شود و به وضعیت غیرعادی آنجا اعتراض نموده، می گوید: حالا هم بر اساس اخبار منتشر شده از طرف آژانس های مطبوعاتی، وزارت امور خارجه دستورات لازم به ماموران خود صادر کرد که به مقامات مربوطه صریح اعلام دارند که دولت ایران نسبت به هر عملی که از طرف هر دولت اجنبی علیه حقوق ملی ما نسبت به بحرین بشود معترض خواهد بود.
علیقلی اردلان وزیر خارجه ایران در دهه ۳۰ در نشست خبری به اثبات حق حاکمیت ایران بر بحرین می پردازد
اردلان در این نشست، در پاسخ به سوالی درباره مبنای استدلالات ایران نسبت به حقوق حاکمیت خود در بحرین توضیحات مفصلی ارائه می کند. وی می گوید: ما بر جزایر بحرین حقوق قدیم داریم، یعنی از همان وقتی که تمام سواحل شمالی و جنوبی و غربی خلیج مسکن عنصر ایرانی بوده و به همین جهت توسط مورخان یونانی قدیم عنوان خلیج فارس بر آن نهاده شده، جزایر بحرین جزو خاک اصلی ایران و پایگاه تفریح سلاطین ایران قبل از اسلام بوده است … در ۸۱ سالی که پرتغالی ها بر بحرین موقتا دست انداخته بودند، ارتباط بحرین با ایران قطع نشده بود و مالیات آن به ملوک آل هرمز می رسید. در سال ۱۸۰۲ ایرانیان بحرین علیه پرتغالی ها قیام کردند و آنها را از آنجا بیرون کردند و در مدت همان ۸۰ سال نیز پرتغالی ها از دست ایرانیان راحت نبودند و کرارا علیه آنها قیام می کردند و این استقلال طلبی در نهاد ایرانی سرشته شده است.
در سال ۱۱۹۶ خورشیدی شیخ بحرین به فتحعلیشاه نوشت از آنجا که اهالی بحرین هم نژاد ملت ایران هستند، پادشاه ایران را سلطان خود می دانند. سکه بحرین نیز در تمام این مدت به نام فتحعلیشاه ضرب میشد و مالیات بحرین به خزانه فارس می رسید
وزیر خارجه ادامه می دهد: اساس استقلال دولت انگلستان بر این است که در سال ۱۸۸۳ میلادی (۱۱۶۲ شمسی) شیخ بحرین علیه ایران انقلاب کرده و جزیره بحرین از ایران منتزع گردیده و مستقل شده و در سال ۱۲۴۲ خورشیدی خود را تحت حمایت دولت انگلیس قرار داده است. انقلاب علیه حکومت مرکزی و استقلال یافتن خود قواعد و اصولی دارد … علمای حقوق متفق القول هستند که اگر قسمتی از مملکتی علیه حکومت مرکزی قیام کرد وقتی آن را مستقل میتوان خواند که تمام آثار اعمال حاکمیت از طرف دولت اصلی محو شود و باز نیاید، در غیر این صورت یک چنین قیامی از لحاظ حقوق بین المللی نتایج وضعی به وجود نمی آورد و آن سرزمین را از نظر حقوقی مستقل نمی توان خواند. مانعی ندارد که در سال ۱۱۶۲ خورشیدی بحرین از حکومت مرکزی سرپیچی کرده باشد ولی این سرپیچی منشا استقلال بحرین و انتزاع آن نشده است. نمونه بعضی از اسناد رسمی را هم اکنون موجود است نقل می کنیم.
علیقلی اردلان در این نشست خبری، با نمونه هایی از اعلام اطاعت حکام بحرین نسبت به پادشاهان ایرانی اشاره کرده است: در سال ۱۱۷۵ خورشیدی، شیخ بحرین رسما مراتب «وفاداری و اطاعت مطلق» خود را به دولت ایران اعلام کرده است.
در سال ۱۱۹۶ خورشیدی شیخ بحرین به فتحعلیشاه نوشت از آنجا که اهالی بحرین هم نژاد ملت ایران هستند، پادشاه ایران را سلطان خود می دانند. سکه بحرین نیز در تمام این مدت به نام فتحعلیشاه ضرب میشد و مالیات بحرین به خزانه فارس می رسید … در سال های بعد که نفوذ انگلستان بر خلیج فارس زیاد شده بود، شیخ بحرین خود را مستقل می دانست و نه تابع دولت انگلستان و چنانچه در سال ۱۸۶۰ میلادی (۱۲۳۹ خورشیدی) دو نامه مفصل یکی به ناصرالدین شاه و دیگری به فرمانفرمای فارس حسام السلطنه نوشت و در آن صریحا اعلام نمود که این اظهر من الشمس است که بحرین همیشه جزو خاک ایران بوده و هست و خانواده آل عتوبی از طرف ایران بر بحرین حکومت نمودند. در این دو نامه شیخ بحرین خود و خانواده خود را بنده و چاکر و فرمانبردار سلطان ایران ناصرالدین شاه اعلام می کند و پرداخت مالیات بحرین را به شیراز تثبیت می نماید …".
اردلان در این نشست همچنین درباره تحت الحمایگی بحرین توسط انگلستان نیز می گوید: اولا باید مقام حمایت کننده و مقام حمایت شونده هر دو دولت به معنی حقوقی آن باشند زیرا دولتها هستند که از لحاظ حقوق بین المللی موضوعیت دارند و ثانیا دولتی که خود را تحت حمایت دولت دیگر قرار می دهد باید مستقل باشد. آنچه به عنوان قرارداد ۱۲۴۳ خورشیدی از طرف انگلستان ارائه می شود و مبنای تحت الحمایگی بحرین می باشد قراردادی است که بین کمپانی هند شرقی و شیخ بحرین امضا شده است. اصول حقوق بین المللی و آرای محاکم بین المللی کمپانی های تجارتی را هرچند صاحب قشون و کشتی باشند و اراضی را تحت تصرف خود بیاورند عضو جامعه بین المللی نمی شمارند و قراردادهایی که آنها منعقد می سازند به عنوان قرارداد بین المللی که مورد حمایت اصول حقوق بین المللی قرار گیرند به حساب نمی آورند، بنابراین موافقتنامه ۱۸۶۱ میلادی مورد پشتیبانی حقوق بین الملل نمی تواند قرار گیرد … نه فقط قبل از ۱۸۶۱ میلادی( ۱۲۴۰ خورشیدی) از طرف شیخ بحرین کرارا اعلام اطاعت و فرمانبرداری نسبت به حکومت مرکزی ایران صورت گرفته و خود را شیخ مستقلی نمی دانست بلکه در سال های بعد از ۱۲۶۱ میلادی نیز این امر صورت گرفته است. فرمانی که در سال ۱۸۷۱ (۱۲۴۹ شمسی) از طرف ناصرالدین شاه به افتخار شیخ بحرین صادر شده که در آن اظهار رضامندی نسبت به مراتب اطاعت و اجرای دستورات صادره از طرف حکومت مرکزی شده خود موید همین مطلب است.(روزنامه اطلاعات و کیهان هفدهم فروردین ۱۳۳۵)
روز دوشنبه ۲۰ آبان ۱۳۳۶ جلسه هیئت دولت در حضور محمدرضا شاه در کاخ مرمر تشکیل شد. در این جلسه لایحه تقسیمات جدید کشوری که از مدت ها پیش وزارت کشور دست اندرکار تهیه و تنظیم آن بود مطرح و فردای آن روز سه شنبه ۲۱ آبان ۱۳۳۶ خبر این تصمیم دولت در روزنامه های کشور منتشر شد که در سازمان جدید تقسیمات کشوری بحرین جزو استان های کشور محسوب شده است. همچنین مقامات وزارت کشور مامور شدند، موضوع حوزه بندی انتخاباتی و تعیین نمایندگان استان بحرین و تعداد آنها که گویا دو نفر باشند تحت مطالعه است.
تا قبل از تجزیه بحرین در سال ۱۳۵۰ این جزیره استان چهاردهم ایران به حساب می آمد
اگرچه تا اواخر دهه ۳۰ شمسی، رژیم پهلوی بر حق حاکمیت خود بر این جزیره تأکید داشت اما در دهه ۴۰ و با توجه به غلبه درباریان ضعیف و وابسته بر اندک شخصیت های مستقل پیش از خود، نخستین نشانه های انصراف محمدرضا شاه پهلوی از حقوق تاریخی ملت و دولت ایران در جزیره بحرین آشکار شد.
** استدلال شاه برای قبول تجزیه بحرین؛ « نه نفت دارد و نه مروارید»!
در سال ۱۳۴۲ اولین تمایلات دربار به تجزیه بحرین آشکار می شود. علینقی عالیخانی در کتاب خاطراتش نقل می کند: عباس آرام وزیر خارجه وقت که بسیار مرد خوبی بود از من دعوت کرد که بروم به وزارت امور خارجه چون می خواست با انگلیسی ها مذاکراتی درباره بحرین بکند.
او به من گفت با آشنایی که درباره خلیج فارس داری دلم می خواهد تا با من باشی. من البته با آرام در مورد بحرین بارها صحبت کرده بودم و شدیدا معتقد بودم باید ما از ادعای خود صرف نظر بکنیم برای اینکه خیلی مهم تر است که بتوانیم بر همه خلیج فارس ازجمله خود بحرین چیرگی داشته باشیم. با پس گرفتن این ادعا شیوخی که از عربستان سعودی، ناصر آن زمان و غیره وحشت دارند خواه ناخواه طرف ما می آیند."(خاطرات علینقی عالیخانی، صفحه ۲۲)
علینقی عالیخانی وزیر اقتصاد کابینه اسدالله علم، حسنعلی منصور و هویدا بود که قبل از وزارت، ریاست بخش اقتصادی ساواک را برعهده داشت.
مهدی پیراسته که در سال های ۴۳ الی ۴۶ سفیر کبیر ایران در بغداد بود، در خاطراتش از قول شاه نقل می کند: «بحرین به چه درد من میخورد؟ دیگر نه مروارید دارد و نفت و اگر هم جزو ایران بشود مثل تسلط اسرائیلی ها در خاک فلسطین خواهد شد که همیشه ترور و خونریزی ادامه خواهد داشت.»
محمدرضاشاه همچنین روز پنجم شهریور ۱۳۴۵ به کلر هولینگورث، خبرنگار روزنامه گاردین گفته بود «با توجه به این که نفت دارد به پایان می رسد و مروارید به پایان رسیده است، بحرین از نظر ما اهمیتی ندارد.»
همزمان با این گفته محمدرضاشاه به خبرنگار روزنامه انگلیسی گاردین، عباس آرام وزیر امور خارجه هم این مسئله را به سفیر انگلیس در تهران اعلام کرده بود. ماه اوت ۱۹۶۶، آرام به سفیر انگلستان در تهران گفت: تا آنجا که ایران مربوط می شود بحرین بدون ارزش است و ایران ممکن است ادعای خود را نسبت به بحرین پس بگیرد!
از سوی دیگر در کنار اسدالله علم، عباس آرام، علینقی عالیخانی و دیگر درباریانی که درکی از بحرین نداشتند، عباس مسعودی مدیر روزنامه اطلاعات و سناتور مجلس سنا نیز با سفر به بحرین شروع به انتشار سلسله گزارش هایی درباره این سرزمین کرد. شهریورماه سال ۱۳۴۵ هنوز انصراف محمدرضا شاه نسبت به دعاوی ایران نسبت به بحرین آشکار نشده بود که عباس مسعودی به دستور شاه عازم دیداری از شیخ نشین های خلیج فارس شد. گرچه ظاهر امر یک دیدار مطبوعاتی بود اما او می بایست گفت وگوهایی را در راستای سیاست جدید شاه درباره بحرین با شیوخ خلیج فارس به عمل می آورد.
محمدرضا شاه معتقد بود «با توجه به این که نفت دارد به پایان می رسد و مروارید به پایان رسیده است، بحرین از نظر ما اهمیتی ندارد»
یک سال بعد از اعلام رفتن نیروهای نظامی انگلستان از خلیج فارس، شاه در دهلی نو در سال ۴۷ مصاحبه معروفی می کند و اعلام می دارد که «ایران از سوی دیگر پیوسته به این سیاست خود دلبستگی داشته که هرگز برای به دست آوردن اراضی و امتیازات ارضی، علی رغم تمایل مردم آن سامان، به زور متوسل نشود. من می خواهم بگویم که اگر مردم بحرین مایل نباشند به کشور ما ملحق شوند، ما هرگز به زور متوسل نخواهیم شد زیرا این خلاف اصول سیاست دولت ما است که برای گرفتن این سرزمین خود به زور متوسل شود.» سخنان شاه درباره عدم توسل به زور در بحرین به گونه ای است که گویا صحبت از حمله به یک کشور دیگر می کند نه منطقه ای که سال ها تحت حاکمیت ایران بوده است.
محمدرضا پهلوی بیست بهمن ماه ۱۳۴۸ یعنی یک سال و ۳۶ روز پس از مصاحبه مطبوعاتی در دهلی نو، به اسدالله علم وزیر درباره خود گفته بود: بین خودمان باشد … به نظر تو در ادامه حل مسئله بحرین، آیا ما به مملکتمان خیانت می کنیم؟ …. (علم در پاسخ می گوید): اینکه بگوییم بحرین بنابرحقوق قانونی از آن ماست، ما را به جایی نمی رساند. اگر آن را با زور بگیریم، همیشه باری بر دوشمان خواهد بود و موردی برای اختلاف دائمی با عرب ها می شود. از آن گذشته بسیار گران هم خواهد بود، زیرا منابع نفتی بحرین در حال خشک شدن است …"(گفت وگو های من با شاه، جلد ۱، صفحه ۲۰۱)
جو حاکم بر دربار پهلوی و رضایت شاه به تجزیه بحرین، به مجلس شورای ملی هم کشیده شد و نمایندگان عضو فراکسیون حزب مردم و فراکسیون حزب ایران نوین، با استقلال بحرین موافقت کردند و تنها ۴ نماینده عضو حزب پان ایرانیست که گرایشات ناسیونالیستی داشتند مخالفت کردند.
با تایید استقلال بحرین از سوی سازمان ملل و اعلام آن، ایران در همان ساعات اولیه استقلال بحرین را تبریک گفت! اگرچه شاید در نظر شاه بحرین نفت و مروارید نداشت اما در همان دوران بالغ بر سه میلیون و هشتصد هزارتن نفت از چاههای نفتی بحرین استخراج می شد. در کنار نفت، منابع آلومینیوم و فرآوری آن در کارخانه ها رتبه نخست تولید این محصول در خاورمیانه را نصیب بحرین کرده است.
منابع گاز بحرین نیز که شامل منطقه خوف که منطقه وسیعی در خلیج فارس است، حاوی ۲۶۲ میلیارد متر مکعب گاز است و بیش از نفت برای بحرین اهمیت دارد. جدا از صنعت نفت و گاز و آلومینیوم و یا صنعت شیلات، قرار گرفتن این جزیره در قلب خلیج فارس، موقعیتی استراتژیک به آن داده است و از نظر نظامی در تامین امنیت منطقه اثرگذار است.
همچنین وجود چشمه های آب شیرین با توجه کم آبی کشورهای حاشیه خلیج فارس، بر اهمیت موقعیت جغرافیایی این جزیره افزوده است.
عدم اصرار شاه بر پذیرش حق حاکمیت تاریخی ایران بر بحرین، علاوه بر اینکه موجب خدشه بر غرور ملی شد، حق ساکنان آن سرزمین که اکثریت فارسی زبان و شیعه مذهب بودند را نادیده گرفت چراکه قرار بود سازمان ملل با همه پرسی از مردم بحرین استقلال یا الحاق آنان به سرزمین اجدادی را مطلع شود اما نماینده سازمان ملل به جای همه پرسی سراغ نظرخواهی رفت و نظر چند طایفه مبنی بر استقلال بحرین و سپردن حکومت آنجا به آل خلیفه را مبنای نظر خود قرار داد و حتی محمدرضاشاه نسبت به این مسئله نیز اعتراضی نکرد و رژیم پهلوی از موقعیت اقتصادی و راهبردی یکی از جزایر مهم خلیج فارس چشم پوشی کرد.
انتهای پیام/
گفتگو با هوش مصنوعی
💬 سلام! میخوای دربارهی ««نه نفت دارد نه مروارید!»؛ استدلال محمدرضا پهلوی برای بخشیدن بحرین چه بود؟» بیشتر بدونی؟ من اینجام که راهنماییت کنم.