در هیاهوی دنیا، دلی برای بندگی باقی است؟

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، دکتر مصطفی شاهرضایی، استاد تمام دانشگاه علوم پزشکی تهران، دلنوشته هایی با الهام از آیات قرآن، احادیث و ادعیه ی اهل بیت علیهم السلام نگاشته است.
در ادامه، بخش هایی از این دلنوشته ها را می خوانیم:
صبر، شکر، و آنچه علی علیه السلام در خطبه ی همام گفت
امیرالمؤمنین علی علیه السلام در خطبه ی مشهور همام که وصف «متقین» است، می فرماید:
«وعظم الخالق فی أنفسهم فصغر ما دونه فی أعینهم»
«خالق در جان شان بزرگ شد، پس هر چه جز او بود، در نگاه شان کوچک شد.»
«صبروا أیاما قلیلة أعقبتهم راحة طویلة»
«اندکی در دنیا صبر کردند، تا آسایش همیشگی نصیب شان شود.»
«تجرعوا مرارة الزهد فی الدنیا برغبة فی الذی بقی»
«زهر زهد در دنیا را نوشیدند، زیرا به آنچه باقی می ماند مشتاق بودند.»
و این خلاصه ی تمام آن چیزی ست که ایوب و سلیمان به ما آموختند:
نه صبر به تنهایی، و نه شکر به تنهایی، بلکه شناختن «بندگی»، در همه حالات.
اشک، دعا، و نجواهای عاشقانه با خدا در صحیفه ی سجادیه
امام زین العابدین علیه السلام، در دعای پنجم صحیفه، آینه ای از بندگی حقیقی را ترسیم می کند. آنجا که با خاکساری می گوید:
«مولای، أنا الصغیر الذی ربیته، وأنا الجاهل الذی علمته، وأنا الضال الذی هدیته»
«ای مولای من، من همان کودک ناتوانی هستم که تو پروراندی، همان نادانی که تو آموختی، همان گم گشته ای که تو هدایت کردی.»
و در دعای هفتم:
«إلهی، من کانت محاسنه مساوی، فکیف لا تکون مساویه مساوی؟»
«ای خدای من، اگر نیکی های بنده ات نیز آلوده باشد، پس چگونه بدی هایش ناپسند نباشد؟»
این دعاها، قلب بندگی اند. اشک هایی که از چشم امام سجاد جاری می شد، امتداد همان بنده ای بود که در سختی گفت: «أنت أرحم الراحمین»، و آن که در سلطنت گفت: «هذا من فضل ربی».
و در این زمانه… ما، بندگان بی قراریم
ما امروز نه ایوبیم، نه سلیمان؛
نه قدرتی داریم برای رساندن تخت بلقیس،
نه صبری برای تحمل دردهای ایوب.
اما ما نیز دلمان بند بندگی است.
ما نیز اگر بخواهیم، می توانیم اواب شویم.
در دعای کمیل، نجوا می کنیم:
«إلهی وربی من لی غیرک؟»
«خدایا، پروردگار من، جز تو چه کسی را دارم؟»
و این پرسش، هویت ماست.
پاسخ به آن، بازگشت است؛
بازگشت به نماز ساده، به دعا در نیمه شب، به «یاد»ی در دل گرفتاری، به یک آه که از سر عبد بودن بلند شود.
صبر در دل مصیبت؛ روایتی از زینب، آینه ی ایوب
در تاریخ بندگی، صحنه ای هست که همچون قله ای از شجاعت، صبر، و شناخت، سر به آسمان کشیده: دشت نینوا، عصر عاشورا، و زنی ایستاده بر پیکرهای پاره پاره.
حضرت زینب علیهاالسلام، در میانه ی آن همه آتش، عطش، سر بریده و تن بی سر، هنگامی که به مجلس ابن زیاد کشیده شد، بی آنکه شکسته شود، فرمود:
«ما رأیت إلا جمیلا»
«جز زیبایی چیزی ندیدم.»
آیا این جمله، تکرار همان دعای ایوب نیست؟
آیا این نگاه، ادامه ی همان «هذا من فضل ربی» سلیمان نیست؟
وقتی بندگی عمیق شود، در متن مصیبت نیز می توان جمال دید. در نگاه زینب، مصیبت، امتحان نبود؛ فرصت عبودیت بود.
صبر زینب، نه صرفا خویشتن داری، بلکه آگاهی از جایگاه خویش در پیشگاه خدا بود.
صبر او، «إنه أواب» بود در هیأت زنی ایستاده بر نیزه ها.
امام سجاد (ع): سکوتی که بوی سجده می داد
امام زین العابدین، حضرت علی بن الحسین که در حادثه کربلا بیمار بود و شاهد تمام فجایع، تنها بازمانده ی امامی اهل بیت شد. اما پس از آن، در طول عمر، دعا را سلاح بیداری مردم قرار داد. صحیفه ی سجادیه، صدای آرام ایوب است در شب های مدینه؛ ندای اشک آلود سلیمان است که بندگی اش را در سکوت ادامه داد.
او شبانه گریه می کرد، و در قنوتش می گفت:
«یا من اسمه دواء، و ذکره شفاء»
«ای آن که نامت دواست و یاد تو شفاست.»
و باز در فراز دیگری از دعای ابوحمزه ثمالی، با لحنی شکسته می فرمود:
«مولای، أنا الذی أسأت، أنا الذی خالفت، أنا الذی جهلت…»
امام سجاد، وارث «صبر ایوب» و «بصیرت سلیمان» شد، اما در جلد جوانی نحیف، با صورتی اشک بار، و صدایی که نه نفرین داشت، نه خطابه؛ فقط دعا. فقط بندگی.
این ما هستیم؛ در جهان پرهیاهو، با دلی برای بندگی
اگر زینب (س) در عاشورا گفت «ما رأیت إلا جمیلا»،
اگر سجاد (ع) در دل شب با خدا نجوا کرد،
اگر ایوب در ویرانه ها گفت «وأنت أرحم الراحمین»،
اگر سلیمان در قدرت گفت «اغفر لی»،
ما نیز می توانیم مخاطب خداوند باشیم که فرمود:
نعم العبد؛ اگر اواب شوم. ۱
راه بسته نیست. بندگی، فقط در دوران انبیا نبود.
امروز، در کوچه های شهر، پشت شیشه ی اشک، میان دعاهای بی صدا، هنوز هم می شود عبد شد. ما و بندگی در زمانه بی قرار.
جهان ما جهان پر صداست، اما در آن صدایی نیست که دل را آرام کند.
-----------------------
۱- و وهبنا لداود سلیمان نعم العبد إنه أواب / (صاد ۳۰)
و برای داود، سلیمان را بخشیدیم؛ بنده ی خوبی بود؛ چرا که اواب بود.
انتهای پیام/
در ادامه، بخش هایی از این دلنوشته ها را می خوانیم:
صبر، شکر، و آنچه علی علیه السلام در خطبه ی همام گفت
امیرالمؤمنین علی علیه السلام در خطبه ی مشهور همام که وصف «متقین» است، می فرماید:
«وعظم الخالق فی أنفسهم فصغر ما دونه فی أعینهم»
«خالق در جان شان بزرگ شد، پس هر چه جز او بود، در نگاه شان کوچک شد.»
«صبروا أیاما قلیلة أعقبتهم راحة طویلة»
«اندکی در دنیا صبر کردند، تا آسایش همیشگی نصیب شان شود.»
«تجرعوا مرارة الزهد فی الدنیا برغبة فی الذی بقی»
«زهر زهد در دنیا را نوشیدند، زیرا به آنچه باقی می ماند مشتاق بودند.»
و این خلاصه ی تمام آن چیزی ست که ایوب و سلیمان به ما آموختند:
نه صبر به تنهایی، و نه شکر به تنهایی، بلکه شناختن «بندگی»، در همه حالات.
اشک، دعا، و نجواهای عاشقانه با خدا در صحیفه ی سجادیه
امام زین العابدین علیه السلام، در دعای پنجم صحیفه، آینه ای از بندگی حقیقی را ترسیم می کند. آنجا که با خاکساری می گوید:
«مولای، أنا الصغیر الذی ربیته، وأنا الجاهل الذی علمته، وأنا الضال الذی هدیته»
«ای مولای من، من همان کودک ناتوانی هستم که تو پروراندی، همان نادانی که تو آموختی، همان گم گشته ای که تو هدایت کردی.»
و در دعای هفتم:
«إلهی، من کانت محاسنه مساوی، فکیف لا تکون مساویه مساوی؟»
«ای خدای من، اگر نیکی های بنده ات نیز آلوده باشد، پس چگونه بدی هایش ناپسند نباشد؟»
این دعاها، قلب بندگی اند. اشک هایی که از چشم امام سجاد جاری می شد، امتداد همان بنده ای بود که در سختی گفت: «أنت أرحم الراحمین»، و آن که در سلطنت گفت: «هذا من فضل ربی».
و در این زمانه… ما، بندگان بی قراریم
ما امروز نه ایوبیم، نه سلیمان؛
نه قدرتی داریم برای رساندن تخت بلقیس،
نه صبری برای تحمل دردهای ایوب.
اما ما نیز دلمان بند بندگی است.
ما نیز اگر بخواهیم، می توانیم اواب شویم.
در دعای کمیل، نجوا می کنیم:
«إلهی وربی من لی غیرک؟»
«خدایا، پروردگار من، جز تو چه کسی را دارم؟»
و این پرسش، هویت ماست.
پاسخ به آن، بازگشت است؛
بازگشت به نماز ساده، به دعا در نیمه شب، به «یاد»ی در دل گرفتاری، به یک آه که از سر عبد بودن بلند شود.
صبر در دل مصیبت؛ روایتی از زینب، آینه ی ایوب
در تاریخ بندگی، صحنه ای هست که همچون قله ای از شجاعت، صبر، و شناخت، سر به آسمان کشیده: دشت نینوا، عصر عاشورا، و زنی ایستاده بر پیکرهای پاره پاره.
حضرت زینب علیهاالسلام، در میانه ی آن همه آتش، عطش، سر بریده و تن بی سر، هنگامی که به مجلس ابن زیاد کشیده شد، بی آنکه شکسته شود، فرمود:
«ما رأیت إلا جمیلا»
«جز زیبایی چیزی ندیدم.»
آیا این جمله، تکرار همان دعای ایوب نیست؟
آیا این نگاه، ادامه ی همان «هذا من فضل ربی» سلیمان نیست؟
وقتی بندگی عمیق شود، در متن مصیبت نیز می توان جمال دید. در نگاه زینب، مصیبت، امتحان نبود؛ فرصت عبودیت بود.
صبر زینب، نه صرفا خویشتن داری، بلکه آگاهی از جایگاه خویش در پیشگاه خدا بود.
صبر او، «إنه أواب» بود در هیأت زنی ایستاده بر نیزه ها.
امام سجاد (ع): سکوتی که بوی سجده می داد
امام زین العابدین، حضرت علی بن الحسین که در حادثه کربلا بیمار بود و شاهد تمام فجایع، تنها بازمانده ی امامی اهل بیت شد. اما پس از آن، در طول عمر، دعا را سلاح بیداری مردم قرار داد. صحیفه ی سجادیه، صدای آرام ایوب است در شب های مدینه؛ ندای اشک آلود سلیمان است که بندگی اش را در سکوت ادامه داد.
او شبانه گریه می کرد، و در قنوتش می گفت:
«یا من اسمه دواء، و ذکره شفاء»
«ای آن که نامت دواست و یاد تو شفاست.»
و باز در فراز دیگری از دعای ابوحمزه ثمالی، با لحنی شکسته می فرمود:
«مولای، أنا الذی أسأت، أنا الذی خالفت، أنا الذی جهلت…»
امام سجاد، وارث «صبر ایوب» و «بصیرت سلیمان» شد، اما در جلد جوانی نحیف، با صورتی اشک بار، و صدایی که نه نفرین داشت، نه خطابه؛ فقط دعا. فقط بندگی.
این ما هستیم؛ در جهان پرهیاهو، با دلی برای بندگی
اگر زینب (س) در عاشورا گفت «ما رأیت إلا جمیلا»،
اگر سجاد (ع) در دل شب با خدا نجوا کرد،
اگر ایوب در ویرانه ها گفت «وأنت أرحم الراحمین»،
اگر سلیمان در قدرت گفت «اغفر لی»،
ما نیز می توانیم مخاطب خداوند باشیم که فرمود:
نعم العبد؛ اگر اواب شوم. ۱
راه بسته نیست. بندگی، فقط در دوران انبیا نبود.
امروز، در کوچه های شهر، پشت شیشه ی اشک، میان دعاهای بی صدا، هنوز هم می شود عبد شد. ما و بندگی در زمانه بی قرار.
جهان ما جهان پر صداست، اما در آن صدایی نیست که دل را آرام کند.
-----------------------
۱- و وهبنا لداود سلیمان نعم العبد إنه أواب / (صاد ۳۰)
و برای داود، سلیمان را بخشیدیم؛ بنده ی خوبی بود؛ چرا که اواب بود.
انتهای پیام/
گفتگو با هوش مصنوعی
💬 سلام! میخوای دربارهی «در هیاهوی دنیا، دلی برای بندگی باقی است؟» بیشتر بدونی؟ من اینجام که راهنماییت کنم.