خطبه های نماز جمعه آیت الله خامنه ای در دوران پهلوی

به گزارش خبرگزاری مهر،حضرت آیت الله خامنه ای، بهار سال ۱۳۵۷ را همچنان در تبعید از سوی رژیم پهلوی در شهرستان ایرانشهر در استان سیستان و بلوچستان سپری می کردند.
روحانی مبارز و تبعیدشده از مشهدالرضا (ع)، برای ایجاد یک پایگاه مذهبی جهت انجام فعالیت های سیاسی و مبارزاتی، مسجد آل الرسول (صلوات الله علیهم) ایرانشهر را که تقریبا به صورت متروک و نیمه کاره در آمده بود و تنها در بعضی ایام سال مانند دهه ی اول محرم فعالیت هایی در آن میشد، احیاء کرده بودند.
هنوز یک ماهی نگذشته بود که آیت الله خامنه ای برای تشدید فعالیت های سیاسی در قالب های مذهبی و دینی مورد علاقه ی مردم، ایده ی برگزاری جدی نماز جمعه را در همان مسجد مطرح کرد.
ایده ای که بلافاصله با پیگیری های خود ایشان محقق شد و رفته رفته مردم ایرانشهر هم از آن استقبال کردند. ۲۲ اردیبهشت ۵۷، یکی از آدینه هایی بود که در آن دوران آشوب و هیجان، نماز جمعه ی آیت الله خامنه ای در مسجد آل الرسول ایرانشهر اقامه و خطبه هایی در وصف شرایط کشور ایراد شد. همزمانی این جمعه با ایام چهلم شهدای قیام مردم یزد در نهم و دهم فروردین ۵۷، باعث شد که در بخشی از خطبه ها، خطیب جمعه به حوادث آن شهر و کشتار و سرکوب بیرحمانه ی مردم اشاره داشته باشد. آن روزها، در عین حال که وضع مراکز اصلی کشور و شهرهای بزرگ، نا آرام بود و فشار و اشراف ساواک و نیروهای امنیتی بر مبارزان بیشتر شده بود، اما آیت الله خامنه ای در خطبه ها صریح تر و به صورت عمومی از شرایط کشور و مبارزات سخن گفتند.
ایشان در خطبه اول، اتحاد دین و سیاست را، به عنوان توجیه و مبنای ایدئولوژیک مبارزات تبیین کرد و در خطبه دوم، اسلام، به عنوان هدف این مبارزات و مجاهدت های مردم در سراسر کشور، از سوی آیت الله خامنه ای معرفی شد.
به مناسبت فرارسیدن چهلمین سالگرد برگزاری اولین نماز جمعه در دوران انقلاب اسلامی ایران در پنجم مرداد ۱۳۵۸، پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت الله سیدعلی خامنه ای، متن و صوت خطبه های نماز جمعه ی ایشان در چهلم شهدای قیام مردم یزد را که در دوران قبل از پیروزی انقلاب اسلامی (۱۳۵۷/۲/۲۲) در مسجد آل الرسول (ص) ایرانشهر در دوران تبعید ایشان ایراد شده است، برای اولین بار منتشر می کند.
متن کامل خطبه ها به این شرح است:
خطبه ی اول
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین احمده حمدا متواترا بتواتر آلائه و متواصلا بتواصل نعمائه اشهد ان لا اله الا الله کما شهد بذلک رسله و شهدت بذلک ملائکته.
دین مقدس اسلام، فقط دنیا و آخرت مردم را و زندگی مادی و معنوی انسان را از راه برنامه های هماهنگ، به سعادت و صلاح میرساند. چنین نیست که اسلام فقط آخرت مردم را آباد کند و کاری به کار دنیای مردم نداشته باشد. از جمله ی تهمت های بسیار ناجوانمردانه ای که دشمنان اسلام و دشمنان دین بر این آئین مقدس وارد کرده اند، یکی این است که گفته اند دین اسلام فقط به امور اخلاقی و معنوی میپردازد و به دنیای مردم کاری ندارد. این تهمتی است که اکنون چند قرن است که دشمنان و استعمارگران و در کنار استعمارگران، مستبدان و خودکامگان از آن بهره میبرند و استفاده میکنند. به مردم مسلمان تفهیم میکنند که باید فقط به فکر اخلاق خود و به فکر آخرت خود باشند؛ مسائل جهانی، مسائل سیاسی، مسائلی که مربوط به ارتباطات عظیم بین المللی است، به آنها ارتباطی ندارد و هستند کسانی که برای آنها تصمیم بگیرند و برای خود عمل کنند.
در حالی که دین مقدس اسلام برعکس این تصور، نقطه ی مقابل آن چیزی است که اینها گفته اند و میگویند. اسلام، دین زندگی است. در اسلام همان اندازه که مسائل معنوی و اخلاقی هست، مسائل سیاسی و دنیایی هست. به همان اندازه که نماز اهمیت دارد، جهاد در راه خدا اهمیت دارد. در نماز به همان اندازه که انسان باید به سوی خدا برود، باید به همان اندازه کین (۱) و کید دشمنان خدا را هم بفهمد و در مقابل آنان جبهه بگیرد. چنین نیست که انسان مسلمان اگر نماز بخواند و عبادت کند و در کنج خلوتگاه محراب بنشیند، مسلمانی خود را کامل کرده باشد. مسلمان اگر میخواهد مسلمان کاملی باشد، به امور دنیا هم باید بپردازد، سیاست هم باید بفهمد، در سیاست هم باید مداخله کند.
به ما میگویند دین از سیاست جدا است؛ اسلام میگوید دین و سیاست یکی است، سیاست جزء دین است، جزو احکام دین است؛ مهم ترین بخش فقه ما، بخش سیاسات است. به قول یکی از مراجع عظیم تقلید گذشته-رحمةالله علیه- معظم (۲) دین را سیاسات تشکیل میدهد. احکام حکومت، مقررات مربوط به حاکم، وظایف حاکم در مقابل مردم، وظایف مردم در مقابل حاکم، قضاوت درباره ی اینکه چگونه انسانی میتواند حاکم باشد و صلاحیت این منصب را دارد و چگونه انسانی این صلاحیت را ندارد، اینها همه مسائل فقه اسلام است؛ مجتهد همچنان که احکام صلات و صیام و زکات را استنباط میکند، اینها را هم باید استنباط بکند.
و یکی از مهم ترین مباحث فقه ما بحث ولایت است، یعنی بحث حکومت. امیرالمؤمنین (صلوات الله و سلامه علیه) بخش مهمی از خطبه ها و نامه های خود را که در نهج البلاغه گرد آمده است، به مسئله ی حکومت اختصاص داده است؛ برای حاکم، معیارهایی بیان میکند؛ به مردم مسلمان می فهماند که باید چگونه حاکمی بر مردم مسلمان حکومت کند و این حق از آن کیست. و وقتی حاکمی با این شرایط بر مردم مسلمان حکومت کرد، وظیفه ی مردم در مقابل او چگونه است.
و اعظم ما افترض الله سبحانه من تلک الحقوق حق الوالی علی الرعیة و حق الرعیة علی الوالی؛ در میان حقوق گوناگون حق پدر به فرزند، حق فرزند به پدر، حق زن و شوهر با هم، حق برادران مسلم با هم، از همه مهم تر و از همه بزرگ تر، حق متقابل حاکم و رعیت است؛ بزرگ ترین حقوق این حق است.
فریضة فرض الله سبحانه لکل؛ فریضه ای است که بر گردن هر یک در مقابل دیگری خدای متعال قرار داده است. وقتی مردم مسلمان این حقوق را مراعات کردند، حاکم به حق خود در محکومین و در رعیت رسید، و محکومین حق خود را در دست حاکم و سیاست حاکم به دست آوردند، آن وقت نتیجه چه میشود؟ فجعلها نظاما لدنیاهم و عزا لدینهم؛ وقتی حاکم و محکوم، حقوق متقابل یکدیگر را مراعات کردند، دنیای آنان انتظام پیدا میکند، از حالت آشفتگی بیرون می آید، وضع اقتصادی و اجتماعی سامان پیدا میکند. و عزا لدینهم؛ دین آنان، فکر آنان، ایدئولوژی حاکم بر اجتماع آنان، عزت پیدا میکند.
امروز اگر مسلمانان عالم به اسلام عمل می کردند، جامعه ی خود را به وسیله ی اسلام -نه به وسیله ی مکتبی دیگر- نوسازی و بازسازی میکردند، جامعه ی اسلامی کافی بود که همه ی مردم دنیا را به اسلام بکشاند، کافی بود که مردم را به گرویدن به اسلام تشویق کند، که «صد گفته چون نیم کردار نیست» (۳) …
پروردگارا! به محمد و آل محمد، تو را سوگند میدهیم ما را با معارف اسلامی و معارف علوی آشنا بگردان.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم. قل یاایها الکافرون. لا اعبد ما تعبدون. ولا انتم عابدون ما اعبد. و لا انا عابد ما عبدتم. ولا انتم عابدون ما اعبد. لکم دینکم ولی دین. (۴)
خطبه ی دوم
بسم الله الرحمن الرحیم
قال علی (علیه السلام): فلولا حضور الحاضر و قیام الحجة بوجود الناصر و ما اخذ الله علی العلماء الا یقاروا علی کظة ظالم و لا سغب مظلوم لالقیت حبلها علی غاربها و لسقیت آخرها بکأس اولها و لالفیتم دنیاکم هذه ازهد عندی من عفطة عنز. (۵)
امیرالمؤمنین (صلوات الله و سلامه علیه) آنچه را که گفته است عمل کرده است. بعد از آنکه مردم مسلمان گرد خانه ی آن حضرت را گرفتند و تصدی مقام حکومت را از او خواستند، علی بن ابی طالب بر سر یک دوراهی ای قرار گرفت: از طرفی بی اعتنائی او به همه ی زیورهای زندگی؛ همه ی آن جلوه هایی که در دنیا برای مردم دنیا جاذبه دارد، برای او ندارد؛ مردم قتل میکنند برای قدرت، جنایت میکنند به خاطر قدرت، دروغ و فریب و ریا در راه قدرت برای آنها کارهایی است روا و جایز، اما قدرت در نظر امیرالمؤمنین به خودی خود یک چیز کم ارزش است. با نظر کم ارزش [به آن] نگاه میکند، او را تحقیر میکند، او را پس میزند.
اما از طرف دیگر، امیرالمؤمنین میبیند اینجا حق انسانها مطرح است؛ اگر او زمام امور را به دست نگیرد، چه کسی زمام را به دست خواهد گرفت و چه کسی انسانها و مسلمانها را زنده خواهد کرد؟ چه کسی تبعیض و اختلاف طبقاتی را از بین خواهد برد؟ چه کسی اموال غصب شده را از غاصبان خواهد گرفت و به مغصوبان پس خواهد داد؟ چه کسی با ستمگران خواهد جنگید؟ چرا این حق عظیم انسانها را ندیده بگیرد؟ لذاست که حکومت را قبول کرد. میگوید: لولا حضور الحاضر، اگر نه این بود که مردم به طرف من آمدند؛ و قیام الحجة بوجود الناصر، و برای من مسلم شد که یاورانی خواهم داشت؛ و ما اخذ الله علی العلماء، اگر نه این بود که خدا از دانایان و آگاهان پیمان گرفته است.
دست آنها را بسته -آنهایی که نمیدانند، معاقب نیستند به قدر آنان که میدانند؛ وای بر آن کسانی که میدانند و بر طبق تکالیفشان عمل نمیکنند! یکی از بزرگ ترین تکالیف دانایان این است که آنهایی را که نمیدانند ارشاد کنند تا همه بدانند؛ اسلام این را میخواهد؛ اسلام میخواهد آنکه نمیداند به وسیله ی آنکه میداند آگاه بشود تا همه بدانند و ناگهان عالم اسلام و جامعه ی اسلام، همه با هم عمل کنند و پیش بروند؛ بر نادان نمی بخشاید از آنکه چرا نادان مانده است، بر دانا بیشتر نمی بخشاید که چرا عمل نکرده است و چرا نادان را آگاه نساخته است- خدا بر دانایان و آگاهان چه عهدی گرفته؟ الا یقاروا، خوب گوش کنید، الا یقاروا علی کظة ظالم و لا سغب مظلوم؛ دو کلمه است: خدا بر مردمان دانا و آگاه پیمان گرفته که بر سیری ستمگر و گرسنگی مظلوم صبر نکنند. همه ی آگاهان عالم، همه ی عالمان عالم، همه ی دانایان موظفند که به این تکلیف عمل کنند؛ این کلام امیرالمؤمنین است.
امیرالمؤمنین می گوید من حکومت را قبول کردم به خاطر همین پیمان؛ خدا از من پیمان گرفته، خدا مرا مجبور میکند که صبر نکنم، ساکت ننشینم؛ خدا از من میخواهد که من ظالم را سیر و مظلوم را گرسنه تحمل نکنم، اجازه ندهم که بعضی بر بعضی ستم کنند. با این جور اقتضاء حکومت را قبول میکند امیرالمؤمنین. میگوید اگر این نبود، لالقیت حبلها علی غاربها؛ ریسمان خلافت را روی پشتش می انداختم، او را رها میکردم که برای خودش هر جا رفت برود؛ این روش امیرالمؤمنین است.
ما مردم باید بدانیم که شیعه ی علی مسئولیتش از همه بیشتر است؛ چرا؟ چون رهبری، این چنین آگاه داشته، چون همه چیز به او گفته شده است.
ادعای شیعه بودن، خود مسئولیتی دارد. آن کسانی که مدعی پیروی ائمه هستند، مسئولیت بزرگ تری دارند و عالمان شان مسئولیت سنگین تری. چگونه میتوان دم از اسلام زد و زندگی فردی و اجتماعی را طبق اسلام و با احکام اسلام تطبیق نکرد؟ چگونه میتوان مدعی پیروی علی بود و حقایق را ندانست و نگفت؟ لذاست که علمای تشیع، آگاهان، دانایان، آن کسانی که به راستی شایستگی نام جانشین و پیرو علی را داشتند، در طول تاریخ هر جا نگاه میکنید، اینها را در مقابل قدرتهای مسلط و ستمگر می بینید. از زمان ائمه ی هدیٰ (علیهم السلام) چنین بوده است تا روزگار ما، تا امروز.
آن قدرتی که در مقابل کجی و نابسامانی ایستاده است در طول تاریخ و امروز هم می ایستد، قدرت علم، قدرت آگاهی مذهبی، قدرت پیروی از قرآن است و بس. آن جامعه هایی که دین را دارند و قرآن را دارند، مخصوصا علی را دارند، آن جامعه ها بهتر و رساتر و مستحکم تر و مسلح ترند در مقابل نابسامانی ها و کجی ها. اگر در جامعه کجی و نابسامانی هست، هر جا که کجی و نابسامانی است -هر گوشه ای از زوایای جامعه- آن گوشه از دین به همان نسبت فاصله دارد. آن گوشه از آن دین نیست.
جامعه ی ما، مملکت ما، محیط ما، ما مردمی که مدعی هستیم که شیعه ایم و پیرو علی، چقدر به احکام علوی نزدیک است؟ چقدر در آن عدالت و قسط هست؟ چقدر در او آزادی بیان هست؟ چقدر انسان متفکر و آگاه، حق دارد که بیندیشد و اجازه دارد که بگوید؟ امروز در همین زمان هم علمای بزرگ ما در ایران، در خارج ایران، مراجع عظیم تقلید و علمای بزرگ، همه همین را میگویند؛ سخن آنها در مقابل هیئت حاکمه ی ایران، امروز همین است.
این حوادث اخیر را شنیده اید؛ این حوادثی است که باید در نماز جمعه مطرح بشود؛ جزو فرائضی است که خطیب باید بگوید؛ ملزم است که افکار را در جریان بگذارد. من حرف تازه ای در این زمینه ندارم. خبر جدیدی که شما ندانید ندارم.
آنچه من می دانم همان چیزی است که همه میدانید: غوغاست، اعتراض است. سخن از این است که مردم نارضایی هایی دارند. اعتراضهایی میکنند، حرفهایی میزنند. بر همه ی مسلمانها لازم است که اگر خود جزو آن معترضان نیستند، بدانند که این معترضان چه میگویند. ما درصددیم بدانیم که این معترضان چه میگویند. دو نکته را در اینجا حتما باید عرض کنم و شما برادران و خواهران مسلمان بشنوید.
نکته ی اول این است که این اعتراضهایی که در سراسر ایران هست، بر خلاف آنچه که مطبوعات ما -که یکسره متأسفانه مزدورند- و وسائل ارتباط جمعی ما میگویند، اینها یک اقلیت نیستند، اکثریتند. در ایران هر حرکتی که علما بکنند، مردم دنبالشان هستند. علمای شیعه، مظهر توجه ها و خواست ها و انگیزه های مردمند.
شما مردمی که در این شهر زندگی میکنید، مانند ۳۵ میلیون مسلمان دیگری که در این مملکت هستند، مقلد هستید، تقلید میکنید. تقلید یعنی چه؟ یعنی پیروی از یک عالم دین؛ این یک چیزی است که شناخت بافت زندگی ایرانی، آن را اثبات میکند. انسان ایرانی، بدون تقلید زندگی نمیکند؛ از چه کسی تقلید میکند؟ تقلید از فلان روشنفکر؟ تقلید از فلان مهندس؟ تقلید از فلان سیاستمدار؟ ابدا! تقلید از عالم و مرجع دینی و روحانی.
اگر کسی بخواهد بداند که این حرکت، این قیام، این اعتراض، این سکوت -هرچه-، هر حادثه ای که در ایران وجود دارد، متعلق به اقلیت است یا به اکثریت، باید ببیند آیا علما در این حرکت هستند یا نیستند.
در هر حرکتی که علما هستند، این حرکت مال اکثریت مردم است؛ دلیلش هم این است که هر جا اینها یک پیغامی دادند، یک اعلامیه ای دادند، یک دعوتی کردند، گروه های کثیر مردم به ندای اینها پاسخ گفتند و آنها را اجابت کردند.
این چه حرفی است که بعضی میزنند و روزنامه ها تکرار میکنند و میگویند اینها یک اقلیت چند هزار نفری هستند؟ این دروغ است. اینها یک اکثریت چندین میلیون نفری هستند؛ اینها مسلمان ها و شیعه ی این مملکتند؛ چه اقلیتی؟ مخالفین اینها اقلیتند؛ آن کسانی که اینها را و سخنانشان را تحمل نمیتوانند بکنند اقلیتند؛ اینها اکثریتند. این نکته ی اول.
نکته ی دوم این است که به چه انگیزه ای این حرکت ها، این تظاهرها، این تجمع ها، این منبر رفتن ها که علما، فضلا، مدرسین، مراجع، علمای بزرگ، سخنرانی میکنند، بیانیه میدهند، حرف میزنند، به چه انگیزه ای این همه انجام میگیرد؟ از خودشان باید بپرسید؛ خود آنها در بیانیه هایشان، در شعارهایشان، در گفته ها و نطق ها و سخنرانی هایشان این را برای ما روشن کرده اند؛ آنها میگویند در این مملکت باید اسلام باشد، در این مملکت باید قرآن حکومت کند، در این مملکت مردم باید اجازه داشته باشند که مسلمان باشند؛ همین.
به کسی اجازه ی مسلمان ماندن داده نمی شود. تبلیغات و زرق و برقها و فحشاء زورکی و فساد اجباری نمیگذارد مردم آن چنان که اسلام خواسته است بمانند. دخترها و پسرهای ما را دارند در منجلاب فساد غرق میکنند؛ این کانال های تلویزیون، کانال های فساد است در داخل خانه های ما؛ این رمانهای هیجان انگیز، این مطبوعات رنگین نامه ی نفرت انگیز، این تبلیغات دروغین، این مسائل تجمل و آرایشی که مثل سیل دارد وارد این مملکت میشود، این مدهایی که آزادانه دارد بر گردن پسر و دختر ما تحمیل میشود، این زبانهای حق گویی که هر روز بیش از روز قبل بسته میشود، این حرفهای دروغی که به آسانی و مثل آب رواج داده میشود، اینها اجازه نمیدهند که انسان مسلمان بماند. «چو گل بسیار شد پیلان بلغزند»؛ (۶) پیرها و پیلها و پیل تن ها را هم دارند میلغزانند، جوان ما که جای خود دارد! همه ی حرف همین است؛ علما این را میگویند، مردم مسلمان این را میگویند؛ میگویند در این جامعه و مملکتی که نام مسلمان روی خود نهاده است، مردم باید مسلمان زندگی کنند، باید مقررات اسلامی اجرا بشود، باید آزادی باشد، باید اقتصاد سالم باشد.
… در یک مجمعی جمع شدند، در یک مسجدی اجتماع کردند، به نام عالم و مرجعی که او را خواستند شعار دادند؛ پاسخ شعار با گلوله داده شده! مردم در مقابل حرفی که میخواسته اند و سخنی که میخواسته اند ابراز بکنند هیچ تأمین جانی نداشتند؛ باز علما اعتراض کردند که چرا مردم را میکشید؟ و همین طور مطلب تا امروز ادامه پیدا کرده؛ ماجرا این است.
صحبت اخلالگری نیست، صحبت «از خارج ایران آمده ای» نیست، صحبت اقلیتی نیست؛ این سخن مردم مسلمان این مملکت است. جوان و پیر و بازاری و دانشگاهی و روحانی و طلبه و واعظ و همه وهمه، حتی کارمندان دولتی و نظامیان و غیر ذلک در این خواست عمومی در سراسر ایران همراه بوده اند؛ همه دنبال علما راه افتاده اند؛ هر کس نماز میخوانده، هر که روزه میگرفته، هر که حج میکرده، هر که از علما تقلید میکرده، در این راه با علما همراه و همگام و هم هدف بوده؛ حالا بعضی اقدام کرده اند، بعضی [هم] که اقدام نکرده اند دلشان با علما بوده؛ اینکه اقلیت نشد! کدام اقلیت؟
پروردگارا! به محمد و آل محمد، تو را سوگند میدهیم وضع گرفتاری مردم مسلمان را، این گره های کوری که جز به وسیله ی تدبیر مردمان خیرخواه و آگاه باز نمیشود و جز به همت مسلمانان از میان نمیرود، به لطف و کرمت این گرفتاری ها را برطرف بگردان.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم. قل اعوذ برب الناس. ملک الناس. اله الناس. من شر الوسواس الخناس. الذی یوسوس فی صدور الناس. من الجنة و الناس. (۷) صدق الله العلی العظیم.
۱) کینه
۲) بخش اعظم چیزی
۳) منسوب به فردوسی
۴) سوره ی کافرون «به نام خداوند رحمتگر مهربان. بگو: ای کافران! آنچه میپرستید نمیپرستم، و آنچه میپرستم شما نمیپرستید، و نه آنچه پرستیدید من میپرستم، و نه آنچه میپرستم شما میپرستید. دین شما برای خودتان، و دین من برای خودم.
۵) نهج البلاغه، خطبه ی ۳
۶) سعدی. گلستان، باب پنجم، حکایت ۱۷ (بگفت آنجا پری رویان نغزند / چو گل بسیار شد پیلان بلغزند)
۷) سوره ی ناس؛ «به نام خداوند رحمتگر مهربان. بگو: پناه میبرم به پروردگار مردم، پادشاه مردم، معبود مردم، از شر وسوسه گر نهانی؛ آن کس که در سینه های مردم وسوسه میکند، چه از جن و [چه از] انس.»
روحانی مبارز و تبعیدشده از مشهدالرضا (ع)، برای ایجاد یک پایگاه مذهبی جهت انجام فعالیت های سیاسی و مبارزاتی، مسجد آل الرسول (صلوات الله علیهم) ایرانشهر را که تقریبا به صورت متروک و نیمه کاره در آمده بود و تنها در بعضی ایام سال مانند دهه ی اول محرم فعالیت هایی در آن میشد، احیاء کرده بودند.
هنوز یک ماهی نگذشته بود که آیت الله خامنه ای برای تشدید فعالیت های سیاسی در قالب های مذهبی و دینی مورد علاقه ی مردم، ایده ی برگزاری جدی نماز جمعه را در همان مسجد مطرح کرد.
ایده ای که بلافاصله با پیگیری های خود ایشان محقق شد و رفته رفته مردم ایرانشهر هم از آن استقبال کردند. ۲۲ اردیبهشت ۵۷، یکی از آدینه هایی بود که در آن دوران آشوب و هیجان، نماز جمعه ی آیت الله خامنه ای در مسجد آل الرسول ایرانشهر اقامه و خطبه هایی در وصف شرایط کشور ایراد شد. همزمانی این جمعه با ایام چهلم شهدای قیام مردم یزد در نهم و دهم فروردین ۵۷، باعث شد که در بخشی از خطبه ها، خطیب جمعه به حوادث آن شهر و کشتار و سرکوب بیرحمانه ی مردم اشاره داشته باشد. آن روزها، در عین حال که وضع مراکز اصلی کشور و شهرهای بزرگ، نا آرام بود و فشار و اشراف ساواک و نیروهای امنیتی بر مبارزان بیشتر شده بود، اما آیت الله خامنه ای در خطبه ها صریح تر و به صورت عمومی از شرایط کشور و مبارزات سخن گفتند.
ایشان در خطبه اول، اتحاد دین و سیاست را، به عنوان توجیه و مبنای ایدئولوژیک مبارزات تبیین کرد و در خطبه دوم، اسلام، به عنوان هدف این مبارزات و مجاهدت های مردم در سراسر کشور، از سوی آیت الله خامنه ای معرفی شد.
به مناسبت فرارسیدن چهلمین سالگرد برگزاری اولین نماز جمعه در دوران انقلاب اسلامی ایران در پنجم مرداد ۱۳۵۸، پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت الله سیدعلی خامنه ای، متن و صوت خطبه های نماز جمعه ی ایشان در چهلم شهدای قیام مردم یزد را که در دوران قبل از پیروزی انقلاب اسلامی (۱۳۵۷/۲/۲۲) در مسجد آل الرسول (ص) ایرانشهر در دوران تبعید ایشان ایراد شده است، برای اولین بار منتشر می کند.
متن کامل خطبه ها به این شرح است:
خطبه ی اول
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین احمده حمدا متواترا بتواتر آلائه و متواصلا بتواصل نعمائه اشهد ان لا اله الا الله کما شهد بذلک رسله و شهدت بذلک ملائکته.
دین مقدس اسلام، فقط دنیا و آخرت مردم را و زندگی مادی و معنوی انسان را از راه برنامه های هماهنگ، به سعادت و صلاح میرساند. چنین نیست که اسلام فقط آخرت مردم را آباد کند و کاری به کار دنیای مردم نداشته باشد. از جمله ی تهمت های بسیار ناجوانمردانه ای که دشمنان اسلام و دشمنان دین بر این آئین مقدس وارد کرده اند، یکی این است که گفته اند دین اسلام فقط به امور اخلاقی و معنوی میپردازد و به دنیای مردم کاری ندارد. این تهمتی است که اکنون چند قرن است که دشمنان و استعمارگران و در کنار استعمارگران، مستبدان و خودکامگان از آن بهره میبرند و استفاده میکنند. به مردم مسلمان تفهیم میکنند که باید فقط به فکر اخلاق خود و به فکر آخرت خود باشند؛ مسائل جهانی، مسائل سیاسی، مسائلی که مربوط به ارتباطات عظیم بین المللی است، به آنها ارتباطی ندارد و هستند کسانی که برای آنها تصمیم بگیرند و برای خود عمل کنند.
در حالی که دین مقدس اسلام برعکس این تصور، نقطه ی مقابل آن چیزی است که اینها گفته اند و میگویند. اسلام، دین زندگی است. در اسلام همان اندازه که مسائل معنوی و اخلاقی هست، مسائل سیاسی و دنیایی هست. به همان اندازه که نماز اهمیت دارد، جهاد در راه خدا اهمیت دارد. در نماز به همان اندازه که انسان باید به سوی خدا برود، باید به همان اندازه کین (۱) و کید دشمنان خدا را هم بفهمد و در مقابل آنان جبهه بگیرد. چنین نیست که انسان مسلمان اگر نماز بخواند و عبادت کند و در کنج خلوتگاه محراب بنشیند، مسلمانی خود را کامل کرده باشد. مسلمان اگر میخواهد مسلمان کاملی باشد، به امور دنیا هم باید بپردازد، سیاست هم باید بفهمد، در سیاست هم باید مداخله کند.
به ما میگویند دین از سیاست جدا است؛ اسلام میگوید دین و سیاست یکی است، سیاست جزء دین است، جزو احکام دین است؛ مهم ترین بخش فقه ما، بخش سیاسات است. به قول یکی از مراجع عظیم تقلید گذشته-رحمةالله علیه- معظم (۲) دین را سیاسات تشکیل میدهد. احکام حکومت، مقررات مربوط به حاکم، وظایف حاکم در مقابل مردم، وظایف مردم در مقابل حاکم، قضاوت درباره ی اینکه چگونه انسانی میتواند حاکم باشد و صلاحیت این منصب را دارد و چگونه انسانی این صلاحیت را ندارد، اینها همه مسائل فقه اسلام است؛ مجتهد همچنان که احکام صلات و صیام و زکات را استنباط میکند، اینها را هم باید استنباط بکند.
و یکی از مهم ترین مباحث فقه ما بحث ولایت است، یعنی بحث حکومت. امیرالمؤمنین (صلوات الله و سلامه علیه) بخش مهمی از خطبه ها و نامه های خود را که در نهج البلاغه گرد آمده است، به مسئله ی حکومت اختصاص داده است؛ برای حاکم، معیارهایی بیان میکند؛ به مردم مسلمان می فهماند که باید چگونه حاکمی بر مردم مسلمان حکومت کند و این حق از آن کیست. و وقتی حاکمی با این شرایط بر مردم مسلمان حکومت کرد، وظیفه ی مردم در مقابل او چگونه است.
و اعظم ما افترض الله سبحانه من تلک الحقوق حق الوالی علی الرعیة و حق الرعیة علی الوالی؛ در میان حقوق گوناگون حق پدر به فرزند، حق فرزند به پدر، حق زن و شوهر با هم، حق برادران مسلم با هم، از همه مهم تر و از همه بزرگ تر، حق متقابل حاکم و رعیت است؛ بزرگ ترین حقوق این حق است.
فریضة فرض الله سبحانه لکل؛ فریضه ای است که بر گردن هر یک در مقابل دیگری خدای متعال قرار داده است. وقتی مردم مسلمان این حقوق را مراعات کردند، حاکم به حق خود در محکومین و در رعیت رسید، و محکومین حق خود را در دست حاکم و سیاست حاکم به دست آوردند، آن وقت نتیجه چه میشود؟ فجعلها نظاما لدنیاهم و عزا لدینهم؛ وقتی حاکم و محکوم، حقوق متقابل یکدیگر را مراعات کردند، دنیای آنان انتظام پیدا میکند، از حالت آشفتگی بیرون می آید، وضع اقتصادی و اجتماعی سامان پیدا میکند. و عزا لدینهم؛ دین آنان، فکر آنان، ایدئولوژی حاکم بر اجتماع آنان، عزت پیدا میکند.
امروز اگر مسلمانان عالم به اسلام عمل می کردند، جامعه ی خود را به وسیله ی اسلام -نه به وسیله ی مکتبی دیگر- نوسازی و بازسازی میکردند، جامعه ی اسلامی کافی بود که همه ی مردم دنیا را به اسلام بکشاند، کافی بود که مردم را به گرویدن به اسلام تشویق کند، که «صد گفته چون نیم کردار نیست» (۳) …
پروردگارا! به محمد و آل محمد، تو را سوگند میدهیم ما را با معارف اسلامی و معارف علوی آشنا بگردان.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم. قل یاایها الکافرون. لا اعبد ما تعبدون. ولا انتم عابدون ما اعبد. و لا انا عابد ما عبدتم. ولا انتم عابدون ما اعبد. لکم دینکم ولی دین. (۴)
خطبه ی دوم
بسم الله الرحمن الرحیم
قال علی (علیه السلام): فلولا حضور الحاضر و قیام الحجة بوجود الناصر و ما اخذ الله علی العلماء الا یقاروا علی کظة ظالم و لا سغب مظلوم لالقیت حبلها علی غاربها و لسقیت آخرها بکأس اولها و لالفیتم دنیاکم هذه ازهد عندی من عفطة عنز. (۵)
امیرالمؤمنین (صلوات الله و سلامه علیه) آنچه را که گفته است عمل کرده است. بعد از آنکه مردم مسلمان گرد خانه ی آن حضرت را گرفتند و تصدی مقام حکومت را از او خواستند، علی بن ابی طالب بر سر یک دوراهی ای قرار گرفت: از طرفی بی اعتنائی او به همه ی زیورهای زندگی؛ همه ی آن جلوه هایی که در دنیا برای مردم دنیا جاذبه دارد، برای او ندارد؛ مردم قتل میکنند برای قدرت، جنایت میکنند به خاطر قدرت، دروغ و فریب و ریا در راه قدرت برای آنها کارهایی است روا و جایز، اما قدرت در نظر امیرالمؤمنین به خودی خود یک چیز کم ارزش است. با نظر کم ارزش [به آن] نگاه میکند، او را تحقیر میکند، او را پس میزند.
اما از طرف دیگر، امیرالمؤمنین میبیند اینجا حق انسانها مطرح است؛ اگر او زمام امور را به دست نگیرد، چه کسی زمام را به دست خواهد گرفت و چه کسی انسانها و مسلمانها را زنده خواهد کرد؟ چه کسی تبعیض و اختلاف طبقاتی را از بین خواهد برد؟ چه کسی اموال غصب شده را از غاصبان خواهد گرفت و به مغصوبان پس خواهد داد؟ چه کسی با ستمگران خواهد جنگید؟ چرا این حق عظیم انسانها را ندیده بگیرد؟ لذاست که حکومت را قبول کرد. میگوید: لولا حضور الحاضر، اگر نه این بود که مردم به طرف من آمدند؛ و قیام الحجة بوجود الناصر، و برای من مسلم شد که یاورانی خواهم داشت؛ و ما اخذ الله علی العلماء، اگر نه این بود که خدا از دانایان و آگاهان پیمان گرفته است.
دست آنها را بسته -آنهایی که نمیدانند، معاقب نیستند به قدر آنان که میدانند؛ وای بر آن کسانی که میدانند و بر طبق تکالیفشان عمل نمیکنند! یکی از بزرگ ترین تکالیف دانایان این است که آنهایی را که نمیدانند ارشاد کنند تا همه بدانند؛ اسلام این را میخواهد؛ اسلام میخواهد آنکه نمیداند به وسیله ی آنکه میداند آگاه بشود تا همه بدانند و ناگهان عالم اسلام و جامعه ی اسلام، همه با هم عمل کنند و پیش بروند؛ بر نادان نمی بخشاید از آنکه چرا نادان مانده است، بر دانا بیشتر نمی بخشاید که چرا عمل نکرده است و چرا نادان را آگاه نساخته است- خدا بر دانایان و آگاهان چه عهدی گرفته؟ الا یقاروا، خوب گوش کنید، الا یقاروا علی کظة ظالم و لا سغب مظلوم؛ دو کلمه است: خدا بر مردمان دانا و آگاه پیمان گرفته که بر سیری ستمگر و گرسنگی مظلوم صبر نکنند. همه ی آگاهان عالم، همه ی عالمان عالم، همه ی دانایان موظفند که به این تکلیف عمل کنند؛ این کلام امیرالمؤمنین است.
امیرالمؤمنین می گوید من حکومت را قبول کردم به خاطر همین پیمان؛ خدا از من پیمان گرفته، خدا مرا مجبور میکند که صبر نکنم، ساکت ننشینم؛ خدا از من میخواهد که من ظالم را سیر و مظلوم را گرسنه تحمل نکنم، اجازه ندهم که بعضی بر بعضی ستم کنند. با این جور اقتضاء حکومت را قبول میکند امیرالمؤمنین. میگوید اگر این نبود، لالقیت حبلها علی غاربها؛ ریسمان خلافت را روی پشتش می انداختم، او را رها میکردم که برای خودش هر جا رفت برود؛ این روش امیرالمؤمنین است.
ما مردم باید بدانیم که شیعه ی علی مسئولیتش از همه بیشتر است؛ چرا؟ چون رهبری، این چنین آگاه داشته، چون همه چیز به او گفته شده است.
ادعای شیعه بودن، خود مسئولیتی دارد. آن کسانی که مدعی پیروی ائمه هستند، مسئولیت بزرگ تری دارند و عالمان شان مسئولیت سنگین تری. چگونه میتوان دم از اسلام زد و زندگی فردی و اجتماعی را طبق اسلام و با احکام اسلام تطبیق نکرد؟ چگونه میتوان مدعی پیروی علی بود و حقایق را ندانست و نگفت؟ لذاست که علمای تشیع، آگاهان، دانایان، آن کسانی که به راستی شایستگی نام جانشین و پیرو علی را داشتند، در طول تاریخ هر جا نگاه میکنید، اینها را در مقابل قدرتهای مسلط و ستمگر می بینید. از زمان ائمه ی هدیٰ (علیهم السلام) چنین بوده است تا روزگار ما، تا امروز.
آن قدرتی که در مقابل کجی و نابسامانی ایستاده است در طول تاریخ و امروز هم می ایستد، قدرت علم، قدرت آگاهی مذهبی، قدرت پیروی از قرآن است و بس. آن جامعه هایی که دین را دارند و قرآن را دارند، مخصوصا علی را دارند، آن جامعه ها بهتر و رساتر و مستحکم تر و مسلح ترند در مقابل نابسامانی ها و کجی ها. اگر در جامعه کجی و نابسامانی هست، هر جا که کجی و نابسامانی است -هر گوشه ای از زوایای جامعه- آن گوشه از دین به همان نسبت فاصله دارد. آن گوشه از آن دین نیست.
جامعه ی ما، مملکت ما، محیط ما، ما مردمی که مدعی هستیم که شیعه ایم و پیرو علی، چقدر به احکام علوی نزدیک است؟ چقدر در آن عدالت و قسط هست؟ چقدر در او آزادی بیان هست؟ چقدر انسان متفکر و آگاه، حق دارد که بیندیشد و اجازه دارد که بگوید؟ امروز در همین زمان هم علمای بزرگ ما در ایران، در خارج ایران، مراجع عظیم تقلید و علمای بزرگ، همه همین را میگویند؛ سخن آنها در مقابل هیئت حاکمه ی ایران، امروز همین است.
این حوادث اخیر را شنیده اید؛ این حوادثی است که باید در نماز جمعه مطرح بشود؛ جزو فرائضی است که خطیب باید بگوید؛ ملزم است که افکار را در جریان بگذارد. من حرف تازه ای در این زمینه ندارم. خبر جدیدی که شما ندانید ندارم.
آنچه من می دانم همان چیزی است که همه میدانید: غوغاست، اعتراض است. سخن از این است که مردم نارضایی هایی دارند. اعتراضهایی میکنند، حرفهایی میزنند. بر همه ی مسلمانها لازم است که اگر خود جزو آن معترضان نیستند، بدانند که این معترضان چه میگویند. ما درصددیم بدانیم که این معترضان چه میگویند. دو نکته را در اینجا حتما باید عرض کنم و شما برادران و خواهران مسلمان بشنوید.
نکته ی اول این است که این اعتراضهایی که در سراسر ایران هست، بر خلاف آنچه که مطبوعات ما -که یکسره متأسفانه مزدورند- و وسائل ارتباط جمعی ما میگویند، اینها یک اقلیت نیستند، اکثریتند. در ایران هر حرکتی که علما بکنند، مردم دنبالشان هستند. علمای شیعه، مظهر توجه ها و خواست ها و انگیزه های مردمند.
شما مردمی که در این شهر زندگی میکنید، مانند ۳۵ میلیون مسلمان دیگری که در این مملکت هستند، مقلد هستید، تقلید میکنید. تقلید یعنی چه؟ یعنی پیروی از یک عالم دین؛ این یک چیزی است که شناخت بافت زندگی ایرانی، آن را اثبات میکند. انسان ایرانی، بدون تقلید زندگی نمیکند؛ از چه کسی تقلید میکند؟ تقلید از فلان روشنفکر؟ تقلید از فلان مهندس؟ تقلید از فلان سیاستمدار؟ ابدا! تقلید از عالم و مرجع دینی و روحانی.
اگر کسی بخواهد بداند که این حرکت، این قیام، این اعتراض، این سکوت -هرچه-، هر حادثه ای که در ایران وجود دارد، متعلق به اقلیت است یا به اکثریت، باید ببیند آیا علما در این حرکت هستند یا نیستند.
در هر حرکتی که علما هستند، این حرکت مال اکثریت مردم است؛ دلیلش هم این است که هر جا اینها یک پیغامی دادند، یک اعلامیه ای دادند، یک دعوتی کردند، گروه های کثیر مردم به ندای اینها پاسخ گفتند و آنها را اجابت کردند.
این چه حرفی است که بعضی میزنند و روزنامه ها تکرار میکنند و میگویند اینها یک اقلیت چند هزار نفری هستند؟ این دروغ است. اینها یک اکثریت چندین میلیون نفری هستند؛ اینها مسلمان ها و شیعه ی این مملکتند؛ چه اقلیتی؟ مخالفین اینها اقلیتند؛ آن کسانی که اینها را و سخنانشان را تحمل نمیتوانند بکنند اقلیتند؛ اینها اکثریتند. این نکته ی اول.
نکته ی دوم این است که به چه انگیزه ای این حرکت ها، این تظاهرها، این تجمع ها، این منبر رفتن ها که علما، فضلا، مدرسین، مراجع، علمای بزرگ، سخنرانی میکنند، بیانیه میدهند، حرف میزنند، به چه انگیزه ای این همه انجام میگیرد؟ از خودشان باید بپرسید؛ خود آنها در بیانیه هایشان، در شعارهایشان، در گفته ها و نطق ها و سخنرانی هایشان این را برای ما روشن کرده اند؛ آنها میگویند در این مملکت باید اسلام باشد، در این مملکت باید قرآن حکومت کند، در این مملکت مردم باید اجازه داشته باشند که مسلمان باشند؛ همین.
به کسی اجازه ی مسلمان ماندن داده نمی شود. تبلیغات و زرق و برقها و فحشاء زورکی و فساد اجباری نمیگذارد مردم آن چنان که اسلام خواسته است بمانند. دخترها و پسرهای ما را دارند در منجلاب فساد غرق میکنند؛ این کانال های تلویزیون، کانال های فساد است در داخل خانه های ما؛ این رمانهای هیجان انگیز، این مطبوعات رنگین نامه ی نفرت انگیز، این تبلیغات دروغین، این مسائل تجمل و آرایشی که مثل سیل دارد وارد این مملکت میشود، این مدهایی که آزادانه دارد بر گردن پسر و دختر ما تحمیل میشود، این زبانهای حق گویی که هر روز بیش از روز قبل بسته میشود، این حرفهای دروغی که به آسانی و مثل آب رواج داده میشود، اینها اجازه نمیدهند که انسان مسلمان بماند. «چو گل بسیار شد پیلان بلغزند»؛ (۶) پیرها و پیلها و پیل تن ها را هم دارند میلغزانند، جوان ما که جای خود دارد! همه ی حرف همین است؛ علما این را میگویند، مردم مسلمان این را میگویند؛ میگویند در این جامعه و مملکتی که نام مسلمان روی خود نهاده است، مردم باید مسلمان زندگی کنند، باید مقررات اسلامی اجرا بشود، باید آزادی باشد، باید اقتصاد سالم باشد.
… در یک مجمعی جمع شدند، در یک مسجدی اجتماع کردند، به نام عالم و مرجعی که او را خواستند شعار دادند؛ پاسخ شعار با گلوله داده شده! مردم در مقابل حرفی که میخواسته اند و سخنی که میخواسته اند ابراز بکنند هیچ تأمین جانی نداشتند؛ باز علما اعتراض کردند که چرا مردم را میکشید؟ و همین طور مطلب تا امروز ادامه پیدا کرده؛ ماجرا این است.
صحبت اخلالگری نیست، صحبت «از خارج ایران آمده ای» نیست، صحبت اقلیتی نیست؛ این سخن مردم مسلمان این مملکت است. جوان و پیر و بازاری و دانشگاهی و روحانی و طلبه و واعظ و همه وهمه، حتی کارمندان دولتی و نظامیان و غیر ذلک در این خواست عمومی در سراسر ایران همراه بوده اند؛ همه دنبال علما راه افتاده اند؛ هر کس نماز میخوانده، هر که روزه میگرفته، هر که حج میکرده، هر که از علما تقلید میکرده، در این راه با علما همراه و همگام و هم هدف بوده؛ حالا بعضی اقدام کرده اند، بعضی [هم] که اقدام نکرده اند دلشان با علما بوده؛ اینکه اقلیت نشد! کدام اقلیت؟
پروردگارا! به محمد و آل محمد، تو را سوگند میدهیم وضع گرفتاری مردم مسلمان را، این گره های کوری که جز به وسیله ی تدبیر مردمان خیرخواه و آگاه باز نمیشود و جز به همت مسلمانان از میان نمیرود، به لطف و کرمت این گرفتاری ها را برطرف بگردان.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم. قل اعوذ برب الناس. ملک الناس. اله الناس. من شر الوسواس الخناس. الذی یوسوس فی صدور الناس. من الجنة و الناس. (۷) صدق الله العلی العظیم.
۱) کینه
۲) بخش اعظم چیزی
۳) منسوب به فردوسی
۴) سوره ی کافرون «به نام خداوند رحمتگر مهربان. بگو: ای کافران! آنچه میپرستید نمیپرستم، و آنچه میپرستم شما نمیپرستید، و نه آنچه پرستیدید من میپرستم، و نه آنچه میپرستم شما میپرستید. دین شما برای خودتان، و دین من برای خودم.
۵) نهج البلاغه، خطبه ی ۳
۶) سعدی. گلستان، باب پنجم، حکایت ۱۷ (بگفت آنجا پری رویان نغزند / چو گل بسیار شد پیلان بلغزند)
۷) سوره ی ناس؛ «به نام خداوند رحمتگر مهربان. بگو: پناه میبرم به پروردگار مردم، پادشاه مردم، معبود مردم، از شر وسوسه گر نهانی؛ آن کس که در سینه های مردم وسوسه میکند، چه از جن و [چه از] انس.»
گفتگو با هوش مصنوعی
💬 سلام! میخوای دربارهی «خطبه های نماز جمعه آیت الله خامنه ای در دوران پهلوی» بیشتر بدونی؟ من اینجام که راهنماییت کنم.