نهادها در <a href="/fa/dashboard/ class="text info">ایران</a> به ماهیت علم بی توجه بوده اند

خبرگزاری فارس، گروه اندیشه: قاسم پورحسن در گفتاری که در مجله اندیشه نامه منتشر شده است، از بحران نهادها و دانشمندان ایران در نسبت با علم سخن گفته است. او معتقد است با شیوه ای که پیش می رویم تا پنجاه سال آینده نیز دستاوردی در علم نخواهیم داشت.
برای انتشار یک مجله علوم انسانی باید به این نکات توجه کنیم که عدم کامیابی ما در تحول بخشیدن به علوم انسانی در این بیست سال اخیر، ناشی از عدم فهم دقیق ما از «ماهیت علم» بود. این فوق العاده مسئله مهمی است و ما تاکنون نتوانسته ایم منطق ظهور علم و دیسیپلین پیدایش علم را فی نفسه (یعنی در مرحله ثبوت، یعنی درحقیقت علم) به درستی کند و کاو کنیم و مورد مناقشه قرار دهیم.
ما این امر را مفروض گرفتیم؛ یعنی ما فکر کردیم تنها مسئله این است که چگونه تحول ببخشیم و این تحول بخشیدن را باید به نحو تکوینی و تکمیلی، اصلاحی، گسستی، تحدیدی یا تأسیسی انجام دهیم. پس مسئله مهم این است که بسیاری از مراکز و نهادهای ما به این توجه نکردند که آیا دیدگاه تغییر مبادی، خاستگاه و غایت یک علم به سادگی به دست می آید یا نه، واصلا آیا این کار در مرحله ثبوت و حقیقت یک علم امکان پذیر است؟
ما حقیقت یک علم را با روند تاریخی یک علم خلط کرده بودیم. این دو تا مسئله جداست. یکی مرحله ثبوت است و یکی مرحله اثبات. ما فکر می کردیم که هر آنچه در مرحله اثبات، یعنی وجه تاریخی علم امکان پذیر است، همه را به مرحلة ثبوت علم بخشیده بودیم. ما باید به این سؤال پاسخ دهیم که علوم انسانی چیست؟ آیا با یک علمی مواجه هستیم که می توانیم اراده و اختیارش را به دست خودمان بگیریم و روش، خاستگاه، موضوع و ابعاد آن را عوض کنیم؟ این گونه نیست که آن نگاه خوشبینانه ای که در نظر داریم، وجود داشته باشد. آیا ما باید بیاییم و درصدد تغییر علم مغرب زمین باشیم؟ یا نه، ما باید در علم یونیورسال و جهانی سهیم شویم تا بتوانیم علم، تولید و تأسیس کنیم. علومی که ناشی از یک تاریخ و فرهنگ هستند و از یک پرسش و نسبت به اقتضانات بوجود آمده اند و متناسب با همان شکل گرفته اند. شما نمی توانید بیایید روش، موضوع، نتایج و کاربرد علم را به سادگی تغییر دهید.
مشکل ما این بود که سرشت ظهور علم را کنکاش نکردیم بسیاری از امور را مفروض گرفتیم. یعنی گفتیم علم مانند یک انسان متولد می شود، رشد و بسط پیدا می کند و ما می توانیم در تولدش، رشدش و بسطش مراقبت کنیم و فکر کردیم این ها در کنترل ماست. در حالی که نمی دانیم حقیقت یک علم این است که روش هایش برای خودش است.لذا از ابتدای انقلاب که کتاب های زیادی در باب علوم انسانی و اجتماعی و اسلامی شدن آن نوشتیم، عمده مناقشه این بود که آیا مراد این است که علوم انسانی که منبعث از عقل جمعی بشر در یک فرایند طولانی است را می خواهیم به طور کلی، کنار بزنیم و تبدیل به یک علوم نقلی، شرعی و دینی کنیم یا نه؟ شما نمی توانید علمی که در سرزمینی دیگر و با پرسش های خاص خود شکل گرفته را به نام خودتان بزنید. پس دقت شود که اولین مسئله این است که باید به دیسیپلین ظهور علم توجه کنیم، که نکردیم.
این هم که بعضا گفته می شود «اعلم، علم است»، در مقام ثبوت و حقیقت علم حرف درستی است. مثلا فیزیک، فیزیک است. شما نمی توانید بگویید این فیزیکی را که با خاستگاهی در غرب یا با خاستگاه غیرفیزیکی شکل گرفته را نمی خواهم. فیزیکی که محصول تلاش متفکران اسلامی باشد، ناشی از پرسش های آن ها است. ناشی از نگاه آن ها به عالم است. ناشی از اقتضاناتی است که در درون سرزمین های اسلامی به وجود می آید. یعنی نگاه یک فیزیکدان مسلمان با علم از نگاه پوزیتیویست ها متفاوت است. همچنان که نگاه هایدگر در باب تکنولوژی از نگاه علم گراها متفاوت است. لذا این طبیعی است و هیچ اشکالی ندارد. اشکال اصلی این است که ما فکر کردیم اگر علم غربی را بگیریم و آیه و روایتی را کنارش بگذاریم، می شود علم اسلامی. این علم محصول ما نبود. فلسفۀ ملک طلق یک جغرافیا و سنت و قومی مانند یونان نیست. هگل و هایدگر اشتباه محض می کنند که معتقد هستند فلسفه یعنی یونانیت.
من در کتاب فلسفه فارابی بیان کردم که فلسفه یعنی تفکر آزاد عقلی. ما یک خلط بزرگ داریم که فکر می کنیم علم برای غربی ها است. البته من غربی و غیر غربی را قبول ندارم. من می گویم برای دوران جدید و مدرن، یعنی وقتی می گوییم «غربی» متاسفانه در ذهن ما به معنای «سکولار» تداعی می شود، در حالی که علم حیثیت ذاتی سکولاربودن و ناسکولاربودن ندارد. این جور نیست که حتما علم سکولار است و بنابراین نمی تواند دینی بشود؛ نه … اگر ما شرافت پیدا کردیم و صد سال تلاش کردیم، آن وقت علم منبعث از پرسش های ما به وجود خواهد آمد. همچنان که در مغرب زمین منبعث از پرسش های دوران جدیدشان به وجود آمد.
همچنان که ما باید به این نکته هم دقت کنیم که دوگانگی علم غربی و اسلامی مربوط به انقلاب اسلامی نیست. قبل از انقلاب هم ما مراکز مهمی در مالزی، در اندونزی، در ریاض و در جده داریم که روی این مسئله کارکرده اند. اصل مسئله این نیست که ما بگوییم غربی بودن یا اسلامی بودن. مسئله این بود که ما نگاه خوشبینانه ای درباره علم داشتیم. فکر می کردیم علم مانند موم است و به راحتی ما می توانیم علم را از بسترهایش، حیث تاریخی اش و خاستگاه معرفتی اش جدا کنیم و این را تبدیل کنیم به علمی که در جامعه دینی باید ثمربخش باشد. این نگاه خوشبینانه و ساده انگارانه بود.
اما ما به تدریج فهمیدیم که علم یک حیثیت صلبی در باب حقیقت دارد. از حیث موضوع، از حیث روش، از حیث افراز. ما به تدریج فهمیدیم اگرعلم می خواهیم باید براساس ساختار، فرهنگ، پرسش واقتضائات خودمان آن را شکل دهیم. این گونه نیست که ما فکر کنیم مدیریت مغرب زمین را بگیریم و با اضافه کردن اسم و پسوند اسلامی، دینی اش کنیم. این نتیجه بسیار ناکامیابی داشته و ضررآفرین بوده است. یعنی نه تنها نتوانستیم دانش مدیریت را بگیریم بلکه به طور کلی، با این وصله زدن های نادرست و غیرمنطقی که صورت دادیم. دانش مدیریت هم شکل ندادیم واز حیث مدیریت هم کاملا فروافتاده و تقلیل یافته هستیم. عین این مسئله هم در باب بانک بود. یعنی ما فکر می کردیم مسئله بانک این گونه است که اگر بهره آن را حذف کنیم، می شود اسلامی. در حالی که بانک دیسیپلین است، پول یک دیسیپلین است؛ یعنی یک فلسفه ای دارند.
ما در حال حاضر، مقداری متوجه شدیم این دو وجه را باید به درستی تفکیک کنیم. در غیر این صورت، با این نگاه ساده انگارانه اگر ما همین راه را برویم، هیچ دستاوردی تا پنجاه سال آینده نخواهیم داشت. اولین مسئله این است که ما منطق علم را بفهمیم، دومین مسئله این است که وجه تاریخی را از وجه حقیقت علم جداکنیم و سومین مسئله این است که علم امری تکاملی و فرایندی است.
انتهای پیام/
برای انتشار یک مجله علوم انسانی باید به این نکات توجه کنیم که عدم کامیابی ما در تحول بخشیدن به علوم انسانی در این بیست سال اخیر، ناشی از عدم فهم دقیق ما از «ماهیت علم» بود. این فوق العاده مسئله مهمی است و ما تاکنون نتوانسته ایم منطق ظهور علم و دیسیپلین پیدایش علم را فی نفسه (یعنی در مرحله ثبوت، یعنی درحقیقت علم) به درستی کند و کاو کنیم و مورد مناقشه قرار دهیم.
ما این امر را مفروض گرفتیم؛ یعنی ما فکر کردیم تنها مسئله این است که چگونه تحول ببخشیم و این تحول بخشیدن را باید به نحو تکوینی و تکمیلی، اصلاحی، گسستی، تحدیدی یا تأسیسی انجام دهیم. پس مسئله مهم این است که بسیاری از مراکز و نهادهای ما به این توجه نکردند که آیا دیدگاه تغییر مبادی، خاستگاه و غایت یک علم به سادگی به دست می آید یا نه، واصلا آیا این کار در مرحله ثبوت و حقیقت یک علم امکان پذیر است؟
ما حقیقت یک علم را با روند تاریخی یک علم خلط کرده بودیم. این دو تا مسئله جداست. یکی مرحله ثبوت است و یکی مرحله اثبات. ما فکر می کردیم که هر آنچه در مرحله اثبات، یعنی وجه تاریخی علم امکان پذیر است، همه را به مرحلة ثبوت علم بخشیده بودیم. ما باید به این سؤال پاسخ دهیم که علوم انسانی چیست؟ آیا با یک علمی مواجه هستیم که می توانیم اراده و اختیارش را به دست خودمان بگیریم و روش، خاستگاه، موضوع و ابعاد آن را عوض کنیم؟ این گونه نیست که آن نگاه خوشبینانه ای که در نظر داریم، وجود داشته باشد. آیا ما باید بیاییم و درصدد تغییر علم مغرب زمین باشیم؟ یا نه، ما باید در علم یونیورسال و جهانی سهیم شویم تا بتوانیم علم، تولید و تأسیس کنیم. علومی که ناشی از یک تاریخ و فرهنگ هستند و از یک پرسش و نسبت به اقتضانات بوجود آمده اند و متناسب با همان شکل گرفته اند. شما نمی توانید بیایید روش، موضوع، نتایج و کاربرد علم را به سادگی تغییر دهید.
مشکل ما این بود که سرشت ظهور علم را کنکاش نکردیم بسیاری از امور را مفروض گرفتیم. یعنی گفتیم علم مانند یک انسان متولد می شود، رشد و بسط پیدا می کند و ما می توانیم در تولدش، رشدش و بسطش مراقبت کنیم و فکر کردیم این ها در کنترل ماست. در حالی که نمی دانیم حقیقت یک علم این است که روش هایش برای خودش است.لذا از ابتدای انقلاب که کتاب های زیادی در باب علوم انسانی و اجتماعی و اسلامی شدن آن نوشتیم، عمده مناقشه این بود که آیا مراد این است که علوم انسانی که منبعث از عقل جمعی بشر در یک فرایند طولانی است را می خواهیم به طور کلی، کنار بزنیم و تبدیل به یک علوم نقلی، شرعی و دینی کنیم یا نه؟ شما نمی توانید علمی که در سرزمینی دیگر و با پرسش های خاص خود شکل گرفته را به نام خودتان بزنید. پس دقت شود که اولین مسئله این است که باید به دیسیپلین ظهور علم توجه کنیم، که نکردیم.
این هم که بعضا گفته می شود «اعلم، علم است»، در مقام ثبوت و حقیقت علم حرف درستی است. مثلا فیزیک، فیزیک است. شما نمی توانید بگویید این فیزیکی را که با خاستگاهی در غرب یا با خاستگاه غیرفیزیکی شکل گرفته را نمی خواهم. فیزیکی که محصول تلاش متفکران اسلامی باشد، ناشی از پرسش های آن ها است. ناشی از نگاه آن ها به عالم است. ناشی از اقتضاناتی است که در درون سرزمین های اسلامی به وجود می آید. یعنی نگاه یک فیزیکدان مسلمان با علم از نگاه پوزیتیویست ها متفاوت است. همچنان که نگاه هایدگر در باب تکنولوژی از نگاه علم گراها متفاوت است. لذا این طبیعی است و هیچ اشکالی ندارد. اشکال اصلی این است که ما فکر کردیم اگر علم غربی را بگیریم و آیه و روایتی را کنارش بگذاریم، می شود علم اسلامی. این علم محصول ما نبود. فلسفۀ ملک طلق یک جغرافیا و سنت و قومی مانند یونان نیست. هگل و هایدگر اشتباه محض می کنند که معتقد هستند فلسفه یعنی یونانیت.
من در کتاب فلسفه فارابی بیان کردم که فلسفه یعنی تفکر آزاد عقلی. ما یک خلط بزرگ داریم که فکر می کنیم علم برای غربی ها است. البته من غربی و غیر غربی را قبول ندارم. من می گویم برای دوران جدید و مدرن، یعنی وقتی می گوییم «غربی» متاسفانه در ذهن ما به معنای «سکولار» تداعی می شود، در حالی که علم حیثیت ذاتی سکولاربودن و ناسکولاربودن ندارد. این جور نیست که حتما علم سکولار است و بنابراین نمی تواند دینی بشود؛ نه … اگر ما شرافت پیدا کردیم و صد سال تلاش کردیم، آن وقت علم منبعث از پرسش های ما به وجود خواهد آمد. همچنان که در مغرب زمین منبعث از پرسش های دوران جدیدشان به وجود آمد.
همچنان که ما باید به این نکته هم دقت کنیم که دوگانگی علم غربی و اسلامی مربوط به انقلاب اسلامی نیست. قبل از انقلاب هم ما مراکز مهمی در مالزی، در اندونزی، در ریاض و در جده داریم که روی این مسئله کارکرده اند. اصل مسئله این نیست که ما بگوییم غربی بودن یا اسلامی بودن. مسئله این بود که ما نگاه خوشبینانه ای درباره علم داشتیم. فکر می کردیم علم مانند موم است و به راحتی ما می توانیم علم را از بسترهایش، حیث تاریخی اش و خاستگاه معرفتی اش جدا کنیم و این را تبدیل کنیم به علمی که در جامعه دینی باید ثمربخش باشد. این نگاه خوشبینانه و ساده انگارانه بود.
اما ما به تدریج فهمیدیم که علم یک حیثیت صلبی در باب حقیقت دارد. از حیث موضوع، از حیث روش، از حیث افراز. ما به تدریج فهمیدیم اگرعلم می خواهیم باید براساس ساختار، فرهنگ، پرسش واقتضائات خودمان آن را شکل دهیم. این گونه نیست که ما فکر کنیم مدیریت مغرب زمین را بگیریم و با اضافه کردن اسم و پسوند اسلامی، دینی اش کنیم. این نتیجه بسیار ناکامیابی داشته و ضررآفرین بوده است. یعنی نه تنها نتوانستیم دانش مدیریت را بگیریم بلکه به طور کلی، با این وصله زدن های نادرست و غیرمنطقی که صورت دادیم. دانش مدیریت هم شکل ندادیم واز حیث مدیریت هم کاملا فروافتاده و تقلیل یافته هستیم. عین این مسئله هم در باب بانک بود. یعنی ما فکر می کردیم مسئله بانک این گونه است که اگر بهره آن را حذف کنیم، می شود اسلامی. در حالی که بانک دیسیپلین است، پول یک دیسیپلین است؛ یعنی یک فلسفه ای دارند.
ما در حال حاضر، مقداری متوجه شدیم این دو وجه را باید به درستی تفکیک کنیم. در غیر این صورت، با این نگاه ساده انگارانه اگر ما همین راه را برویم، هیچ دستاوردی تا پنجاه سال آینده نخواهیم داشت. اولین مسئله این است که ما منطق علم را بفهمیم، دومین مسئله این است که وجه تاریخی را از وجه حقیقت علم جداکنیم و سومین مسئله این است که علم امری تکاملی و فرایندی است.
انتهای پیام/
گفتگو با هوش مصنوعی
💬 سلام! میخوای دربارهی «نهادها در ایران به ماهیت علم بی توجه بوده اند» بیشتر بدونی؟ من اینجام که راهنماییت کنم.