در دوره پهلوی شاه کسی را اعدام نمی کرد؟

به گزارش خبرگزاری مهر، کافی است به صفحات حوادث روزنامه های دوره پهلوی به ویژه کیهان و اطلاعات نگاهی بیندازیم تا روشن شود که تعداد گلوله هایی که برای تیرباران متهمین سیاسی و مخالف پهلوی استفاده شده بیشتر از گلوله هایی بوده که در شهریور بیست و در مقابل متجاوزین به ایران مصرف شده بود!
در ادامه به سه مورد از این اعدام ها اشاره می کنیم؛
تیرباران فدائیان اسلام
سیدمجتبی نواب صفوی و سه تن از یارانش سحرگاه ۲۷ دی ۱۳۳۴ تیرباران شده و به شهادت رسیدند.
در حالی که شهید نواب صفوی در هنگام اعدام با صدای رسا و بلند «الله اکبر» سر داده بود، روزنامه های حکومتی تلاش داشتند تا نشان دهند که فدائیان اسلام هنگام اعدام ترسیده بودند و این در حالی است که تصاویر منتشر شده از اعدام نشان می داد که روحیه ها مستحکم و فریاد ها به آسمان بلند بود. مهر ایران در گزارش روز بعد اعدام فدائیان اسلام مدعی می شود «نواب صفوی در پای چوبه اعدام با صدای بلند از خدا طلب مغفرت کرد، روحیه خلیل طهماسبی هنگام اعدام از دیگران قوی تر بود و در وصیت نامه خود اسرار مهمی را فاش کرد.»
رژیم حتی برخی متهمین را پیش از دادگاه می کشت و بعد مدعی می شد که او قصد فرار داشته و با مامورین درگیر و کشته شده است!
به عنوان نمونه در حالی که سید عبدالحسین واحدی نفر دوم فدائیان اسلام در دفتر تیمور بختیار فرماندار نظامی وقت تهران و توسط او با شلیک گلوله به مغز به شهادت رسیده بود روزنامه ها به امر بختیار در یک دروغ گویی واضح و آشکار نوشتند: سید عبدالحسین واحدی که در اهواز دستگیر شده بود هنگام انتقال به تهران در بین راه قصد فرار داشته و چون به اخطار توجهی نکرده با تیراندازی مامورین نظامی کشته شده است!
تیرباران طیب حاج رضایی و اسمعیل رضایی
به دنبال قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ و سرکوب خونین این قیام که به شهادت صدها منتقد سیاست های رژیم در خیابان ها و بازداشت و شکنجه تعداد کثیری دیگر منتهی شد دو مجاهد اسلام به نام های طیب حاج رضایی و حاج اسماعیل رضایی تنها به اتهام مقلد امام بودن و اطاعت از ایشان و سر فرود نیاوردن به دربار پهلوی بازداشت و پس از شکنجه های فراوان و زمانی که علیه امام نتوانستند از این دو بزرگ مرد اعتراف بگیرند تیرباران شدند.
ماجرای تیرباران این دو بزرگ مرد در صفحات ۱۰، ۱۱ و ۱۲ روزنامه «کیهان» ۱۱ آبان ۱۳۴۲ منتشر شد که بازخوانی آن ضروری به نظر می رسد؛
ساعت پنج و ده دقیقه بود که حاج محمد اسماعیل رضایی در حالی که یک قرآن با جلد سبز به سینه خود چسبانده بود از در اتاق وارد شد، موهای سرش ژولیده و رنگ صورتش کمرنگ بود بهت زده به اطرافیان نگاه کرد و در همان صندلی که طیب برای تشریفات مقدماتی نشسته بود قرار گرفت و گفت طیب دیروز تا حالا چند بار به مامورین محافظ من گفته بود که به حاج اسمعیل بگوئید به اتاق من بیاید با او کار دارم او می می خواهد از من رضایت بگیرد من به اتاق او نرفتم ولی در دلم از او راضی هستم و او را می بخشم …حاج اسماعیل پس از گفتن این جملات وصیت نامه اش را از جیب درآورد و گفت چون خیلی از اموال مردم نزد من است بدهی ها و پول هایی را که طلبکارم روی کاغذ نوشته ام …خواهش میکنم که اینجا روی کاغذ بنویسید تا حقی از کسی ضایع نشود.
حاجی اسمعیل وقتی این حرف ها را می زد روحیه اش با موقعی که وارد اتاق شد فرق کرده بود و روحیه اش خوب شده بود و همان طور که وصیت نامه اش را که در سه نسخه بود به نماینده دادستان ارتش می داد گفت آنقدر خوشحالم که تیرباران می شوم در این دنیا ماندنش غیر از معصیت چیز دیگری عاید انسان نمی شود …
حاج اسمعیل گفت ۴۲۰ هزار تومان از حاجی علی نوری گرفتم ۲۰۰ هزار تومان چک بدون تاریخ به او داده ام و ۲۲۰ هزار تومان آن را از من مدرک ندارد.
۱۲۰ هزار تومان حاحی مجدالدین مدنی به من داده که یک چک بدون تاریخ به او داده ام و این پول بابت زمینی است که با آقایان حسین قاسمیه ، حاجی علی برقی شریک میباشیم.
۳۵ هزار تومان از آقای حسین قاسمیه و ۱۵ هزار تومان هم چک داده ام که ایشان برای من دو سفته امضا کرده است که پولش را طلب دارد.
۱۲ هزار تومان به آقای مهندس رضایی پول قالی و یک سفته ایشان طلبکار هستند و آنچه که آقای حسین قاسمیه در مدتی که من در زندان بوده ام به همشیره ام داده است اطلاعی ندارم آن مبلغ (یعنی هر چه بگوید) درست است به او بپردازید- چون او آدم درستی است.
با حاجی علی برقی در ساختمان میدان شوش ساختمان داریم که دو سهم از شش سهم آن متعلق به من است و بابت وجه تتمه ساختمان هر چه او خودش گفت درست است از من طلبکار است.
نصف منزل خیابان بهار که سندش به نام اینجانب است و ۷ هزار تومان بابت کرایه اش که طلبکارم و سندش در منزل است با نصف آن منزل که سه دانگ باشد متعلق به حاجی مجدالدین مدنی است و یک تلفن هم در خیابان ویلا متعلق به ایشان است که سندش به نام من است.
اتومبیلم را بفروشید
به خانواده ام بگوئید که اتومبیلم را بفروشند پولش را سه قسمت کنند یک قسمت آن را به والده ام بدهند یک قسمت از آن را به دایی خودم که برادر خواهرم است و احمد ایلخانی نام دارد بدهند. یک قسمت دیگر که باقی می ماند به محمد علی ارشدی که ایی دیگرم است بدهند چون وضعش ناجور است.
طلب های من
حاج اسمعیل سپس گفت: طلب های مرا بنویسید! اول به یکی از شرکت ها در حدود ۶۳۰ هزار تومان مساعده داده ام که هر چه از این مبلغ وصول شود، سه قسمت کنید …دو قسمت آن متعلق به حاجی علی نوری و یک قسمتش متعلق به خود من است …
چند لحظه قبل از فرمان آتش…!
چند لحظه قبل از فرمان آتش، وقتی طیب و حاج اسماعیل را به تیرهای چوبی بسته بودند، این گفت و گو بین آنها رد و بدل شد: حاج اسماعیل (خطاب به عکاس ها) این عکس ها را نگه دارید روز قیامت به درد ما می خورد!
(در این هنگام طیب به قهقهه خندید)
حاج اسماعیل (خطاب به طیب) – چرا میخندی؟ مگه دروغ میگم؟
طیب (باز هم با خنده) – خیلی خب! تیربارونت میکنن…مردن که دیگه این همه حرف زدن نداره …!
حاج اسمعیل – آخه ما داریم می میریم! تو هم همین طور
طیب (با خنده) حالا ساکت شو، بذار کارشونو بکنن. [۱]
ذکر جزئیات طلب های شهیدان طیب حاج رضایی و حاج اسماعیل رضایی به این دلیل بود که مشخص شود رژیم تا چه اندازه در تحقیر مخالفین دست به دروغ گویی می زد، شاه مدعی شده بود عاملین ۱۵ خرداد از [امام] خمینی ۲۵ ریال گرفته بودند تا دست به آشوب بزنند، و این وصیت نامه شهدایی بود که شاه چنان ادعایی درباره آنان داشت!
اعدام در سپیده دم؛ ۶ تن از سران عشایر تیرباران شدند!
۱۳ مهر ۱۳۴۳ روزنامه «کیهان» نوشت: ۶ نفر از رهبران عشایر بویر احمد به نم های خداکرم ضرغام پور، حسینقلی خان رستم، جعفر قلی خان رستم، حبیب شهبازی، ناصر خان طاهری و فتح الله خان حیات در شیراز تیرباران شدند.
در ادامه به سه مورد از این اعدام ها اشاره می کنیم؛
تیرباران فدائیان اسلام
سیدمجتبی نواب صفوی و سه تن از یارانش سحرگاه ۲۷ دی ۱۳۳۴ تیرباران شده و به شهادت رسیدند.
در حالی که شهید نواب صفوی در هنگام اعدام با صدای رسا و بلند «الله اکبر» سر داده بود، روزنامه های حکومتی تلاش داشتند تا نشان دهند که فدائیان اسلام هنگام اعدام ترسیده بودند و این در حالی است که تصاویر منتشر شده از اعدام نشان می داد که روحیه ها مستحکم و فریاد ها به آسمان بلند بود. مهر ایران در گزارش روز بعد اعدام فدائیان اسلام مدعی می شود «نواب صفوی در پای چوبه اعدام با صدای بلند از خدا طلب مغفرت کرد، روحیه خلیل طهماسبی هنگام اعدام از دیگران قوی تر بود و در وصیت نامه خود اسرار مهمی را فاش کرد.»
رژیم حتی برخی متهمین را پیش از دادگاه می کشت و بعد مدعی می شد که او قصد فرار داشته و با مامورین درگیر و کشته شده است!
به عنوان نمونه در حالی که سید عبدالحسین واحدی نفر دوم فدائیان اسلام در دفتر تیمور بختیار فرماندار نظامی وقت تهران و توسط او با شلیک گلوله به مغز به شهادت رسیده بود روزنامه ها به امر بختیار در یک دروغ گویی واضح و آشکار نوشتند: سید عبدالحسین واحدی که در اهواز دستگیر شده بود هنگام انتقال به تهران در بین راه قصد فرار داشته و چون به اخطار توجهی نکرده با تیراندازی مامورین نظامی کشته شده است!
تیرباران طیب حاج رضایی و اسمعیل رضایی
به دنبال قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ و سرکوب خونین این قیام که به شهادت صدها منتقد سیاست های رژیم در خیابان ها و بازداشت و شکنجه تعداد کثیری دیگر منتهی شد دو مجاهد اسلام به نام های طیب حاج رضایی و حاج اسماعیل رضایی تنها به اتهام مقلد امام بودن و اطاعت از ایشان و سر فرود نیاوردن به دربار پهلوی بازداشت و پس از شکنجه های فراوان و زمانی که علیه امام نتوانستند از این دو بزرگ مرد اعتراف بگیرند تیرباران شدند.
ماجرای تیرباران این دو بزرگ مرد در صفحات ۱۰، ۱۱ و ۱۲ روزنامه «کیهان» ۱۱ آبان ۱۳۴۲ منتشر شد که بازخوانی آن ضروری به نظر می رسد؛
ساعت پنج و ده دقیقه بود که حاج محمد اسماعیل رضایی در حالی که یک قرآن با جلد سبز به سینه خود چسبانده بود از در اتاق وارد شد، موهای سرش ژولیده و رنگ صورتش کمرنگ بود بهت زده به اطرافیان نگاه کرد و در همان صندلی که طیب برای تشریفات مقدماتی نشسته بود قرار گرفت و گفت طیب دیروز تا حالا چند بار به مامورین محافظ من گفته بود که به حاج اسمعیل بگوئید به اتاق من بیاید با او کار دارم او می می خواهد از من رضایت بگیرد من به اتاق او نرفتم ولی در دلم از او راضی هستم و او را می بخشم …حاج اسماعیل پس از گفتن این جملات وصیت نامه اش را از جیب درآورد و گفت چون خیلی از اموال مردم نزد من است بدهی ها و پول هایی را که طلبکارم روی کاغذ نوشته ام …خواهش میکنم که اینجا روی کاغذ بنویسید تا حقی از کسی ضایع نشود.
حاجی اسمعیل وقتی این حرف ها را می زد روحیه اش با موقعی که وارد اتاق شد فرق کرده بود و روحیه اش خوب شده بود و همان طور که وصیت نامه اش را که در سه نسخه بود به نماینده دادستان ارتش می داد گفت آنقدر خوشحالم که تیرباران می شوم در این دنیا ماندنش غیر از معصیت چیز دیگری عاید انسان نمی شود …
حاج اسمعیل گفت ۴۲۰ هزار تومان از حاجی علی نوری گرفتم ۲۰۰ هزار تومان چک بدون تاریخ به او داده ام و ۲۲۰ هزار تومان آن را از من مدرک ندارد.
۱۲۰ هزار تومان حاحی مجدالدین مدنی به من داده که یک چک بدون تاریخ به او داده ام و این پول بابت زمینی است که با آقایان حسین قاسمیه ، حاجی علی برقی شریک میباشیم.
۳۵ هزار تومان از آقای حسین قاسمیه و ۱۵ هزار تومان هم چک داده ام که ایشان برای من دو سفته امضا کرده است که پولش را طلب دارد.
۱۲ هزار تومان به آقای مهندس رضایی پول قالی و یک سفته ایشان طلبکار هستند و آنچه که آقای حسین قاسمیه در مدتی که من در زندان بوده ام به همشیره ام داده است اطلاعی ندارم آن مبلغ (یعنی هر چه بگوید) درست است به او بپردازید- چون او آدم درستی است.
با حاجی علی برقی در ساختمان میدان شوش ساختمان داریم که دو سهم از شش سهم آن متعلق به من است و بابت وجه تتمه ساختمان هر چه او خودش گفت درست است از من طلبکار است.
نصف منزل خیابان بهار که سندش به نام اینجانب است و ۷ هزار تومان بابت کرایه اش که طلبکارم و سندش در منزل است با نصف آن منزل که سه دانگ باشد متعلق به حاجی مجدالدین مدنی است و یک تلفن هم در خیابان ویلا متعلق به ایشان است که سندش به نام من است.
اتومبیلم را بفروشید
به خانواده ام بگوئید که اتومبیلم را بفروشند پولش را سه قسمت کنند یک قسمت آن را به والده ام بدهند یک قسمت از آن را به دایی خودم که برادر خواهرم است و احمد ایلخانی نام دارد بدهند. یک قسمت دیگر که باقی می ماند به محمد علی ارشدی که ایی دیگرم است بدهند چون وضعش ناجور است.
طلب های من
حاج اسمعیل سپس گفت: طلب های مرا بنویسید! اول به یکی از شرکت ها در حدود ۶۳۰ هزار تومان مساعده داده ام که هر چه از این مبلغ وصول شود، سه قسمت کنید …دو قسمت آن متعلق به حاجی علی نوری و یک قسمتش متعلق به خود من است …
چند لحظه قبل از فرمان آتش…!
چند لحظه قبل از فرمان آتش، وقتی طیب و حاج اسماعیل را به تیرهای چوبی بسته بودند، این گفت و گو بین آنها رد و بدل شد: حاج اسماعیل (خطاب به عکاس ها) این عکس ها را نگه دارید روز قیامت به درد ما می خورد!
(در این هنگام طیب به قهقهه خندید)
حاج اسماعیل (خطاب به طیب) – چرا میخندی؟ مگه دروغ میگم؟
طیب (باز هم با خنده) – خیلی خب! تیربارونت میکنن…مردن که دیگه این همه حرف زدن نداره …!
حاج اسمعیل – آخه ما داریم می میریم! تو هم همین طور
طیب (با خنده) حالا ساکت شو، بذار کارشونو بکنن. [۱]
ذکر جزئیات طلب های شهیدان طیب حاج رضایی و حاج اسماعیل رضایی به این دلیل بود که مشخص شود رژیم تا چه اندازه در تحقیر مخالفین دست به دروغ گویی می زد، شاه مدعی شده بود عاملین ۱۵ خرداد از [امام] خمینی ۲۵ ریال گرفته بودند تا دست به آشوب بزنند، و این وصیت نامه شهدایی بود که شاه چنان ادعایی درباره آنان داشت!
اعدام در سپیده دم؛ ۶ تن از سران عشایر تیرباران شدند!
۱۳ مهر ۱۳۴۳ روزنامه «کیهان» نوشت: ۶ نفر از رهبران عشایر بویر احمد به نم های خداکرم ضرغام پور، حسینقلی خان رستم، جعفر قلی خان رستم، حبیب شهبازی، ناصر خان طاهری و فتح الله خان حیات در شیراز تیرباران شدند.
گفتگو با هوش مصنوعی
💬 سلام! میخوای دربارهی «در دوره پهلوی شاه کسی را اعدام نمی کرد؟» بیشتر بدونی؟ من اینجام که راهنماییت کنم.