جهادگرانی که شب قدر را به لهک آوردند

به گزارش خبرگزاری فارس، فرهیختگان نوشت: مراسم احیای لیالی قدر به همت خادمان هیات محبان روح الله(ره) تهران در روستای محروم لهک از توابع شهرستان اسلامشهر برگزار شد. خادمان این هیات که اغلب شان فارغ التحصیلان دانشگاه سمنان هستند و مراسم هفتگی و مناسبتی آنها در خیابان ایرانشهر و دفتر اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان مستقل برگزار می شود، از چندی پیش با شناسایی این روستا به دنبال برطرف کردن بخشی از مشکلات اهالی آن بودند. با شروع ماه مبارک رمضان، فعالیت های جهادی این هیات با کمک های مردمی در جهت برطرف کردن مشکل سرویس بهداشتی و حمام روستا و همچنین تکمیل حسینیه نیمه کاره روستا به اتمام رسید تا پس از چند سال مراسم احیای شب های قدر در این حسینیه و با حضور اهالی لهک برگزار شود. فعالیت های خادمان این هیات به کارهای عمرانی و برگزاری مراسم شب قدر ختم نشد و تیم های فرهنگی هیات محبان روح الله متشکل از برادران و خواهران، با حضور در جمع کودکان و نوجوانان این روستا، برنامه های مختلفی را برای آنها اجرا کردند که با استقبال خوبی مواجه شد. برگزاری مراسم احیای شب های قدر در این روستا با حاشیه های جالبی همراه بوده است که در ادامه می توانید متن حاشیه نگاری یکی از خادمان هیات محبان روح الله را مطالعه کنید.
برای مشاهده محرومیت ها لازم نیست تا قلعه گنج کرمان وروستاهای سیستان و بلوچستان برویم، همین تهران خودمان و اطرافش هم سوژه های عجیب و غریب کم ندارند؛ برج های بلند، هیاهو و شلوغی های شهر، محرومیت های اطراف پایتخت را به حاشیه برده تا کمتر به چشم آیند و کمتر از آنها گفته شود.
لوکیشن را که برایم فرستادند فهمیدم از مرکز تهران که میدان فردوسی و خیابان انقلاب باشد تا مقصد نهایتا ۴۵ دقیقه با ماشین راه است؛ انتهای اتوبان نواب، حوالی مرقد امام خمینی(ره) و نزدیکی های دانشگاه شاهد. از کنار دانشگاه که عبور می کنیم، در یک جاده با صفا قرار می گیریم که می طلبد سیزده را آنجا به در کرد. انتهای جاده و در یک دوراهی که یک سوی آن جاده خاکی است، تابلویی می بینم که اسامی چند روستا روی آن و نام «لهک» به صورت دست نویس بالای آن نوشته شده. با عبور از جاده خاکی نهایتا به روستا می رسیم، البته روستا نمی توان به آن گفت، یک قلعه قدیمی که تعدادی خانواده در آن سکونت دارند. تعداد خانوارها به ۵۰ مورد هم نمی رسد. اصالت و ریشه اهالی به سیستان و بلوچستان برمی گردد.
آنها سال ها قبل و پس از خشکی هامون تصمیم می گیرند به نواحی شمالی کشور و استان گلستان کوچ کنند. پس از چند سال سکونت در شمال کشور، سیلی رخ می دهد و روستایشان به زیر آب می رود تا برای بار دوم تصمیم به کوچ بگیرند. این بار حوالی تهران و در قلعه ای قدیمی به نام لهک. آنها با وجود چند سال حضور در این منطقه، با محرومیت های فراوانی دست و پنجه نرم می کنند، نه سرویس بهداشتی و حمام دارند، نه آب شهری و گاز. چاهی کنده اند و از آن استفاده می کنند. احتمالا برای خودشان دیگر مساله ای نیست اما ما شهری ها اگر یک جرعه از آن آب را بخوریم، مزه اش دل مان را می زند. مدرسه ای هم برای تحصیل کودکان شان نیست و برای درس خواندن به اجبار باید به روستاهای اطراف بروند.
ماشین را در سایه ای پارک می کنیم و وارد روستا می شویم. اولین نکته ای که توجهم را جلب می کند تعداد بسیار زیاد سگ هایی است که در آنجا وجود دارند. البته اهالی می گویند حیواناتی مثل مار هم در آنجا پیدا می شوند و شب ها بعضا با صدای آنها می خوابند و صبح ها با صدای آنها از خواب بیدار می شوند. عصر جمعه، هجدهمین روز از ماه مبارک رمضان است و ساعاتی تا اولین شب قدر امسال بیشتر نمانده است. حدود ۲۵ نفر از اعضای هیات محبان روح الله تهران هم خودشان را به اینجا رسانده اند تا مراسم احیای شب های قدر را برای اهالی قلعه برگزار کنند. سا ل هاست در لهک مراسم شب قدر برگزار نمی شود. بچه های هیات از چند هفته قبل لهک و محرومیت هایش را رصد کرده بودند و قصد داشتند برخی مشکلات اساسی مانند سرویس بهداشتی، حمام و حسینیه نیمه کاره آن را مرتفع کنند.
سرکی به داخل قلعه می کشم. لایه ای از ناامیدی و بی حالی را در چهره اهالی می بینم. انگار خودشان هم این محرومیت ها را پذیرفته اند و با آن کنار آمده اند. اما کودکان بازیگوشی دارند که کنترل آنها کار هر کسی نیست. با چند نفر از اهالی حرف می زنم. شغل شان کار روی زمین های کشاورزی است و محصول شان بامیه. گویا خیری، بخشی از زمین زراعی خود را وقف ساخت خانه برای مردم روستا کرده. این طور که اهالی می گویند شهریور سال گذشته هماهنگی های لازم میان بسیج سازندگی، سپاه و استانداری برای تغییر کاربری زمین انجام و بودجه لازم هم برای احداث منازل تخصیص داده شده تا بعد از سال ها این مردم صاحب خانه شوند اما بنیاد مسکن با تغییر کاربری زمین کشاورزی موافقت نمی کند.
این طور که به چشم می آید کمک های گروه های جهادی و بعضا سازمان ها کم و بیش به اینجا رسیده. یک گروه جهادی قبلا بنای سرویس بهداشتی و حمام را ساخته بود اما شیرآلات و آبی برای استفاده از آن وجود نداشت. حسینیه قلعه هم فقط یک چهاردیواری کاهگلی است که سقف آن را به حالت شیروانی و با ورق های آهنی ساخته اند اما مقدار قابل توجهی گچ، سیمان و کاشی برای تجهیز حسینیه وجود داشت. به نظر می آید کنترل مناسبی بر مدیریت کمک ها وجود نداشته است. به هر ترتیب خادمان هیات از یک هفته قبل گچ کاری و کاشی کاری حسینیه را شروع کرده بودند، حتی شب قبل هم تا ساعت یک و دو بعد از نصف شب در اینجا مشغول کار بوده اند اما حالا که ساعت پنج عصر شده، هنوز حسینیه آماده نیست. قلعه در محدوده شرعی تهران است و خادمان با زبان روزه مشغول کار هستند. با این وجود اعضای هیات چند گروه می شوند، عده ای در حسینیه در حال آماده سازی آن برای مراسم هستند، عده ای در حال لوله کشی از چاه آب به سرویس های بهداشتی و حمام و عده ای از خانم ها هم کودکان را دور خود جمع کرده اند و با آنها بازی و سرشان را گرم می کنند. تعدادی از اهالی روستا که فعالیت ها و اقدامات مخلصانه و بدون توقع بچه های هیات را می بینند، خود نیز به کمک آنها می آیند. داخل حسینیه بودم که حدود ۲۰ نفر از خانم های روستا وارد آنجا شدند و در آماده سازی حسینیه مثل آب و جارو کردن کف زمین، دستمال کشیدن دیوارها، پهن کردن فرش و … به خادمان هیات کمک کردند. نوع برخورد و مواجه شان با رفقای هیاتی برایم جالب است. تشکر و قدردانی فراوانی از بچه ها دارند و به آنها می گویند که کاری که شما کرده اید را تا به حال هیچ گروه دیگری انجام نداده بود.
ساعت از هفت عصر گذشته و کم کم به غروب آفتاب نزدیک می شویم. حسینیه فرش شده و بر و رویی به خود گرفته. دقایق منتهی به اذان مغرب است و گروهی از بچه های هیات مشغول نصب پرچم و سیاهی برای فضاسازی مراسم می شوند. طلبه ای نیز در گوشه ای از حسینیه تعدادی از کودکان را به دور خود جمع کرده و به آنها قرآن یاد می دهد. گروه دیگری از خادمان هیات به همراه طلبه دیگری به خانه ها می روند و بسته های افطاری را که از قبل برای اهالی روستا تدارک دیده اند، توزیع کرده و از آنها دعوت می کنند که برای افتتاح حسینیه هنگام نماز مغرب و مراسم احیا به آنجا بیایند. در این حین کار توالت ها و حمام ها هم تمام می شود و آماده استفاده هستند.
بانگ اذان بلند می شود. لهکی ها حسینیه را برای اقامه نماز پر کرده اند. تقریبا می توان گفت جایی برای سوزن انداختن نیست. نماز با صفایی را خواندیم. اهالی بعد از نماز قصد ندارند از حسینیه بیرون بروند اما کار سیاه پوشی سبب می شود بچه های هیات از مردم بخواهند که حسینیه را خالی کنند و حوالی ساعت ۱۰ شب برای احیا برگردند.
کم کم به ساعت مقرر شروع مراسم نزدیک می شویم. تا آخرین لحظه قبل از شروع مراسم، سیاه پوشی ادامه دارد. یکی از بچه ها با بلندگوی داخل حسینیه شروع مراسم را اطلاع رسانی می کند تا مردم خودشان را به آنجا برسانند. جمعیت خانم ها بیشتر است و مردهای کمتری برای مراسم آمده اند. مراسم با تلاوت قرآن کریم شروع می شود. نوبت به جوشن که می رسد، مداح به قرائت فرازهایی از آن بسنده می کند. مراسم کشش کل دعا را ندارد. بازیگوشی های کودکان در مراسم بیشتر از هر چیز دیگری به چشم می آید. مشاهده فضای متفاوت در چند سال گذشته تاثیر بسیار خوبی بر روحیه شان گذاشته است. حاج آقا روی صندلی ساده ای که به عنوان منبر تعبیه شده می نشیند و سخنرانی اش را شروع می کند. از اهمیت شب قدر و دعا و «ادعونی استجب لکم … » می گوید. مثل خیلی از جلسات، صدای همهمه خانم ها در حسینیه پیچیده.
حاج آقا سخنرانی اش را با این دعا که از خدا بخواهیم بهترین مقدرات را در این شب برایمان رقم بزند، تمام می کند. مداح دیگری مناجات حضرت امیر(ع) را با شور و حال عجیبی می خواند و بین آن به ذکر مصیبتی هم می پردازد. شور و حال خاصی در مراسم حاکم است. کودکان و خردسالان هم بازیگوشی هایشان کمتر شده. انگار خود خواسته و بدون هیچ تذکری فضای روضه را درک کرده اند. اما حال و هوای بچه های هیات که احتمالا متفاوت ترین شب قدر عمرشان را می گذرانند و اشک و ناله هایشان، فضا را معنوی تر کرده است. نهایتا برنامه با قرآن سر گرفتن تمام می شود. حالا شور و شعف و به قول معروف بهجت بعد از روضه را می توان در چهره مردمانی که چندین سال در چنین مراسمی شرکت نکرده بودند، دید. شاید چنین تلنگر و محرکی برای امیدواری و حرکت این مردم نیاز بود.
به قول دوستی هیات باید گره گشا باشد و بتواند مسائل اجتماعی را حل و فصل کند؛ همین کاری که بچه های هیات محبان روح الله انجام دادند. آنها به تاسی از امام مستضعفین و برای رفع محرومیت مستضعفین قدم برداشته بودند. هر چند مردم لهک هنوز در خانه های کاهگلی قدیمی زندگی می کنند، هرچند هنوز مشکلات اساسی و اولیه دیگری مانند نبود آب تصفیه شده، گاز، مدرسه و … دارند، هر چند مشکلات اداری مانع احداث خانه هایشان شده اما قبل از همه اینها نیاز به یک بیداری و امیدواری داشته اند.
انتهای پیام/
برای مشاهده محرومیت ها لازم نیست تا قلعه گنج کرمان وروستاهای سیستان و بلوچستان برویم، همین تهران خودمان و اطرافش هم سوژه های عجیب و غریب کم ندارند؛ برج های بلند، هیاهو و شلوغی های شهر، محرومیت های اطراف پایتخت را به حاشیه برده تا کمتر به چشم آیند و کمتر از آنها گفته شود.
لوکیشن را که برایم فرستادند فهمیدم از مرکز تهران که میدان فردوسی و خیابان انقلاب باشد تا مقصد نهایتا ۴۵ دقیقه با ماشین راه است؛ انتهای اتوبان نواب، حوالی مرقد امام خمینی(ره) و نزدیکی های دانشگاه شاهد. از کنار دانشگاه که عبور می کنیم، در یک جاده با صفا قرار می گیریم که می طلبد سیزده را آنجا به در کرد. انتهای جاده و در یک دوراهی که یک سوی آن جاده خاکی است، تابلویی می بینم که اسامی چند روستا روی آن و نام «لهک» به صورت دست نویس بالای آن نوشته شده. با عبور از جاده خاکی نهایتا به روستا می رسیم، البته روستا نمی توان به آن گفت، یک قلعه قدیمی که تعدادی خانواده در آن سکونت دارند. تعداد خانوارها به ۵۰ مورد هم نمی رسد. اصالت و ریشه اهالی به سیستان و بلوچستان برمی گردد.
آنها سال ها قبل و پس از خشکی هامون تصمیم می گیرند به نواحی شمالی کشور و استان گلستان کوچ کنند. پس از چند سال سکونت در شمال کشور، سیلی رخ می دهد و روستایشان به زیر آب می رود تا برای بار دوم تصمیم به کوچ بگیرند. این بار حوالی تهران و در قلعه ای قدیمی به نام لهک. آنها با وجود چند سال حضور در این منطقه، با محرومیت های فراوانی دست و پنجه نرم می کنند، نه سرویس بهداشتی و حمام دارند، نه آب شهری و گاز. چاهی کنده اند و از آن استفاده می کنند. احتمالا برای خودشان دیگر مساله ای نیست اما ما شهری ها اگر یک جرعه از آن آب را بخوریم، مزه اش دل مان را می زند. مدرسه ای هم برای تحصیل کودکان شان نیست و برای درس خواندن به اجبار باید به روستاهای اطراف بروند.
ماشین را در سایه ای پارک می کنیم و وارد روستا می شویم. اولین نکته ای که توجهم را جلب می کند تعداد بسیار زیاد سگ هایی است که در آنجا وجود دارند. البته اهالی می گویند حیواناتی مثل مار هم در آنجا پیدا می شوند و شب ها بعضا با صدای آنها می خوابند و صبح ها با صدای آنها از خواب بیدار می شوند. عصر جمعه، هجدهمین روز از ماه مبارک رمضان است و ساعاتی تا اولین شب قدر امسال بیشتر نمانده است. حدود ۲۵ نفر از اعضای هیات محبان روح الله تهران هم خودشان را به اینجا رسانده اند تا مراسم احیای شب های قدر را برای اهالی قلعه برگزار کنند. سا ل هاست در لهک مراسم شب قدر برگزار نمی شود. بچه های هیات از چند هفته قبل لهک و محرومیت هایش را رصد کرده بودند و قصد داشتند برخی مشکلات اساسی مانند سرویس بهداشتی، حمام و حسینیه نیمه کاره آن را مرتفع کنند.
سرکی به داخل قلعه می کشم. لایه ای از ناامیدی و بی حالی را در چهره اهالی می بینم. انگار خودشان هم این محرومیت ها را پذیرفته اند و با آن کنار آمده اند. اما کودکان بازیگوشی دارند که کنترل آنها کار هر کسی نیست. با چند نفر از اهالی حرف می زنم. شغل شان کار روی زمین های کشاورزی است و محصول شان بامیه. گویا خیری، بخشی از زمین زراعی خود را وقف ساخت خانه برای مردم روستا کرده. این طور که اهالی می گویند شهریور سال گذشته هماهنگی های لازم میان بسیج سازندگی، سپاه و استانداری برای تغییر کاربری زمین انجام و بودجه لازم هم برای احداث منازل تخصیص داده شده تا بعد از سال ها این مردم صاحب خانه شوند اما بنیاد مسکن با تغییر کاربری زمین کشاورزی موافقت نمی کند.
این طور که به چشم می آید کمک های گروه های جهادی و بعضا سازمان ها کم و بیش به اینجا رسیده. یک گروه جهادی قبلا بنای سرویس بهداشتی و حمام را ساخته بود اما شیرآلات و آبی برای استفاده از آن وجود نداشت. حسینیه قلعه هم فقط یک چهاردیواری کاهگلی است که سقف آن را به حالت شیروانی و با ورق های آهنی ساخته اند اما مقدار قابل توجهی گچ، سیمان و کاشی برای تجهیز حسینیه وجود داشت. به نظر می آید کنترل مناسبی بر مدیریت کمک ها وجود نداشته است. به هر ترتیب خادمان هیات از یک هفته قبل گچ کاری و کاشی کاری حسینیه را شروع کرده بودند، حتی شب قبل هم تا ساعت یک و دو بعد از نصف شب در اینجا مشغول کار بوده اند اما حالا که ساعت پنج عصر شده، هنوز حسینیه آماده نیست. قلعه در محدوده شرعی تهران است و خادمان با زبان روزه مشغول کار هستند. با این وجود اعضای هیات چند گروه می شوند، عده ای در حسینیه در حال آماده سازی آن برای مراسم هستند، عده ای در حال لوله کشی از چاه آب به سرویس های بهداشتی و حمام و عده ای از خانم ها هم کودکان را دور خود جمع کرده اند و با آنها بازی و سرشان را گرم می کنند. تعدادی از اهالی روستا که فعالیت ها و اقدامات مخلصانه و بدون توقع بچه های هیات را می بینند، خود نیز به کمک آنها می آیند. داخل حسینیه بودم که حدود ۲۰ نفر از خانم های روستا وارد آنجا شدند و در آماده سازی حسینیه مثل آب و جارو کردن کف زمین، دستمال کشیدن دیوارها، پهن کردن فرش و … به خادمان هیات کمک کردند. نوع برخورد و مواجه شان با رفقای هیاتی برایم جالب است. تشکر و قدردانی فراوانی از بچه ها دارند و به آنها می گویند که کاری که شما کرده اید را تا به حال هیچ گروه دیگری انجام نداده بود.
ساعت از هفت عصر گذشته و کم کم به غروب آفتاب نزدیک می شویم. حسینیه فرش شده و بر و رویی به خود گرفته. دقایق منتهی به اذان مغرب است و گروهی از بچه های هیات مشغول نصب پرچم و سیاهی برای فضاسازی مراسم می شوند. طلبه ای نیز در گوشه ای از حسینیه تعدادی از کودکان را به دور خود جمع کرده و به آنها قرآن یاد می دهد. گروه دیگری از خادمان هیات به همراه طلبه دیگری به خانه ها می روند و بسته های افطاری را که از قبل برای اهالی روستا تدارک دیده اند، توزیع کرده و از آنها دعوت می کنند که برای افتتاح حسینیه هنگام نماز مغرب و مراسم احیا به آنجا بیایند. در این حین کار توالت ها و حمام ها هم تمام می شود و آماده استفاده هستند.
بانگ اذان بلند می شود. لهکی ها حسینیه را برای اقامه نماز پر کرده اند. تقریبا می توان گفت جایی برای سوزن انداختن نیست. نماز با صفایی را خواندیم. اهالی بعد از نماز قصد ندارند از حسینیه بیرون بروند اما کار سیاه پوشی سبب می شود بچه های هیات از مردم بخواهند که حسینیه را خالی کنند و حوالی ساعت ۱۰ شب برای احیا برگردند.
کم کم به ساعت مقرر شروع مراسم نزدیک می شویم. تا آخرین لحظه قبل از شروع مراسم، سیاه پوشی ادامه دارد. یکی از بچه ها با بلندگوی داخل حسینیه شروع مراسم را اطلاع رسانی می کند تا مردم خودشان را به آنجا برسانند. جمعیت خانم ها بیشتر است و مردهای کمتری برای مراسم آمده اند. مراسم با تلاوت قرآن کریم شروع می شود. نوبت به جوشن که می رسد، مداح به قرائت فرازهایی از آن بسنده می کند. مراسم کشش کل دعا را ندارد. بازیگوشی های کودکان در مراسم بیشتر از هر چیز دیگری به چشم می آید. مشاهده فضای متفاوت در چند سال گذشته تاثیر بسیار خوبی بر روحیه شان گذاشته است. حاج آقا روی صندلی ساده ای که به عنوان منبر تعبیه شده می نشیند و سخنرانی اش را شروع می کند. از اهمیت شب قدر و دعا و «ادعونی استجب لکم … » می گوید. مثل خیلی از جلسات، صدای همهمه خانم ها در حسینیه پیچیده.
حاج آقا سخنرانی اش را با این دعا که از خدا بخواهیم بهترین مقدرات را در این شب برایمان رقم بزند، تمام می کند. مداح دیگری مناجات حضرت امیر(ع) را با شور و حال عجیبی می خواند و بین آن به ذکر مصیبتی هم می پردازد. شور و حال خاصی در مراسم حاکم است. کودکان و خردسالان هم بازیگوشی هایشان کمتر شده. انگار خود خواسته و بدون هیچ تذکری فضای روضه را درک کرده اند. اما حال و هوای بچه های هیات که احتمالا متفاوت ترین شب قدر عمرشان را می گذرانند و اشک و ناله هایشان، فضا را معنوی تر کرده است. نهایتا برنامه با قرآن سر گرفتن تمام می شود. حالا شور و شعف و به قول معروف بهجت بعد از روضه را می توان در چهره مردمانی که چندین سال در چنین مراسمی شرکت نکرده بودند، دید. شاید چنین تلنگر و محرکی برای امیدواری و حرکت این مردم نیاز بود.
به قول دوستی هیات باید گره گشا باشد و بتواند مسائل اجتماعی را حل و فصل کند؛ همین کاری که بچه های هیات محبان روح الله انجام دادند. آنها به تاسی از امام مستضعفین و برای رفع محرومیت مستضعفین قدم برداشته بودند. هر چند مردم لهک هنوز در خانه های کاهگلی قدیمی زندگی می کنند، هرچند هنوز مشکلات اساسی و اولیه دیگری مانند نبود آب تصفیه شده، گاز، مدرسه و … دارند، هر چند مشکلات اداری مانع احداث خانه هایشان شده اما قبل از همه اینها نیاز به یک بیداری و امیدواری داشته اند.
انتهای پیام/
گفتگو با هوش مصنوعی
💬 سلام! میخوای دربارهی «جهادگرانی که شب قدر را به لهک آوردند» بیشتر بدونی؟ من اینجام که راهنماییت کنم.