«شهید گمنام»؛ تلنگری به روزمرگی های ما



همزمان با سالروز شهادت رئیس مذهب شیعه سرزمین کویری، دیدگان خراسان جنوبی به نور سه شهید دفاع مقدس روشن و بارانی شد، آری امروز تکرار قصه حضور این شهدا تلنگری بود که ما را از روزمرگی هایمان دور کند.

خبرگزاری فارس بیرجند؛ انتظار واژه غریبی است، آن هنگام که لحظه لحظه نفس کشیدنت به امید بازگشت گم شده ات باشد و سینه ات از غم فراق و دوری اش گاه و بیگاه تنگ بگیرد و با یادآوری نام و خاطره اش چون کودکی بیقرار خون بگریی؛ این یعنی عاشقی و انتظار.

واژه انتظار برای مادرانی که سال هاست چشم هایشان را به جاده های کوهستانی و خاکی دوخته اند تا شاید اثری از فرزندشان بیابند، دیگر آشنا است. مادرانی که سال هاست هر روز به شوق خبری از فرزندشان صبح را آغاز کرده و تا پایان شب چشمشان را به جاده می دوزند تا عزیز سفر کرده شان باز گردد.

روایت فراق و بی خبری مادران شهدا، روایت نانوشته ای است چراکه باید مادر باشی تا حال مادران شهدای مفقودالاثر را با جان و دل درک کنی. مادرانی که حرف هایشان بوی انتظار می دهد و سال هاست با چشمانی منتظر و قلبی آکنده از غم و اندوه، بازگشت فرزندانشان را انتظار می کشند.

شهید گمنام سلام …

همزمان با سالروز شهادت رئیس مذهب شیعه سرزمین کویری، دیدگان خراسان جنوبی به نور سه شهید دفاع مقدس روشن و بارانی شد، آری امروز تکرار قصه حضور این شهدا تلنگری بود که ما را از روزمرگی هایمان دور کند.

حال و هوای عجیبی بر شهر حاکم است، به سمت مسجد امام جعفر صادق(ع) که پیش می روی گوشه و کنار خیابان را مملو از جمعیت می یابی، تا شروع مراسم زمان زیادی باقی است، امروز برای این مردم نه گرمای هوا مهم است و نه آفتاب سوزان، دیگر به دنبال سایه بان نمی چرخند نقطه نقطه خیابان را که بنگری نشسته اند و منتظر، منتظر بزرگمردانی از مردان این سرزمین، مردانی که برایشان فرقی نمی کرد آشیانه چه کسی در تلاطم است، مردانی که مردانگی را از مولایشان آموختند و به محض اینکه دیدند انقلاب و امنیت کشورشان در خطر است بر روی تمام دلبستگی هایشان خط کشیده و در مقابل سوداگران مرگ سینه سپر کردند.

اینجا هر طرف را که نظاره کنی عاشقانی را می بینی که با دل هایی شکسته به زیارت شهدا آمده اند، آمده اند تا بار دیگر بگویند «شهدا راهتان ادامه دارد و ما تا آخر ایستاده ایم»، امروز در بیرجند کربلایی دیگر برپا شده بود، هر کسی ناله ای سر می دهد، صدای شهید گمنام سلام، بوی اسپند و چشمان خیس فضایی معنوی را فراهم کرده بود و می شود بوی بهشت را احساس کرد.

امروز همه آمده اند …

فوج فوج بر جمعیت افزوده می شود و مجال ایستادن نمی دهند، وارد مسجد که می شوی جایی برای سوزن انداختن نیست و ایستادن در آفتاب داغ تابستان را برمی گزینی، به تابوت شهدای گمنام که می نگری غربت و مظلومیت را به خوبی می توان احساس کرد اما امروز همه آمدند، از پدران و مادران گرفته تا خواهران و برادرانی که برای خداحدافظی خود را به جمیعت رساندند.

از هر گروه سنی در این مراسم شرکت کرده اند. راه شهدا پیر و جوان ندارد و هر کسی که پیام آن ها را درک کرده باشد در این راه هم قدم می شود. خیلی از خانواده ها با فرزندان کوچکی که در آغوش گرفته یا در کالسکه قرار داده، آمده بودند. جانبازانی که خود را جامانده قافله شهدا می دانند با شور و اشتیاق فراوانی به دیدار همرزمان خود آمده بودند، نسل سوم انقلاب با این که جنگ را ندیده اند، آماده تر از همیشه در این تشییع که می توان گفت رزمایش شهدا بود، شرکت کرده بودند.

در این میان مادران و پدران شهدا هم با تن خسته اما روحی استوار و مقاوم برای بدرقه پیکرهای همرزمان فرزندانشان آمده بودند، اما در این میان مثل سایر تشییع شهدای گمنام، مادران چشم انتظار با درآغوش گرفتن قاب عکس پسر خود دیده می شدند، مادرانی که در تمام تشییع شهدای گمنام شرکت و پسر گمگشته خود را در میان لاله های از سفر برگشته جست وجو می کنند.

روایت فراق ۳۴ ساله مادر

گرچه غم فراق او را خمیده کرده اما استوار عکس فرزندش را در دست دار و آرام راه می رود، وقتی دقیق نگاه می کنی می بینی که عجله دارد برای تند راه رفتن، ولی داغ این دوری بزرگ، متانت را جلوه می دهد.

می گوید: پسرم ۱۷ ساله بود که قصد رفتن به جبهه کرد، در حالی که سن و سال زیادی نداشت همچون دیگر رزمندگان به ندای امام لبیک گفت، پدرش با رفتنش مشکلی نداشت اما من مانع رفتن او می شدم به هر حال آخر رضایت مرا هم گرفت و اولین مرتبه اواخر سال ۶۲ بود که رفت و برگشت اما سال ۶۴ که به جبهه رفت، دیگر برنگشت.

در حالی که عکس فرزندش را محکم به بغل چسبانده بود با بغضی در گلو و چشمانی بارانی می گوید: سال ها است در انتظار خبری از فرزندم هستم و هر بار که شهدای گمنام وارد شهر می شوند با خودم می گویم شاید همین شهید، فرزندم باشد.

این مادر شهید با وصف حال و هوای خود در این روزها می گوید: هر زمانی که خبر تشییع و تدفین شهدای گمنام به این خطه را می شنوم حال عجیبی دارم، بوی فرزندم را حس می کنم و به همین دلیل از روستا به اینجا می آیم و سعی می کنم برای شهدای گمنام خوب مادری کنم تا باشد در جایی از این کشور، مادری دیگر برای فرزند من نیز مادری کند.

این مادر که مسیری طولانی را جهت حضور در این مراسم معنوی طی کرده با چشمانی اشک بار می گوید: شهید از زمان رفتن به جبهه تا قبل از شهادت چهار بار به خانه آمد و به ما سرمی زد و آخرین باری که آمد قبل از رفتنش گفت به ما سر می زند، اما رفت و بعد از ۳۴ سال هنوز چشم انتظار بازگشتش هستم.

۳ شهید گمنام یعنی …

سه شهید گمنام یعنی سه مادر چشم انتظار که سال ها منتظر فرزندشان چشم به در دوخته بودند، هر خبری برایشان بی اهمیت بود زیرا خبری از مقصودشان برایشان نداشت. همین است که مادران شهدا غربت خاصی در چشمانشان است، چشمانی که دائما چشم به راه است، خود به خود شبیه بقیع می شود، غربت دارد، همیشه به دنبال قبری است هر چند خاکی …

حالا امروز خیلی ها آمده بودند، برای مادر شهید هر شهید گمنام ممکن است پسرش باشد، اینکه ممکن است همین شهیدی که بر دوش گذاشته اند، پسرشان باشد که بیش از ۳۰ سال منتظرش هستند، همه مادران را می کشاند پای تابوتی که نه تنها حکایت از مردن نیست، بلکه قرار است، زنده بودن را فریاد بزند.

آری هنگامی که با مادر شهیدی هم صحبت می شوی، آن زمان است که می فهمی از دامان این مادران صبور، غیور مردانی تربیت شده اند که سعادت شهادت نصیب شان شده است، این مادران کوه صبر، استقامت، قله عفاف و پاکدامنی اند، گویی آسمان وسعت خود را از این مادران به ارث برده و قلم از نوشتن فداکاری و ایثار آنان عاجز است.

رفتی تا ما به آسایش برسیم. آسمانی شدی تا من زمینی ماندن را تجربه کنم. عروج کردی تا مراهم به ارج برسانی. پس اکنون یاری ام ده و شفاعتم کن» این ها را دختر جوان در نجواهایش با شهدا می گوید.

آهسته اشک می ریزد و پیوسته نجوا می کند، سرش را بر روی تابوت می گذارد و همراه با ضجه ای از هویدای دل می گوید: امروز کلید حل مشکلاتم را از این شهدا می خواهم و می دانم شاه کلید حل همه مشکلاتم هستند.

ادامه دهنده راه شهدا هستیم

با چشمانی اشک بار و بغضی در گلو، می گوید: شهدا با شهادت خود درس ایثار و فداکاری را به ما آموختند و ما باید تلاش کنیم تا همیشه درس فداکاری و دفاع از وطن و ارزش ها را مشق کنیم و به شهدا بگوییم که تا زنده ایم راهشان را ادامه خواهیم داد.

گوشه خیابان نشستی و با چفیه ای که بر گردن انداخته هر از گاهی چشمانش را پاک می کند، نزدیکش می روم و با استقبال گرمش روبرو می شوم، خود را احسان معرفی می کند و می گوید: مهم ترین علت حضورش در این مراسم عشق به شهدا و ادای دین به شهدا است.

تشییع شهدا تلنگری برای ما و مسؤولان

نسل سوم انقلاب است با اینکه نه دوران انقلاب و نه دوران دفاع مقدس را درک کرده اما از رشادت ها و جانفشانی های شهدا و جانبازان غافل نیست و می افزاید: الگو گرفتن از شهدا ما را به سعادت می رساند و تشییع شهدای گمنام تلنگری می شود تا هر روز درس فداکاری را با دیدن قبور شهدا مرور کنیم.

به گفته وی پدران و مادران شهدا فرزندان خود را در دوران دفاع مقدس راهی جبهه ها کردند و همه جوانان و نسل امروز باید با حرکت در مسیر ولایت و الگو گرفتن از شهدا تلاش کنیم تا راهشان را ادامه دهیم.

یکی از یادگاران دوران دفاع مقدس که سختی ها و شیرینی های دفاع مقدس را چشیده، می گوید: طبق فرمایش رهبری تا خون در رگ داریم، فدای این نظام هستیم، یک الله اکبر به امام خمینی(ره) گفتیم که باید راهش را ادامه دهیم و پشتیبان و مطیع امر رهبری باشیم تا ان شاء الله حضرت آقا پرچم این انقلاب را به دست امام زمان(عج) برساند.

گلزار شهدا در مظلومیت و مهجوریت

موسوی یکی دیگر از حاضرین در این مراسم معنوی که با دختر خردسالش به این مراسم آمده بود، درخصوص حضورش در این مراسم می گوید: شهدا به گردن ما حق دارند و هر زمان که به تشییع آن ها می آیم حس خوب داشته و انرژی می گیرم.

وی همچنین گریزی به ساماندهی گلزار شهدا می زند و می گوید: در اکثر نقاط استان قبور شهدای انقلاب در مظلومیت قرار دارند زیرا هیچ گلزار مسقفی برای آنان ایجاد نشده و تنها سنگ قبور مطهر این شهدا طی سال های اخیر تعویض شده است.

این شهروند با بیان اینکه وضعیت کنونی برخی از مزارهای شهدا به گونه ای است که در شأن و جایگاه این نمادهای سرافرازی و ایثار و مقاومت نیست، اضافه می کند: هر روز در سایه بی توجهی مسؤولان امر و البته کمبود اعتبارات عمرانی به تعداد قبوری که نیازمند بازسازی و مرمت هستند اضافه می شود.

بین خودمان بماند …

بین خودمان بماند … پیچیدن عطر و رایحه روحانی شهادت و شمیم خوش شهدا در شهرهای کشور هراز چند گاهی تلنگری می شود به خواب عقربه های ساعت روزمرگی هایمان تا فراموش نکنیم که کجا هستیم و چه باید انجام بدهیم. فراموش نکنیم که راه شهدا، راهی است که باید ادامه دهنده آن باشیم. یادمان نرود عملیات کربلای ۴ و والفجر ۸ را، یادمان نرود که این شهدا ایستادگی در برابر دشمن را به ما آموختند نه انس و الفت با دشمن خبیث استکباری را.

خودمانیم! در کنار همه این عشق بازی های مردم با فرزندان شهید روح الله، حضور شهدا در شهرهایمان فرصتی است مغتنم برای ما که بدانیم راه شهدا راه مقابله و ایستادگی در برابر دشمن بود؛ نه راه سازش کاری.

چقدر از منش این شهدا دور شدیم / آنقدر خیره به دنیا شده و کور شدیم

معذرت از همه خوبان و همه همرزمان / ما برای شهدا وصله ناجور شدیم

شهدا در همه جا فاتح اصلی بودن / عجب اینجاست که ما این همه مغرور شدیم

شکر ، با سابقه ی دوستی با شهدا / ما عزیز دل مردم شده مشهور شدیم

و از آن برکت خون شهدامان حالا / ما مدیر کل و مسئول شده مسرور شدیم

و اگر حرفی خلاف شهدامان گفتیم / یحتمل مصلحتی بوده مجبور شدیم

انتهای پیام/۶۹۰۳۹
گفتگو با هوش مصنوعی

💬 سلام! می‌خوای درباره‌ی ««شهید گمنام»؛ تلنگری به روزمرگی های ما» بیشتر بدونی؟ من اینجام که راهنماییت کنم.