قصیده ای که صله اش ردای پیغمبر(ص) بود / چگونه کعب زنده ای بیدار شد؟

خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و ادب: در قسمت های اول و دوم این پرونده اشاره شد که پیغمبر مکرم اسلام (ص) به جهت آنکه به نیکی فرهنگ عرب را می شناخت و می دانست که شعر در آن چه جایگاه والایی دارد، برای امر پیشبرد اسلام و خنثی کردن تبلیغات دشمنان شاعران را به نزد خویش فرا می خواند. او (ص) که زبان زهرناک حسان بن ثابت را به خوبی می شناخت، وی را به نزد خویش فراخواند و همو جایگاهی والا میان مسلمانان یافت. پیغمبر (ص) همچنین در بخشیدن گناهان شاعران نیز به شرط آنکه هنر خود را در خدمت اسلام قرار دهند، همیشه پیش قدم بود.
شاعران مخضرم و زهیر بن ابی سلمی
آغاز دعوت پیغمبر (ص) جزیرةالعرب با اتفاقی شگرف از نظر تمدنی مواجه شد. با این دعوت بشریت از مرحله اساطیری به مرحله تاریخی خود رسید. این دعوت جان های آشنا را هدف قرار داد و آنها را بدل به زندگان بیدار کرد. شعرای عرب جاهلی در زمره حکیمان و کاهنان بودند. تعدادی از آنها اسلام را درک نکردند، اما بعدها در لسان پیامبر (ص) و برخی از ائمه (ع) جایگاهی ویژه یافتند. چنانکه می دانیم امروءالقیس یکی از برترین شاعران عرب جاهلی بود که پیش از اسلام وفات یافت و معلقه او نیز بر کعبه نصب شده بود. او و شعرش که محشون از لغات زنده و مرده عرب بود، پس از اسلام جایگاه ویژه ای پیدا کردند و حتی حضرت امیر (ع) نیز شعر او را ستود.
اما امروءالقیس فرصت درک اسلام را پیدا نکرد. بنابراین از جمله شاعران مخضرم نیست. شاعران مخضرم به کسانی گفته می شود که در هر دو دوره جاهلیت و اسلام زیست کرده و هر دو دوره را درک کرده اند. از جمله این شاعران زهیر بن ابی سلمی مزنی است که یکی از مشهورترین شاعران عرب در دوران جاهلیت بود و به همراه نابغه ذبیانی و امروءالقیس از جمله شهسواران شعر عرب به شمار می آمد. معلقه او نیز در کعبه قرار داشت. زهیر به خانواده ای تعلق داشت که همه اعضای آن شاعر از جمله پدر و دایی هایش بودند. به نوشته دکتر ژان محمد عبدالجلیل در کتاب «تاریخ ادبیات عرب» او با آنکه در آغاز دعوت پیامبر مکرم اسلام (ص) هنوز در قید حیات بود اما به اسلام نگروید. حتی گفته اند که پیامبر اسلام از زبان زهرناک او بیمناک بود، اما او به پشتیبانی ثروتی که پیوسته به وسیله سخاوتمندی های ممدوحان صاحب مقام کثرت می یافت، شرافتمندانه زیست.
زهیر هرچند هنر شاعرانه خود را در همه فنونی که در شعر کهن عرب مرسوم بود، یعنی مدح، هجا، وصف و… به کار گرفت، اما از جمله شعرای حکیم بود. وی در همه احوال شخصیت واقعی خود را حفظ می کرد: یعنی شاعری جدی، آرام و سنجید باقی می ماند. دوست نداشت در مدح اغراق ورزد، در هجا سخن ناسزا بگوید و در عشق بی حرمتی کند. تقریبا همیشه در اشعار خود ضرب المثل ها و عبارات پندآمیزی داخل می کرد که شهادت از تفکر اخلاقی او دارد. اسلوب او نیز سنجیده و آرام است.
اشاره شد که زهیر و قبیله اش مشرک بودند، هرچند که زهیر سجایای اخلاقی بسیاری داشت. معلقه زهیر سرشار از پند و اندرز است و بویژه ابیات آخرش که می شود آنها را در زمره ادبیات تعلیمی به شمار آورد. اما ابیات ۲۵ و ۲۶ این معلقه شگفت انگیز است و مخاطبان در آن با نام خدا و روز حساب مواجه می شوند و این ابیات نزدیکی بسیاری با اندیشه اسلام دارد. این دو بیت را به نقل از کتاب «معلقات سبع» با ترجمه زنده یاد عبدالمحمد آیتی (از سازمان انتشارات اشرفی به تاریخ دهم تیر ۱۳۳۷) بخوانید:
فلا تکتمن الله ما فی نفوسکم * لیخفی ومهما یکتم الله یعلم
یؤخر فیوضع فی کتاب فیدخر * لیوم الحساب أو یعجل فینقم
اندیشه ناپاک خود را از خدای در دل پنهان نکنید که هرچه در دل پنهان دارید خدا به آن آگاه است.
گناهکاران را از عذاب خداوند رهایی نیست. یا اعمالشان را در نامه ای ثبت می کند و برای روز رستاخیز نگه می دارد و یا آنکه خداوند در همین دنیا از آنها انتقام می ستاند.
دکتر شوقی ضیف در کتاب «تاریخ ادبی عرب: العصر الجاهلی» به این ابیاتی او اشاره کرده و نوشته که زهیر از جمله حنیفان و شک آوران در حقانیت بت پرستی بوده است. اما معلقه زهیر بسیار زیبا و دلنشین است و خواندن متن عربی آن نیز شوقی دلنشین را به دل مخاطب می دهد. برای مطالعه آن می توان به کتاب معلقات سبع رجوع کرد که متن اصلی ابیات نیز در کنار ترجمه آن آمده است.
پسران زهیر: کعب و بجیر
اشاره شد که زهیر هرچند شاعری اخلاقمدار بود و شعرش سرشار از حکمت، اما به اسلام نگروید و متأسفانه فضیلت اسلام از او فوت شد. با این اوصاف اما قصه گرویدن پسرانش به اسلام، دلکش است و ماندگار در تاریخ. از پسران او نخست این بجیر بود که به اسلام گروید و از جمله اصحاب حضرت مصطفی (ص) قرار گرفت. پس او هم از جمله شاعران مخضرم است که جانش از جمله آشنایان شد. او پس از اسلام به میان قبیله خود رفت و مورد نکوهش برادرش قرار گرفت و کعب در قصیده ای زشت اسلام آوردن او را مذمت کرد.
بجیر پس از آن به مدینه و نزد حضرت (ص) رفت و با زبان و شمشیرش به دفاع از اسلام پرداخت. وی در غزوه های مهمی از جمله خیبر و حنین همراه حضرت مصطفی (ص) بود و ضمن آن با سرودن اشعاری حماسی روحیه جهاد را به کالبد مسلمانان می دمید و آنها را به حمایت هرچه بیشتر تهییج می کرد.
بجیر اما قصیده کعب در مذمت خود را برای پیامبر (ص) خواند و زشتی این قصیده باعث شد تا پیامبر (ص) خون کعب را هدر اعلام کند و ریختن این خون بر هرکس که بدو دست پیدا می کرد حلال و مباح بود. در سال نهم هجرت بجیر کعب را به توبه دعوت کرد و گفت که پیامبر (ص) از مخالفان خود هرکس را که توبه کند می بخشد، والا کعب باید منتظر مرگ باشد.
مرده ای که بیدار شد
کعب که از کشته شدن ترسیده بود، قصیده ای معروف در مدح و نعت حضرت مصطفوی (ص) سرود و ناشناس به مدینه رفت. روایت است که هنگام نماز صبح به مسجد و نزد پیغمبر (ص) رفت و بدون آنکه خود را معرفی کند دست در دست پیغمبر (ص) گذاشت و گفت که یا محمد (ص) کعب توبه کرده و اسلام آورده است، آیا توبه او قبول است؟ پیغمبر (ص) فرمود که توبه او پذیرفته است. آنگاه بود که کعب خود را شناساند و پیغمبر (ص) زینهار او را پذیرفت و بعد قصیده خود را خواند که بیت اول آن چنین است:
بانت سعاد؛ فقلبی الیوم متبول * متیم إثرها، لم یفد مکبول
سعاد رفت و قلب من امروز اسیر او شده و فدیه ای برای آزادی او داده نشده است.
گویا سعاد اسم همسر کعب بود و او به سنت عرب جاهلی در قصیده خود اول شکایت از معشوقش را کرده است. اما این قصیده به اسم دو کلمه اول آن معروف شد و هم اکنون نیز در منابع از این قصیده با نام «بانت سعاد» یاد می شود. اما این قصیده نام مشهور دیگری هم دارد: «البرده» و قصه آن چنین است که روایت کرده اند کعب هنگام خواندن قصیده خود نزد پیغمبر (ص) به این بیت شاهکار رسید:
إن الرسول لنور یستضاء به * مهند من سیوف الله مسلول
ترجمه این بیت بسیار سخت است. شاید بتوان اینگونه معنی کرد که «پیامبر (ص) شمشیری است نورانی و درخشان از شمشیرهای هندی و از شمشیرهایی الهی که از نیام بیرون آمده.» یا اینگونه که «پیامبر (ص) شمشیری است بران مثل شمشیرهای هند که از نیام خدا بیرون آمده تا روشنایی بخشد.
روایت است که پیغمبر (ص) وقتی این بیت را از زبان کعب شنید به جهت اظهار خوشنودی ردایی را که بر تن مبارک داشت به دوش کعب افکند. به لطف این قصیده و این ردا نام کعب بن زهیر در خاطره ها و تاریخ جاویدان ماند. شاعران بسیاری به استقبال یا تخمیس آن رفتند و نوازندگان بارها آن را با ساز خود روایت کردند. منتقدان و راویان ادب بعدها بارها به این قصیده پرداختند. با این همه اما به باور دکتر عبدالجلیل این قصیده بیشتر به عصر جاهلی تعلق دارد تا عصر اسلام.
شاعر پس از مقدمه سنتی خود درباره معشوق و هجران و بی وفایی او به وصف اشتر خود می پردازد و قدرت و توان او در تحمل گرما و خستگی را می ستاید. سپس به موضوع اصلی می پردازد که همانا مدح حضرت رسول (ص) است و پوزش از او به جهت ابیات سخیفی که پیشتر سروده بود. پس از آن از همراهان مکی حضرت (ص) که از مکه به مدینه مهاجرت کرده بودند تمجید می کند. در این قصیده شاعر هنوز از مکتب اسلام که شاید از سر ترس به آن گرویده صحبتی نمی کند، چرا که آن را نمی شناسد و هنوز تعلیم ندیده است و اتفاقا همین مسئله باعث شده تا این قصیده تحریف نشود. ارزش ادبی این قصیده اما بسیار بالا بود و حتی برخی از سخن سنجان آن را بهتر از اشعار حسان بن ثابت (شاعر پیغمبر (ص) دانسته اند. با این اوصاف اما کعب بعدها از پیروان حضرت امیرالمومنین (ع) شد و از جمله شعرای شیعه درآمد و این نشان از راه درست کعب در پس از اسلام دارد.
ردای پیغمبر (ص) به عنوان عامل تفاخر میان پسران کعب نیز باقی ماند و این پسران نیز خود شاعر بودند. اما بعدها معاویه پسران کعب را فریفت و ردا را از آنها خریداری کرد. کعب در سال ۲۶ قمری وفات یافت، در حالی که نام خود شعرش جاویدان شد و در طول تاریخ شروح متعددی بر آن نوشتند. ابیات قصیده «بانت سعاد» را در ادامه بخوانید:
قصیده بانت سعاد (البرده)
بانت سعاد؛ فقلبی الیوم متبول * متیم إثرها، لم یفد مکبول
و ما سعاد، غداه البین، اذا رحلوا * إلا أغن، غضیض الطزف مکحول
تجلو عوارض ذی ظلم، اذا ابتسمت * کأنه منهل بالراح، معلول
شجت بذی شبم من ماء محنیه * صاف بأبطح، أضحی و هو مشمول
تنفی الریاح القذی عنه، و أفرطه * من صوب ساریه، بیض یعالیل
أکرم بها خله، لو أنها صدقت * موعودها، أو لو أن النصح مقبول
لکنها خله قد سیط من دمها * فجع، و ولع، و إخلاف، و تبدیل
فما تدوم علی حال تکون بها * کما تلون فی أثوابها الغول
ولا تمسک بالعهد الذی زعمت * إلا کما یمسک الماء الغرابیل
فلا یغرنک ما منت وما وعدت * إن الأمانی والأحلام تضلیل
کانت مواعید عرقوب لها مثلا * وما مواعیدها إلا الأباطیل
أرجو وآمل أن تدنو مودتها * وما إخال لدینا منک تنویل
أمست سعاد بأرض لایبلغها * إلا العتاق النجیبات المراسیل
ولن یبلغها إلاغذافره * لها علی الأین إرقال وتبغیل
من کل نضاخه الذفری إذا عرقت * عرضتها طامس الأعلام مجهول
ترمی الغیوب بعینی مفرد لهق * إذا توقدت الحزاز والمیل
ضخم مقلدها فعم مقیدها * فی خلقها عن بنات الفحل تفضیل
غلباء وجناء علکوم مذکره * فی دفها سعه قدامها میل
وجلدها من أطوم لا یؤیسه * طلح بضاحیه المتنین مهزول
حرف أخوها أبوها من مهجنه * وعمها خالها قوداء شملیل
یمشی القراد علیها ثم یزلقه * منها لبان وأقراب زهالیل
عیرانه قذفت بالنحض عن عرض * مرفقها عن بنات الزور مفتول
کأنما فات عینیهاومذبحها * من خطمها ومن اللحیین برطیل
تمر مثل عسیب النخل ذا خصل * فی غارز لم تخونه الأحالیل
قنواء فی حرتیها للبصیر بها * عتق مبین وفی الخدین تسهیل
تخدی علی یسرات وهی لاحقه * ذوابل مسهن الأرض تحلیل
سمر العجایات یترکن الحصی زیما * لم یقهن رؤوس الأکم تنعیل
کأن أوب ذراعیها إذا عرقت * وقد تلفع بالکور العساقیل
یوما یظل به الحرباء مصطخدا * کأن ضاحیه بالشمس مملول
وقال للقوم حادیهم وقد جعلت * ورق الجنادب یرکضن الحصی قیلوا
شد النهار ذراعا عیطل نصف * قامت فجاوبها نکد مثاکیل
نواحه رخوه الضبعین لیس لها * لما نعی بکرها الناعون معقول
تفری اللبان بکفیها ومدرعها * مشقق عن تراقیها رعابیل
تسعی الوشاه جنابیها وقولهم * إنک یا ابن أبی سلمی لمقتول
وقال کل خلیل کنت آمله * لا ألهینک إنی عنک مشغول
فقلت خلوا سبیلی لا أبالکم * فکل ما قدر الرحمن مفعول
کل ابن أنثی وإن طالت سلامته * یوما علی آله حدباء محمول
أنبئت أن رسول الله أوعدنی * والعفو عند رسول الله مأمول
وقد أتیت رسول الله معتذرا * والعذر عند رسول الله مقبول
مهلا هداک الذی أعطاک نافله * القرآن فیها مواعیظ وتفصیل
لا تأخذنی بأقوال الوشاه ولم * أذنب وقد کثرت فی الأقاویل
لقد أقوم مقاما لو یقوم به * أری وأسمع ما لم یسمع الفیل
لظل یرعد إلا أن یکون له من * الرسول بإذن الله تنویل
حتی وضعت یمینی لا أنازعه * فی کف ذی نغمات قیله القیل
لذاک أهیب عندی إذ أکلمه * وقیل إنک منسوب ومسئول
من خادر من لیوث الأسد مسکنه * من بطن عثر غیل دونه غیل
یغدو فیلحم ضرغامین عیشهما * لحم من القوم معفور خرادیل
إذا یساور قرنا لا یحل له * أن یترک القرن إلا وهومغلول
منه تظل سباع الجوضامزه * ولا تمشی بوادیه الأراجیل
ولا یزال بوادیه أخو ثقه * مطرح البز والدرسان مأکول
إن الرسول لنور یستضاء به * مهند من سیوف الله مسلول
فی فتیه من قریش قال قائلهم * ببطن مکه لما أسلموا زولوا
زالوا فما زال أنکاس ولا کشف * عند اللقاء ولا میل معازیل
شم العرانین أبطال لبوسهم * من نسج دأود فی الهیجا سرابیل
بیض سوابغ قد شکت لها حلق * کأنها حلق القفعاء مجدول
یمشون مشی الجمال الزهر یعصمهم * ضرب إذا عرد السود التنابیل
لا یفرحون إذا نالت رماحهم * قوما ولیسوا مجازیعا إذا نیلوا
لا یقع الطعن إلا فی نحورهم * وما لهم عن حیاض الموت تهلیل
***
برای مطالعه دیگر قسمت های پرونده جان های آشنا به این نشانی بروید.
شاعران مخضرم و زهیر بن ابی سلمی
آغاز دعوت پیغمبر (ص) جزیرةالعرب با اتفاقی شگرف از نظر تمدنی مواجه شد. با این دعوت بشریت از مرحله اساطیری به مرحله تاریخی خود رسید. این دعوت جان های آشنا را هدف قرار داد و آنها را بدل به زندگان بیدار کرد. شعرای عرب جاهلی در زمره حکیمان و کاهنان بودند. تعدادی از آنها اسلام را درک نکردند، اما بعدها در لسان پیامبر (ص) و برخی از ائمه (ع) جایگاهی ویژه یافتند. چنانکه می دانیم امروءالقیس یکی از برترین شاعران عرب جاهلی بود که پیش از اسلام وفات یافت و معلقه او نیز بر کعبه نصب شده بود. او و شعرش که محشون از لغات زنده و مرده عرب بود، پس از اسلام جایگاه ویژه ای پیدا کردند و حتی حضرت امیر (ع) نیز شعر او را ستود.
اما امروءالقیس فرصت درک اسلام را پیدا نکرد. بنابراین از جمله شاعران مخضرم نیست. شاعران مخضرم به کسانی گفته می شود که در هر دو دوره جاهلیت و اسلام زیست کرده و هر دو دوره را درک کرده اند. از جمله این شاعران زهیر بن ابی سلمی مزنی است که یکی از مشهورترین شاعران عرب در دوران جاهلیت بود و به همراه نابغه ذبیانی و امروءالقیس از جمله شهسواران شعر عرب به شمار می آمد. معلقه او نیز در کعبه قرار داشت. زهیر به خانواده ای تعلق داشت که همه اعضای آن شاعر از جمله پدر و دایی هایش بودند. به نوشته دکتر ژان محمد عبدالجلیل در کتاب «تاریخ ادبیات عرب» او با آنکه در آغاز دعوت پیامبر مکرم اسلام (ص) هنوز در قید حیات بود اما به اسلام نگروید. حتی گفته اند که پیامبر اسلام از زبان زهرناک او بیمناک بود، اما او به پشتیبانی ثروتی که پیوسته به وسیله سخاوتمندی های ممدوحان صاحب مقام کثرت می یافت، شرافتمندانه زیست.
زهیر هرچند هنر شاعرانه خود را در همه فنونی که در شعر کهن عرب مرسوم بود، یعنی مدح، هجا، وصف و… به کار گرفت، اما از جمله شعرای حکیم بود. وی در همه احوال شخصیت واقعی خود را حفظ می کرد: یعنی شاعری جدی، آرام و سنجید باقی می ماند. دوست نداشت در مدح اغراق ورزد، در هجا سخن ناسزا بگوید و در عشق بی حرمتی کند. تقریبا همیشه در اشعار خود ضرب المثل ها و عبارات پندآمیزی داخل می کرد که شهادت از تفکر اخلاقی او دارد. اسلوب او نیز سنجیده و آرام است.
اشاره شد که زهیر و قبیله اش مشرک بودند، هرچند که زهیر سجایای اخلاقی بسیاری داشت. معلقه زهیر سرشار از پند و اندرز است و بویژه ابیات آخرش که می شود آنها را در زمره ادبیات تعلیمی به شمار آورد. اما ابیات ۲۵ و ۲۶ این معلقه شگفت انگیز است و مخاطبان در آن با نام خدا و روز حساب مواجه می شوند و این ابیات نزدیکی بسیاری با اندیشه اسلام دارد. این دو بیت را به نقل از کتاب «معلقات سبع» با ترجمه زنده یاد عبدالمحمد آیتی (از سازمان انتشارات اشرفی به تاریخ دهم تیر ۱۳۳۷) بخوانید:
فلا تکتمن الله ما فی نفوسکم * لیخفی ومهما یکتم الله یعلم
یؤخر فیوضع فی کتاب فیدخر * لیوم الحساب أو یعجل فینقم
اندیشه ناپاک خود را از خدای در دل پنهان نکنید که هرچه در دل پنهان دارید خدا به آن آگاه است.
گناهکاران را از عذاب خداوند رهایی نیست. یا اعمالشان را در نامه ای ثبت می کند و برای روز رستاخیز نگه می دارد و یا آنکه خداوند در همین دنیا از آنها انتقام می ستاند.
دکتر شوقی ضیف در کتاب «تاریخ ادبی عرب: العصر الجاهلی» به این ابیاتی او اشاره کرده و نوشته که زهیر از جمله حنیفان و شک آوران در حقانیت بت پرستی بوده است. اما معلقه زهیر بسیار زیبا و دلنشین است و خواندن متن عربی آن نیز شوقی دلنشین را به دل مخاطب می دهد. برای مطالعه آن می توان به کتاب معلقات سبع رجوع کرد که متن اصلی ابیات نیز در کنار ترجمه آن آمده است.
پسران زهیر: کعب و بجیر
اشاره شد که زهیر هرچند شاعری اخلاقمدار بود و شعرش سرشار از حکمت، اما به اسلام نگروید و متأسفانه فضیلت اسلام از او فوت شد. با این اوصاف اما قصه گرویدن پسرانش به اسلام، دلکش است و ماندگار در تاریخ. از پسران او نخست این بجیر بود که به اسلام گروید و از جمله اصحاب حضرت مصطفی (ص) قرار گرفت. پس او هم از جمله شاعران مخضرم است که جانش از جمله آشنایان شد. او پس از اسلام به میان قبیله خود رفت و مورد نکوهش برادرش قرار گرفت و کعب در قصیده ای زشت اسلام آوردن او را مذمت کرد.
بجیر پس از آن به مدینه و نزد حضرت (ص) رفت و با زبان و شمشیرش به دفاع از اسلام پرداخت. وی در غزوه های مهمی از جمله خیبر و حنین همراه حضرت مصطفی (ص) بود و ضمن آن با سرودن اشعاری حماسی روحیه جهاد را به کالبد مسلمانان می دمید و آنها را به حمایت هرچه بیشتر تهییج می کرد.
بجیر اما قصیده کعب در مذمت خود را برای پیامبر (ص) خواند و زشتی این قصیده باعث شد تا پیامبر (ص) خون کعب را هدر اعلام کند و ریختن این خون بر هرکس که بدو دست پیدا می کرد حلال و مباح بود. در سال نهم هجرت بجیر کعب را به توبه دعوت کرد و گفت که پیامبر (ص) از مخالفان خود هرکس را که توبه کند می بخشد، والا کعب باید منتظر مرگ باشد.
مرده ای که بیدار شد
کعب که از کشته شدن ترسیده بود، قصیده ای معروف در مدح و نعت حضرت مصطفوی (ص) سرود و ناشناس به مدینه رفت. روایت است که هنگام نماز صبح به مسجد و نزد پیغمبر (ص) رفت و بدون آنکه خود را معرفی کند دست در دست پیغمبر (ص) گذاشت و گفت که یا محمد (ص) کعب توبه کرده و اسلام آورده است، آیا توبه او قبول است؟ پیغمبر (ص) فرمود که توبه او پذیرفته است. آنگاه بود که کعب خود را شناساند و پیغمبر (ص) زینهار او را پذیرفت و بعد قصیده خود را خواند که بیت اول آن چنین است:
بانت سعاد؛ فقلبی الیوم متبول * متیم إثرها، لم یفد مکبول
سعاد رفت و قلب من امروز اسیر او شده و فدیه ای برای آزادی او داده نشده است.
گویا سعاد اسم همسر کعب بود و او به سنت عرب جاهلی در قصیده خود اول شکایت از معشوقش را کرده است. اما این قصیده به اسم دو کلمه اول آن معروف شد و هم اکنون نیز در منابع از این قصیده با نام «بانت سعاد» یاد می شود. اما این قصیده نام مشهور دیگری هم دارد: «البرده» و قصه آن چنین است که روایت کرده اند کعب هنگام خواندن قصیده خود نزد پیغمبر (ص) به این بیت شاهکار رسید:
إن الرسول لنور یستضاء به * مهند من سیوف الله مسلول
ترجمه این بیت بسیار سخت است. شاید بتوان اینگونه معنی کرد که «پیامبر (ص) شمشیری است نورانی و درخشان از شمشیرهای هندی و از شمشیرهایی الهی که از نیام بیرون آمده.» یا اینگونه که «پیامبر (ص) شمشیری است بران مثل شمشیرهای هند که از نیام خدا بیرون آمده تا روشنایی بخشد.
روایت است که پیغمبر (ص) وقتی این بیت را از زبان کعب شنید به جهت اظهار خوشنودی ردایی را که بر تن مبارک داشت به دوش کعب افکند. به لطف این قصیده و این ردا نام کعب بن زهیر در خاطره ها و تاریخ جاویدان ماند. شاعران بسیاری به استقبال یا تخمیس آن رفتند و نوازندگان بارها آن را با ساز خود روایت کردند. منتقدان و راویان ادب بعدها بارها به این قصیده پرداختند. با این همه اما به باور دکتر عبدالجلیل این قصیده بیشتر به عصر جاهلی تعلق دارد تا عصر اسلام.
شاعر پس از مقدمه سنتی خود درباره معشوق و هجران و بی وفایی او به وصف اشتر خود می پردازد و قدرت و توان او در تحمل گرما و خستگی را می ستاید. سپس به موضوع اصلی می پردازد که همانا مدح حضرت رسول (ص) است و پوزش از او به جهت ابیات سخیفی که پیشتر سروده بود. پس از آن از همراهان مکی حضرت (ص) که از مکه به مدینه مهاجرت کرده بودند تمجید می کند. در این قصیده شاعر هنوز از مکتب اسلام که شاید از سر ترس به آن گرویده صحبتی نمی کند، چرا که آن را نمی شناسد و هنوز تعلیم ندیده است و اتفاقا همین مسئله باعث شده تا این قصیده تحریف نشود. ارزش ادبی این قصیده اما بسیار بالا بود و حتی برخی از سخن سنجان آن را بهتر از اشعار حسان بن ثابت (شاعر پیغمبر (ص) دانسته اند. با این اوصاف اما کعب بعدها از پیروان حضرت امیرالمومنین (ع) شد و از جمله شعرای شیعه درآمد و این نشان از راه درست کعب در پس از اسلام دارد.
ردای پیغمبر (ص) به عنوان عامل تفاخر میان پسران کعب نیز باقی ماند و این پسران نیز خود شاعر بودند. اما بعدها معاویه پسران کعب را فریفت و ردا را از آنها خریداری کرد. کعب در سال ۲۶ قمری وفات یافت، در حالی که نام خود شعرش جاویدان شد و در طول تاریخ شروح متعددی بر آن نوشتند. ابیات قصیده «بانت سعاد» را در ادامه بخوانید:
قصیده بانت سعاد (البرده)
بانت سعاد؛ فقلبی الیوم متبول * متیم إثرها، لم یفد مکبول
و ما سعاد، غداه البین، اذا رحلوا * إلا أغن، غضیض الطزف مکحول
تجلو عوارض ذی ظلم، اذا ابتسمت * کأنه منهل بالراح، معلول
شجت بذی شبم من ماء محنیه * صاف بأبطح، أضحی و هو مشمول
تنفی الریاح القذی عنه، و أفرطه * من صوب ساریه، بیض یعالیل
أکرم بها خله، لو أنها صدقت * موعودها، أو لو أن النصح مقبول
لکنها خله قد سیط من دمها * فجع، و ولع، و إخلاف، و تبدیل
فما تدوم علی حال تکون بها * کما تلون فی أثوابها الغول
ولا تمسک بالعهد الذی زعمت * إلا کما یمسک الماء الغرابیل
فلا یغرنک ما منت وما وعدت * إن الأمانی والأحلام تضلیل
کانت مواعید عرقوب لها مثلا * وما مواعیدها إلا الأباطیل
أرجو وآمل أن تدنو مودتها * وما إخال لدینا منک تنویل
أمست سعاد بأرض لایبلغها * إلا العتاق النجیبات المراسیل
ولن یبلغها إلاغذافره * لها علی الأین إرقال وتبغیل
من کل نضاخه الذفری إذا عرقت * عرضتها طامس الأعلام مجهول
ترمی الغیوب بعینی مفرد لهق * إذا توقدت الحزاز والمیل
ضخم مقلدها فعم مقیدها * فی خلقها عن بنات الفحل تفضیل
غلباء وجناء علکوم مذکره * فی دفها سعه قدامها میل
وجلدها من أطوم لا یؤیسه * طلح بضاحیه المتنین مهزول
حرف أخوها أبوها من مهجنه * وعمها خالها قوداء شملیل
یمشی القراد علیها ثم یزلقه * منها لبان وأقراب زهالیل
عیرانه قذفت بالنحض عن عرض * مرفقها عن بنات الزور مفتول
کأنما فات عینیهاومذبحها * من خطمها ومن اللحیین برطیل
تمر مثل عسیب النخل ذا خصل * فی غارز لم تخونه الأحالیل
قنواء فی حرتیها للبصیر بها * عتق مبین وفی الخدین تسهیل
تخدی علی یسرات وهی لاحقه * ذوابل مسهن الأرض تحلیل
سمر العجایات یترکن الحصی زیما * لم یقهن رؤوس الأکم تنعیل
کأن أوب ذراعیها إذا عرقت * وقد تلفع بالکور العساقیل
یوما یظل به الحرباء مصطخدا * کأن ضاحیه بالشمس مملول
وقال للقوم حادیهم وقد جعلت * ورق الجنادب یرکضن الحصی قیلوا
شد النهار ذراعا عیطل نصف * قامت فجاوبها نکد مثاکیل
نواحه رخوه الضبعین لیس لها * لما نعی بکرها الناعون معقول
تفری اللبان بکفیها ومدرعها * مشقق عن تراقیها رعابیل
تسعی الوشاه جنابیها وقولهم * إنک یا ابن أبی سلمی لمقتول
وقال کل خلیل کنت آمله * لا ألهینک إنی عنک مشغول
فقلت خلوا سبیلی لا أبالکم * فکل ما قدر الرحمن مفعول
کل ابن أنثی وإن طالت سلامته * یوما علی آله حدباء محمول
أنبئت أن رسول الله أوعدنی * والعفو عند رسول الله مأمول
وقد أتیت رسول الله معتذرا * والعذر عند رسول الله مقبول
مهلا هداک الذی أعطاک نافله * القرآن فیها مواعیظ وتفصیل
لا تأخذنی بأقوال الوشاه ولم * أذنب وقد کثرت فی الأقاویل
لقد أقوم مقاما لو یقوم به * أری وأسمع ما لم یسمع الفیل
لظل یرعد إلا أن یکون له من * الرسول بإذن الله تنویل
حتی وضعت یمینی لا أنازعه * فی کف ذی نغمات قیله القیل
لذاک أهیب عندی إذ أکلمه * وقیل إنک منسوب ومسئول
من خادر من لیوث الأسد مسکنه * من بطن عثر غیل دونه غیل
یغدو فیلحم ضرغامین عیشهما * لحم من القوم معفور خرادیل
إذا یساور قرنا لا یحل له * أن یترک القرن إلا وهومغلول
منه تظل سباع الجوضامزه * ولا تمشی بوادیه الأراجیل
ولا یزال بوادیه أخو ثقه * مطرح البز والدرسان مأکول
إن الرسول لنور یستضاء به * مهند من سیوف الله مسلول
فی فتیه من قریش قال قائلهم * ببطن مکه لما أسلموا زولوا
زالوا فما زال أنکاس ولا کشف * عند اللقاء ولا میل معازیل
شم العرانین أبطال لبوسهم * من نسج دأود فی الهیجا سرابیل
بیض سوابغ قد شکت لها حلق * کأنها حلق القفعاء مجدول
یمشون مشی الجمال الزهر یعصمهم * ضرب إذا عرد السود التنابیل
لا یفرحون إذا نالت رماحهم * قوما ولیسوا مجازیعا إذا نیلوا
لا یقع الطعن إلا فی نحورهم * وما لهم عن حیاض الموت تهلیل
***
برای مطالعه دیگر قسمت های پرونده جان های آشنا به این نشانی بروید.
گفتگو با هوش مصنوعی
💬 سلام! میخوای دربارهی «قصیده ای که صله اش ردای پیغمبر(ص) بود / چگونه کعب زنده ای بیدار شد؟» بیشتر بدونی؟ من اینجام که راهنماییت کنم.