از <a href="/fa/dashboard/ class="text info">تهران</a> تا <a href="/fa/dashboard/ class="text info">گیفان</a>؛ ترمیم خلاء خدمت و پرکردن فاصله ها



برای پزشکانی که به لطف طرح تحول سلامت فیش های حقوقی آن چنانی دریافت می کنند، تعطیلات نوروز بهانه خوب است برای استراحت و سفر به خارج از کشور! اما این جوانان را چه می شود که رفاه، آسایش را ترک کرده و به خدمت نیازمندان می شتابند؟!

خبرگزاری فارس از بجنورد؛ اردوهای جهادی را یکی از میراث حقیقی انقلاب روح خدا می دانم. انقلابی که قرارش و مرامش توزیع عادلانه خدمت و ثروت میان همگان بود. انقلابی که با دره های طبقاتی میان توده مردم و مسئولین سر ناسازگاری داشت. انقلابی که در آن ماشین چند صد میلیونی آقای مسئول بهداشت و درمان شدیدا نکوهیده بود. اگر برخی از روحیه جهادی فاصله نمی گرفتند، وسعت نگاه خداوند را بر پیکره وجودشان احساس می کردند و ثانیه ثانیه فرصت مسئولیت را برای خدمت به خلق خدا و نشاندن شکوفه های لبخند بر لب های مردمان بی ادعا و کم توقع روستاها و شهرهای محروم به کار می بستند، اکنون در چشم مردم مسئول قرب بیشتری داشت!

تهران و گیفان برایشان فرقی ندارد. برای پزشکانی که به لطف طرح تحول سلامت فیش های حقوقی آن چنانی دریافت می کنند، تعطیلات نوروز بهانه ی خوب است برای استراحت و سفر به خارج از کشور! اما این جوانان را چه می شود که رفاه، آسایش را ترک کرده و به خدمت نیازمندان می شتابند؟!

«چند سالی است، خدمت به مردم محروم مناطق صفر مرزی اولویت گروه ما است» این ها را دکتر جوانی که در یک دست بی سیمی که دائم پیجش می کنند و در یک دست موبایلی که دائم زنگ می خورد، دارد، می گوید. این ها را که گفت: بلافاصله از نیمکتی که در میان سالن مدرسه قرار داده بودند تا بخش آقایان و خانم ها را جدا کنند بالا رفت و بسته ای را که حاوی پیش بندهای پلاستیکی دندانپزشکی بود به همکار و هم رزم جهادگر خانمی که قبل از آن از بی سیم درخواست کرده بود، داد.

به سوی ما برمی گردد. از نگاهش می شد، خواند که مزاحم کارش شده ایم. آخر امروز قرار است، دندان های اهالی روستای کناری (پیربز) که به گیفان می آیند را معاینه و درمان کنند. پیچ بی سیمش را می بندد. می گوید: در خدمتم. می پرسم: شما کجا و روستای مرزی گیفان علیا کجا؟ لبخندی می زند. اولویت خدمت توسط گروه در مرز را دوباره یادآوری می کند. از لهجه تهرانی او می شد حدس زد، از پایتخت دل کنده و در سایه سار رشته کوه میسینو به خدمت خلق خدا مشغول است. از او می خواهم کمی از اعضای گروه بگوید. می گوید: بچه های گروه از تهران، اصفهان و همدان هستند. اکثر آنها دانشجوی ترم آخر دندانپزشکی دانشگاه آزاد تهران هستند. برخی هم درس ها را پاس کرده و خانم دکتر و آقای دکتر هستند.

از خدمات ارائه شده به اهالی دهستان گیفان می پرسم. قبل از این که شروع به صحبت کند، می گویم چرا خدمات دندانپزشکی را در اردوهای جهادی و کارهای خیریه این چنینی معطوف به معاینه و کشیدن می کنند.با توجه به بار سنگین مالی هزینه های کارهای ترمیمی و پرکردن، ای کاش! این کار را هم انجام می دادید. بی سیم را در جیبش قرار می دهد. دست من را می گیرد. با خود به یکی دیگر از کلاس ها که همکارانش مشغول کار برروی دندان های بیماران بودند می برد. پزشک جوانی که هدلایتی بر روی پیشانی قرار داده و سخت مشغول کار بود، را صدا می زند. «محمد جان مشغول چه کاری هستی؟» دکتر جوان که صدای دستگاه ها مانعی است برای شنیدنش، متوجه نمی شود. نزدیک تر می رود، سؤالش را دوباره تکرار می کند. دکتر محمد می گوید: «عصب کشی و پر کردن» نگاهی به ما می اندازد. در این حین گوشی موبایلش زنگ می خورد، گویا اهل منزل پشت خط بودند. با صدایی آرام چیزی می گوید و تلفن را قطع می کند.

قبل از پرسیدن سؤال بعدی می گوید: «برآورد اولیه میزان هزینه این مأموریت در قیاس با خدمات ارائه شده ارزش افزوده ده برابری دارد» مثلا اگر ۱۰ میلیون مواد اولیه استفاده شود، ارزش آن برای اهالی معادل ۱۰۰ میلیون است.

حین صحبت بودیم که خانمی از آن سوی سالن و محل خدمات اطفال و بانوان عادلی را صدا می زند، که چرا بی سیمت را جواب نمی دهی. بلافاصله از کلاس خارج شده و به سمت دیوار حائل می رود. معذرت خواهی می کند. برمی گردد به سمت ما که همراه با او از کلاس خارج شده بودیم، نگاهی می اندازد و می گوید: «خانم دکتر؛ مقصر بر و بچه های خبرگزاری فارس هستند»

خانم دکتر که وقت و زمان برایش حکم طلا داشت می گوید: «خانمی که دفترچه تأمین اجتماعی صادر شده از بجنورد را دارد، تقاضای ویزیت و کارهای ترمیمی دارد، تکلیف چیست؟ چه کنیم؟ عادلی می گوید: «اولویت خدمات مختص کسانی است که دفترچه درمانی روستایی دارند» همین! خانم دکتر از همان بالا به بیمار می گوید: دیدی مسئول گروه هم گفته های من را تکرار کرد.

عادلی از رفتار برخی سودجویان گلایه های کوچکی می کند. هرچند اعتقاد داشت، حق دارند، چون هزینه های دندان پزشکی بسیار بالا است! (از گفتگوها و تماس های برخی مراجعه کنندگان متوجه شدیم، که روستاییان از سر دل سوزی به برخی نزدیکان شهری خود هم اطلاع می دهند که اینجا خدمات رایگان ارائه می شود.)

در این حین همکارش که مسئول پذیرش بود می گوید: بچه های قرارگاه آبادانی پیشرفت می گویند مینی بوس اهالی روستای پیربز در سیل گیرکرده و با تأخیر می رسند. نفسی چاق می کند. حسرت زمان را می خورد. به همکارش می گوید: پیگیری می کنم! ان شالله که زودتر برسند.

پیوست اردوهای جهادی کار فرهنگی است، از عادلی می پرسم آیا در مأموریت کاری شما پیش بینی برای آن تعریف شده، یا خیر؟ عادلی با توجه به مشغله کاری، و برای فرار از دست ما، گویی دنیا را با این سؤال به او داده ام. سریعا مرا در حیاط مدرسه به روحانی جوانی که در ورودی مدرسه در حال خوش آمد گویی و ادای احترام به مراجعین بود وصل می کند. در حین دور شدن از ما می گوید: «حاج آقا؛ مسئول کارهای فرهنگی گروه جهادی منتظران ظهور (عج) است»

حاج آقا می گوید: «سرکشی به خانواده های مستضعف که قبلا توسط کانون خادمیاران رضوی شناسایی شده اند از اولویت های ما پس از فراغت بچه ها از کار روزانه است. اهدای بسته های غذایی، تقدیم جهیزیه محدود برای نوعروسان و سخن رانی در مسجد و … نیز بخشی جدایی ناپذیر فعالیت های بچه است.»

حین صحبت عادلی را دوباره می بینیم. با قدم های بلند در حال رفتن به سمت خانم ها بود. خودمان را به او می رسانیم. باروی گشاده می گوید: اگر کارتان با حاج آقا تمام شد، سمت خانم ها برویم. همراه او می شویم. چندین نفر خانم دکتر جوان در حال خدمت به اهالی بودند. با چند نفر صحبت کردیم که گفتگویی با آن ها داشته باشیم. ضمن معذرت خواهی، می گفتند: فرصت نداریم.

از اخلاص و وقت شناسی و تکریم مراجعه کنندگان متعجب می شویم. آخر این ها کجا و آن وزیر بی نزاکت کجا؟ ای کاش کمی از ادب این طبیبان جوان در مواجهه با روستائیان را آن وزیر متمول و پرادعای سرلوحه رفتارش می کرد.

مینی بوس حامل اهالی روستای پیربز هم از راه می رسد. شور و حالی در حیاط مدرسه به راه می افتد. تعدادی نیمکت را برای نشاندن اهالی با سرعت می چینند. مسئولین پذیرش خانم ها و آقایان بلافاصله وارد عمل می شوند تا یک روز پرکار را برنامه ریزی کنند. آری اینجا رسم مردانگی و عطوفت را عده ای جوان مؤمن و معتقد با پرداخت خمس علم و عمل خود به مردمان دهستان گیفان، روستایی آرمیده در سایه سنگین رشته کوه میسینو در نقطه صفر مرزی کشور عزیزمان با ترکمنستان پرداخت می کنند.

انتهای پیام/
گفتگو با هوش مصنوعی

💬 سلام! می‌خوای درباره‌ی «از تهران تا گیفان؛ ترمیم خلاء خدمت و پرکردن فاصله ها» بیشتر بدونی؟ من اینجام که راهنماییت کنم.