تذکر رسولانه <a href="/fa/dashboard/ خمینی" class="text info">امام خمینی</a> و تحول باطنی جامعه <a href="/fa/dashboard/ class="text info">ایران</a>



به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری تسنیم، حضرت آیت الله خامنه ای در سخنرانی تلویزیونی به مناسبت سی ویکمین سالگرد رحلت امام خمینی (رحمه الله) با اشاره به مسأله ی تحول خواهی امام فرمودند: «ده ها سال پیش از شروع نهضت، غیر از درس فقه و اصول و معقول، سالها در قم جلسه ی اخلاق داشتند … وقتی ایشان صحبت اخلاقی میکرد، طلبه ها اشک می ریختند؛ بیان ایشان این جور مؤثر بود و انقلاب روحی ایجاد میکرد. این همان روش پیغمبران است؛ پیغمبران هم آغاز همه ی حرکتهای خودشان را از انقلاب روحی افراد شروع کردند.»

در واقع نقطه ی شروع تحول خواهی امام، تحول روحی افراد بود، بر این اساس بخش فقه و معارف پایگاه اطلاع رسانی KHAMENEI.IR در این یادداشت به قلم آقای مهدی جمشیدی، عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه ی اسلامی، مسأله شباهت تحول خواهی امام خمینی و پیامبران الهی را بررسی کرده است.



حضرت آیت الله خامنه ای از امام خمینی نقل می کند که ایشان در جلسه ی درس اخلاق که هفته ای یک بار در مدرسه ی فیضیه و در جمع طلاب جوان داشت، به گونه ای سخن می گفت که موجب «منقلب شدن دل های مستمعان» می شد، بلکه حتی در درس های فقه و اصول نیز که گاهی در مناسبت هایی، صحبت اخلاقی می کرد، طلبه ها آن چنان متأثر می شدند که «اشک» می ریختند. بیان ایشان این اندازه مؤثر بود و در مخاطب، «انقلاب روحی» ایجاد می کرد. حضرت آیت الله خامنه ای براین باور است که این روش، همان «روش رسولان الهی» است؛ چراکه اینان نیز حرکت اجتماعی و الهی خویش را از مرحله ی ایجاد «انقلاب روحی» در افراد شروع می کردند و می کوشیدند تا «فطرت و سرشت نهفته ی انسانی» را در انسان ها - از راه اخلاق و تذکر و آماده کردن دل ها - «بیدار» و وادار به «تحرک» کنند؛ چنان که امیرالمؤمنین - علیه السلام- می فرماید:



«لما بدل أکثر خلقه عهد الله إلیهم فجهلوا حقه و اتخذوا الأنداد معه و اجتالتهم الشیاطین عن معرفته و اقتطعتهم عن عبادته فبعث فیهم رسله و واتر إلیهم أنبیاءه لیستأدوهم میثاق فطرته و یذکروهم منسی نعمته و یحتجوا علیهم بالتبلیغ و یثیروا لهم دفائن العقول.»

به هنگامی که بیشتر مردم، پیمانی را که با خدا بسته بودند، شکسته بودند و حق پرستش او را ادا نکرده بودند و برای او در عبادت، شریکانی قرار داده بودند، و شیطان ها از شناخت خداوند، منحرف شان کرده بودند و پیوندشان را از پرستش خداوندی بریده بودند؛ پس پیامبران را به میان شان بفرستاد. پیامبران از پی یکدیگر بیامدند تا از مردم بخواهند که آن عهد را که خلقت شان بر آن سرشته شده، به جای آرند و نعمت او را که از یاد برده اند، فرا یاد آورند و از آنان حجت گیرند که رسالت حق، به آنان رسیده است، و خردهاشان را که در پرده ی غفلت، مستور گشته، برانگیزند.



نزدیک ترین و بزرگ ترین تجربه ی این چنینی نسبت به ما، تجربه ی انقلاب اسلامی است که در آن امام خمینی، همان مسیری را پیمود که انبیای الهی، پیموده بودند؛ یعنی ایشان در مقام برانگیختن و به حرکت واداشتن توده های مردم، فطرت الهی آنها را مخاطب سخن انقلابی خویش قرار داد و تذکر به مبدأ و معاد و فلسفه ی زندگی را در دستورکار خود قرار داد، به جای این که به فعالیت های نظامی روآورد و ارتش تشکیل دهد، یا این که ائتلاف سیاسی ایجاد کند و در قالب تحزب، مبارزه کند. نیروی سیاسی امام خمینی در طول نهضت اسلامی، نیروهای اجتماعی محض بود و ایشان با تکیه بر منطق و مبنای دعوت پیامبرانه، گوی سبقت را از همگان ربود و جامعه ی ایران را شیفته و شیدای خود کرد و به رهبر بلامنازع انقلابی تبدیل گشت. این توفیق، ناشی از آن بود که ایشان توانست قلوب مردم را به تصرف خویش درآورد و تحول باطنی و قدسی در آنها پدید آورد. این حقیقت، در گوشه وکنار برخی از سخنان امام خمینی نیز بیان شده است و نگارنده قصد دارد در این مجال، روایت خود امام خمینی را از این تجربه ی تاریخی و معنوی بی نظیر، بازگوید.



۱) تقدم «انقلاب باطنی» بر «انقلاب ظاهری»

امام خمینی تصریح می کند که «این حرکت [نهضت اسلامی،] از متن جامعه و فطرت انسان ها برخاسته است.»، و «آن[چه] که برای ما مهم است، این است که [ …] در این دو سه سال [پایانی نهضت اسلامی …]، مردم، [ …] راه صدساله [را یک شبه] رفتند [ …]؛ یعنی یک تحول روحی [ …] پیدا شد. ایشان در جای دیگر نیز می گوید «در آن وقتی که [مردم،] مشغول به انقلاب بودند، [ …] یک تحول روحی پیدا شده بود از برای همه ی قشرها.» ازاین رو، ایشان معتقد است که «یکی از برکات این نهضت [اسلامی ما]، قضیه ی [وقوع] تحول روحی در جامعه ی ما هست.» به طوری که «قبل از انقلاب مهم [سیاسی و ظاهری] که کوبنده بود، یک انقلابی در باطن مردم حاصل شد.»، و «دنبال او، آن انقلاب حاصل شد.».



این روایت نشان می دهد که هرگز نباید انقلاب اسلامی را در لایه های ظاهری و سیاسی، خلاصه کرد و تصور نمود این انقلاب، تنها در عرصه ی هرآنچه که «نمایان» و «محسوس» است، رخ داده است، بلکه واقعیت این است که انقلاب ایران، در درجه ی نخست و بیش از هر چیز، ریشه در «حیات باطنی» نیروهای انقلابی داشته و از عمق «ضمیر تحول یافته ی» آنها برخاسته است. در این تحلیل، ابتدا انقلابی در «درون مردم» رخ داده و «من» آنها به «من» دیگری تبدیل شده، و آن گاه، همین «من »های دگرگون شده، در کنار یکدیگر قرار گرفته و یکپارچه شده و یک انقلاب اجتماعی عظیم را پدید آورده اند. در اغلب تحلیل ها و تفسیرهای غربی از انقلاب ایران، این سطح از واقعیت، نادیده انگاشته می شود و فقط «ظهورات مشاهده شدنی» و «واقعیت های عینی»، به چشم می آیند.



۲) «بازگشت به خویشتن اسلامی» به مثابه ماهیت تحول باطنی

ابتدایی ترین و بنیادی ترین پرسش دراین باره، این است که تحول باطنی یادشده، چه «مضمون» و «محتوا»یی دارد؟ در اینجاست که امام خمینی، از «اسلام»، سخن به میان می آورد و می گوید غرض از تحول باطنی مردم، گرایش متفاوت آنها به «اسلام» است، به طوری که هر چند مردم، مسلمان بودند، اما تذکرات امام خمینی، موجب شده که آنها «نسبت» و «رابطه ی» متفاوتی با اسلام برقرار کنند و در چارچوب «فهم تازه ای از اسلام»، زندگی و جامعه و حکومت و تاریخ دیگری را طلب کنند: «انقلاب [در باطن مردم که در نهضت اسلامی به وقوع پیوست]، گرایش اقشار ملت به اسلامی [بود] که تا این عصر، خصوصا در این سده های آخر، به طاق نسیان سپرده شده بود و از اسلام، جز یک آداب خشک که هیچ به حال دیگران ضرری نداشت، [نمانده بود …]. جوان ها از آن حال سابق برگشتند به یک حال اسلامی و فهمیدند که اسلام، چه باید باشد و چه باید بکند.» در واقع، بارتفسیر انقلابی و عارفانه ی اسلام از سوی امام خمینی، «معرفت های دینی توده های مردم» را بازسازی کرد و در سایه ی این «فهم متمایز»، انسان دیگری متولد شد که نمی توانست که انقلابی و خواهان برچیدن نظم اجتماعی طاغوتی و سکولار نباشد.



۳) تحول مردم از وضع «ترس» به وضع «شجاعت»

یکی از نمودهای تحول باطنی مردم، این است که آنها برخلاف گذشته، خوف و هراس به دل راه نمی دادند و از قدرت نمایی و قلدری حکومت پهلوی و دولت های غربی، نگران نمی شدند، بلکه بی اعتنا به همه ی تهدیدهای جدی و خطرناک، بی پروا و مصمم، پا در میدان مبارزه و انقلابی گری نهادند. امام خمینی این طور توضیح می دهد که «چند جور [ …] تحول های روحی پیدا شد در این جمعیت ها[ی مردمی]؛ یکی [ …] این تحولی [است ] که [مردم] از [حال] خوف و ترس به شجاعت، متحول شدند. [ … در گذشته،] یک پاسبان اگر می آمد در بازارها [ …] و می گفت که چهار آبان است و باید بیرق بزنید [بر] سر دکان ها، توی ذهن مردم اصلا نمی آمد که می شود هم با پاسبان، معارضه کرد و [به او] گفت نه! [ … اما] در ظرف کمتر از دو سال، همین جمعیت ها، یک تحولی درشان پیدا شد که ایستادند در مقابل توپ و تانک و مسلسل و گفتند ما اصلا رژیم [شاه را] نمی خواهیم!». ارتش تا دندان مسلح شاه، هرآنچه که برای سرکوب مردم نیاز داشت، در اختیار داشت و بی محابا، خیابان های شهرهای مهم را به میدان جنگ واقعی تبدیل کرد، اما مسأله این بود که مردم از رویارویی بدنی با موج گلوله ها، هراسی نداشتند و به هیچ رو، حاضر نبودند که خیابان ها را ترک و تسلیم حکومت نظامی شوند. در مقابل، نیروهای نظامی و امنیتی و سیاسی حکومت پهلوی، سخت در حیرت بودند که چه اتفاقی رخ داده که مردم، این چنین جسارت و شهامت پیدا کرده و هیچ تهدید و ارعابی، آنها را از صحنه ی درگیری، گریزان نمی کند.

۴) تحول مردم از وضع «خودخواهی» به وضع «اعانت»

واقعیت درخشان دیگری که در آن برهه ی انقلابی پدید آمد، این بود که مردم از خود و خواسته های خود، فراتر رفته بودند و به راستی، به یک کل مسنجم و یکپارچه تبدیل شده بودند، به طوری که همبستگی اجتماعی در حد اعلا، به وجود آمده است: «جزو تحولات، این تحول [حس خودخواهی به] حس اعانت بود؛ [به طوری]که، مردمی که از هم جدا بودند و کاری به هم نداشتند، [ …] ما دیدیم که [ … به یکدیگر،] اعانت می کنند، [ … از جمله، صاحبان] خانه هایی که در خیابان هست [ …]، به مردم [تظاهرکننده،] اعانت می کردند [ …]، [به طوری]که اشخاصی که آن وقت، ارتباط به هم نداشتند، [ …] مرتبط به هم شدند؛ [ … چنان]که [تبدیل] شدند [به اعضای] یک خانواده.». امام خمینی، در جای دیگر نیز اشاره می کند که «مردم، همه نسبت به هم محبت می کردند؛ [ …] یک حس تعاونی در مردم پیدا شده بود.». این «حس جمعی مشترک و درهم تنیده»، آن هم در این حد آرمانی، فقط در لحظه های محدودی از تاریخ به وجود می آید و کمتر نظیر و نمونه ای دارد. جامعه در وضع «طبیعی» و «مادی»، پاره پاره است و در آن، هر کسی در پی تمنیات خویش است و خود را بر دیگران ترجیح می دهد، اما اگر تذکری رسولانه، دل ها را دچار انقلاب کند، صحنه هایی خلق می شوند که شاید «افسانه» و «خیال»، پنداشته شوند، اما انقلاب ایران در درون خود، سرشار از چنین افسانه ها و اسطوره هایی بود.



۵) تحول مردم از وضع «مال دوستی» به وضع «ارزش خواهی»

نمود دیگر تحول باطنی مردم این بود که از مال و منال خویش گذشتند و حس پلید پول پرستی و مال اندوزی را از خویش دور کردند. امام خمینی، می گوید «آن روزی که [ …] توی خیابان ها می ریختند و فریاد «الله اکبر» را بلند می کردید، هیچ فکر این بودید که کسب شما، امروز چه جوری است؟! [ …] شما پنج ماه، شش ماه بیشتر، کسب ها را رها کردید!». هنگامی که انگیزه ها و اندیشه ها، دگرگون شد و سمت سوی الهی یافت، موهبت ها و مطامع دنیا در نظر انسان، حقیر و پست می شوند و انسان، چشم به طرف افق های فراتر می افکند. تجربه ی انقلاب ایران، مثل اعلای این وضع عالی در دوره ی تاریخی معاصر بود.



۶) تحول مردم از وضع «دنیاطلبی» به وضع «شهادت طلبی»

توصیف دیگر امام خمینی از تحول باطنی مردم، دلالت بر این حقیقت دارد که مردم، از زندگی دنیوی و مادی، قطع تعلق کرده و مرگ آگاه و طالب «شهادت» شده بودند، چنان که «شهادت» در نظرشان، سعادت بزرگ و بی بدیل انگاشته می شد: «در مردم، یک ایمانی پیدا شده بود که شهادت را برای خودشان، فوز می دانستند. یک ملتی که شهادت را برای خودش فوز می داند و می رود دنبال شهادت، این را نمی شود با توپ و تانک جوابش را داد؛ چنان که نشد.». وقتی بر ساختار ذهنی و وجودی انسان، «شهادت» حاکم باشد و انسان، «شهادت» را مردن و ازدست رفتن و نابودشدن قلمداد نکند، روشن است که از «مرگ»، نخواهید هراسید و دل از وابستگی های دنیوی و حیوانی، خواهد برید. به این ترتیب، تحلیل های مادی و سکولار، عاجز می مانند و قادر به عرضه ی هیچ توضیح متقاعدکننده و روشنگری از چنین واقعیت اجتماعی ای نخواهند بود.



۷) ریشه داشتن تحول باطنی مردم در «اراده ی الهی»

اما این چنین تحول معنوی و باطنی عظیم و عمیقی، چگونه پدید آمد؟! چگونه می توان این وضع را تبیین و تعلیل کرد؟! اینجاست که منطق امام خمینی، خصوصیت تمایزبخش دیگر خود را نشان می دهد و آن، عبارت است از ارجاع دادن رویدادهای جهان انسانی و اجتماعی به خدای متعال. ایشان می گوید «این [تحول، ممکن] نبود، جز این که یک عنایت خاصی از طرف خدای تبارک و تعالی به این ملت شد، یک نظر معنوی[ای]، خدای تبارک و تعالی بر این ملت انداخت و ملت را فوق النظر، متحول کرد. [ …] این تحول، یک تحول الهی بود و یک دست غیبی، مردم را این طور متحول کرد.».

ایشان به مناسبتی دیگر اشاره می کند که «این تحول، یک تحول الهی بود و یک دست غیبی، مردم را این طور متحول کرد.»، و «این ملت به خواست خدای تبارک وتعالی و با عنایات خاصه ی او، اول منقلب شد در معنویات.»، بلکه این حالت را به عنوان «معجزه» معرفی می کند و می گوید «آن چیزی که [ …] باید او را جزء معجزات، [ …] حساب بکنیم، همان انقلاب درونی این ملت بود.». از جمله درباره ی نهراسیدن از دشمن، توضیح می دهد که «بشر نمی توانست این تحول را درست کند، [بلکه] این تحول، الهی بود؛ [ … خدا،] قلب ها را از آن وحشت [که در گذشته بر آنها حاکم بود،] بیرون آورد. [ …] این، یک تحول روحی بود که خدای تبارک وتعالی، در این ملت [ …] ایجاد فرمود.».



درباره ی همبستگی اجتماعی نیز ایشان براین باور است که «این [امر]، یک مطلب الهی بود؛ [ …] اراده ی خدا بود که منت بر همه گذاشت و همه ی اقشار را با هم متحد کرد، [ …] و همه، یک صدا یک مطلب [را] خواستند، و آن مطلب این که ما، جمهوری اسلامی می خواهیم، [و] ما، این رژیم را نمی خواهیم.». استدلال ایشان نیز این است که انقلاب ایران، شوریدن مردمی بود که از تجهیزات نظامی، بی نصیب بودند، بر ضد حکومتی که ارتش بسیار مجهز داشت: «حساب این که دست خالی نمی شود غلبه کرد بر این سلاح های مدرن، [ …] خلاف درآمد؛ چون آنها [که این گونه می اندیشیدند]، حساب معنویات را نمی کردند، [ … درحالی که] معنویت، غلبه کرد بر مادیات. [ …] ملت با دست خالی، شکست داد هم قدرت محمدرضا را و هم آنهایی که پشتیبان او بودند. این یک مسئله ای نیست که ما بتوانیم روی موازین طبیعی، حلش کنیم، [بلکه] این، دلیل بر این است که یک مبدأ فوق این مبادی هست [ … و] خدا هست.».



در واقع، انسان از عهده ی تحقق چنین تحولاتی، برنمی آید: «این تحول روحی، یک تحولی بود که اعجاب آور و هیچ نمی شد اسمی روی این گذاشت، الا این که تحولی بود که با دست خدا انجام گرفت؛ یعنی هیچ بشری، قدرت این معنا را ندارد که روحیه ی یک جمعیتی [ … را متحول کند]»؛ زیرا «این [قبیل] تحولات روحی، به این زودی، [حتی] برای یک شخص هم حاصل نمی شود، تا برسد به گروه ها، تا برسد به سرتاسر یک کشور»، درحالی که «در ظرف یک مدت کوتاهی، ملت ما متحول شد، به حسب نوع، از یک حالی به یک حال مقابل او.». همچنین گستره ی تحول نیز، چشمگیر و مثال زدنی بود و بر پیچیدگی این معما می افزود: «این تحول [معنوی] به دست خداست. امکان نداشت که کسی بتواند یک نفر را این طور متحول کند؛ [چنان که او را] از مرکز فحشا به مرکز عبادت و عرفان [ … و] جنگ با کفار بیاورد.».



۸) تحول معنوی به مثابه علت العلل «پیروزی انقلاب»

دراین میان، امام خمینی اشاره می کند که چنانچه تحول باطنی در توده های مردم به وقوع نمی پیوست، انقلاب اسلامی نیز رخ نمی داد؛ چرا که انقلاب ظاهری، فرع بر این انقلاب باطنی بود. به همین سبب بود که امام خمینی، بسیار بر ضرورت تحول نگرشی و معنایی مردم، تأکید و اصرار داشت و با به کاربستن زبان فطرت، می خواست در درون مردم، انقلاب معنوی برپا کند: «تا این نحو تحول نبود، این پیروزی [نیز، ممکن] نبود، [برای] ملتی که دست خالی بود [ …]. این ایمان بود که این مردم را به این پیروزی رساند.». ایشان می گوید «خدای تبارک وتعالی به این ملت مرحمت فرمود که یک ملتی که دست خالی بود بر یک قدرتی که همه چیز داشت، غلبه کرد؛ [ … و] این ایمان بود که شما را پیروز کرد.».

پس «پیروزی را ما باید از انقلاب درونی مردم جستجو کنیم و تا این معنا حاصل نشود، انقلاب، [ … فقط عبارت از] تحویل قدرت از او به قدرت دیگر است.». انقلاب اسلامی، یک انقلاب حقیقی و تمام عیار است؛ چون در لایه ی تغییر حاکمان منحصر نماند و حتی تنها، تغییر نوع حکومت را نیز طلب نکرد، بلکه از اساس، به تولد عالم و آدم دیگری انجامید. در این عهد تاریخی جدید، «مادامی که ما این تحول را حفظ بکنیم [ …]، برای ما پیروزی هست»؛ چون تداوم آن، وابسته به نوع نسبتی است که ما با خود و غیرخود برقرار می کنیم.

۹) افزونی اهمیت «تحول معنوی» نسبت به «تحول سیاسی»

بر اساس آنچه که گفته شد، هرگز دور از ذهن نیست که تصریح شود «این تحول روحی که در ایران پیدا شده است [ …]، از این پیروزی[ای] که نصیب ما شده است و [آن، عبارت از این است که] دست اجانب را کوتاه کردیم و دست خیانت کارها را، اهمیتش بیشتر است.». امام معتقد است که «این نهضت، یک تحولاتی آورده است که آن تحولات، تحولات روحی و انسانی است، که در نظر من، بسیار اهمیتش بیشتر از این پیروزی در مقابل شاه سابق و قدرت های بزرگ است.».

ایشان در جای دیگر می گوید «آن تحول روحی که برای ملت حاصل شد، از آن تحولی که [مردم] ایجاد کردند و رژیم [پهلوی] را بیرون کردند، [ …] اهمیتش بیشتر است؛ برای این که آن، یک تحول معنوی بود.»، و تحول معنوی بر تحول سیاسی، ترجیح و فضیلت دارد و زیربنا و قوام بخش آن به شمار می آید. ازاین رو، «این تحول [روحی]، یک نعمت بزرگی است که اگر ما نگهش داریم [ …] برای ما، همه چیز هست»؛ چون حکم «رکن» و «پایه» دارد و همه ی مناسبات و معادلات سیاسی، مبتنی بر آن شکل می گیرند و هیچ شأنی از شئون، از آن استقلال ندارند.



۱۰) چالش بنیان برافکن بازگشت از «تحول معنوی»

منزلت بنیادین و اساسی تحول معنوی در انقلاب اسلامی، موجب گردید که امام خمینی در دوره ی پس از پیروزی انقلاب نیز، همواره نسبت به صیانت از آن، حساس و هوشیار باشند. در همان سال های نخست پیروزی انقلاب، امام خمینی که به خوبی، ماهیت تحول معنوی مردم را درک و فهم کرده بود، تصریح کرد که «آنی که الآن ما را یک قدری به نگرانی می کشد این است که ملت، حالا برگشته به این که حال خودش را دارد می بیند؛ [ …] از آن حال انقلابی که این ملت داشت و حال توجه به مقصد و غفلت از حالات خودش و گرفتاری خودش، بیرون آمده است.».

چندی بعد نیز ایشان هشدار داد که «آن وقت که همه ی مردم می ریختند در خیابان ها، [ …] و فریاد می زدند الله اکبر و شاه را نمی خواستند، [ …] یک شور بسیار عجیب خدایی [در کار] بود [ …]، اما حالا مثل این که ملت [ …] افتادند دنبال این که ما احتیاج به خانه داریم، ما احتیاج به کار داریم، ما احتیاج به [وسایل] زندگی داریم.».

امام خمینی معتقد بود که «الآن، یک سستی مشاهده می شود که پیدا شده است، و این سستی، در اثر این است که [مردم،] خودشان را پیروز دانسته اند؛ [ …] و توجه به جهات شخصی، شروع شده [است؛ … به طوری که اکنون،] از این حرف هایی [زده می شود] که آن وقت که انقلاب، رو به جلو رفتن بود، [ …] هیچ نبود. [ …] قهرا در هر انقلابی این طور است که بعد از این که طرف را شکست دادند و به پیروزی رسیدند، باز برمی گردند به حالات خودشان [ …]؛ خانه ندارم و حقوق ندارم و من فرضا مریض هستم؛ و این حرف ها پیش می آید.».



ایشان، تمامیت وضع «انقلاب» را به وضع «تحول معنوی» پیوند می دهد و آن را «علت العلل» معرفی می کند و می گوید اگر تحول معنوی تداوم یافت و ضدخود تبدیل نشد، حرکت تکاملی انقلاب نیز ادامه خواهد یافت، اگر چنین نشد، انقلاب در مرداب فروخواهد رفت: «اگر این را حفظش بکنید، همه چیز دارید، [ … و] دیگر نمی توانند این ریشه های فاسد، کاری انجام بدهند، [ …نه این که] حالایی که رسیدیم به یک مرتبه ای از پیروزی و دشمن ها را بیرون کردیم، [ …] برگردیم سراغ این که من خانه ندارم، [یا وضع] کسب من [ …] چطوری است.».



این هشدارها، همگی به سال های آغازین پیروزی انقلاب بازمی گردد؛ یعنی زمانی که ما، فاصله ی چندانی با پیروزی انقلاب نداشتیم و به طور طبیعی، شور و حرارت انقلابی، در جامعه وجود داشت. روشن است که با سپری شدن دهه ها از انقلاب، این چالش، بیشتر تهدیدکننده و گسترده است و می تواند مورد «غفلت» نیروهای انقلابی واقع شود. ثمره ی این چنین غفلتی، آن است که «ارزش ها»ی انقلابی، به «ضدارزش ها» تبدیل می شوند و انقلاب از درون، «استحاله» می شود و رنگ می بازد.

پس باید «چشم های تیزبین و همیشه بیدار»، به وضع جامعه از لحاظ تداوم و نهادینه شدن تحول معنوی بنگرند و مراقب باشند که «هویت انقلاب»، دزدیده نشوند و تحول به جای پیشروی، به «ارتجاع» تبدیل نگردد.



نتیجه گیری

در برداشت اجتماعی امام خمینی و حضرت آیت الله خامنه ای، تحول در عرصه های «ساختاری» یا «رفتاری»، محدود نمی ماند، بلکه مهم ترین و بنیادی ترین عرصه ی تحول، تحول «باطنی» است که چنانچه بر مدار و مسیر حقایق و معارف قدسی صورت گیرد، «تحول معنوی» خوانده می شود. انقلاب اسلامی بیش از هر چیز، انقلابی بود که ریشه در «تحول معنوی» نیروهای انقلابی داشت و همین نوع تحول، «انقلاب اجتماعی» را به دنبال آورد. مبدأ پدیدآمدن این تحول، شخص «امام خمینی» بود؛ «تذکر رسولانه ی» ایشان نسبت به توده های مردم مسلمان ایران، موجبات بیدارشدن «فطرت الهی» آنها شد و آنها را به سوی «انقلابی گری» سوق داد و «مجذوب» و «شیدا»ی امام خمینی کرد. این امر، از عالی ترین و برجسته ترین «وجوه تمایز» انقلاب اسلامی نسبت به انقلاب های دیگر است و اگر از دست برود، «هویت اساسی» انقلاب، از دست خواهد رفت. برخورداری انقلاب اسلامی از چنین لایه ای، موجب می شود که آن را انقلابی از «سنخ» و «صنف» انقلاب رسول اعظم بدانیم؛ همچنان باید امام خمینی را نیز «مردی الهی و قدسی» همانند ایشان بدانیم که با تمسک به آن حضرت، پرده ی تاریک و طاغوتی تجدد را کنار زد و «عهد تاریخی تازه» ای را پدید آورد.

انتهای پیام/
گفتگو با هوش مصنوعی

💬 سلام! می‌خوای درباره‌ی «تذکر رسولانه امام خمینی و تحول باطنی جامعه ایران» بیشتر بدونی؟ من اینجام که راهنماییت کنم.