فتحعلی اویسی، مردی که زیاد و کامل می دانست

جدی و مخوف
فیلم اولین حضور سینمایی مرحوم اویسی در سینما در فضای مجازی وجود دارد و می توانیم چهره ۳۳سالگی او را ببینیم و دلیل انتخابش توسط علیرضا داودنژاد را هم از لابه لای گفت وگوهای منتشرشده بفهمیم. اویسی نزدیک به ۳۵سال در سینما و تلویزیون ایران فعالیت کرد. کارنامه کاری اش را می توان به دو نیمه کاملا متفاوت تقسیم کرد. نیمه اول که طولانی تر است به حضور جدی و مخوف او در آثار مهم و عمیق تعلق دارد و نیمه دومی که پس از کاراکتر «کاووسی» ساخته شد. در نیمه اولش که گفتیم با «قدغن» داودنژاد شروع شده با کارگردان هایی مانند امیر قویدل(سردار جنگل)، ناصر تقوایی(ناخدا خورشید)، پوران درخشنده(پرنده کوچک خوشبختی)، مسعود کیمیایی(سرب)، داریوش مهرجویی(هامون و بانو) و علی حاتمی(دلشدگان و جهان پهلوان تختی) ادامه پیدا کرد و نقش های ماندگاری از وی ثبت شد؛ نقش هایی که مطلقا جدی و ترسناک بودند و متناسب با ظاهر و بدن مرحوم اویسی. تنوع نقش های او در نیمه اول کارنامه بازیگری اش به مراتب بیشتر از نیمه دوم آن است. هرچند اکثر نقش هایش منفی یا جدی بودند اما کمتر نقشی را دوبار تکرار کرد و هرکدام را به شیوه خاص خودش از آب وگل درآورد. «سرب» و «ناخدا خورشید» در همین نیمه برایش دو نامزدی سیمرغ بلورین نقش دوم را به ارمغان آوردند و نامش را در آرشیو جشنواره فجر ثبت کردند. بازی هایی که هرچند برایش جایزه نشدند اما در تاریخ سینمای ایران ماندگار شدند.
ماندگار مثل مریم و میتیل
فیلمنامه این فیلم مشترکا توسط مرحوم اویسی و مرحوم جعفر والی نوشته شده بود. شاید مناسب باشد اگر این بخش را با صحبت های مرحوم اویسی در واکنش به درگذشت جعفر والی در سال۹۵ شروع کنیم: «به عنوان مثال در ابتدای فیلم «مریم و میتیل» بچه ها مشغول تمرین نمایشنامه «پرنده آبی» از موریس مترلینگ هستند و می خواهند آن را روی صحنه ببرند. جعفر والی نمایشنامه مترلینگ را به قدری زیبا به داستان متصل کرد که من به شخصه حیرت کردم. همه اینها به این خاطر بود که طرح اولیه «مریم و میتیل» او را به وجد آورده بود و چنان استادانه آن را پردازش کرد و به «پرنده آبی» ربط داد که من هیچ وقت فراموش نمی کنم.» حالا هر دوی آنها رفته اند و فیلمی از آن دو نفر به یادگار مانده که ۲۹سال از ساختش گذشته است؛ فیلمی که پس از جنگ ساخته شد و به کودکان و نوجوانانی که از دوران جنگ عبور کرده بودند، رویا و آرزو هدیه می داد و امید به آینده. شخصیت اصلی فیلم، کودکی بود که از جنگ جان سالم به در برده بود و با وجود رنج هایی که هنگام خردسالی اش تحمل کرده بود، به زندگی شیرین و آرامی رسید. پیامی که می توانست مرهمی باشد برای همه کودکان مخاطب این فیلم؛ زندگی شاد و آرام که از پس روزهای سخت فرا خواهد رسید؛ پیامی که با وجود تفاوت های متعدد نسل ها اما هنوز هم جذاب است. «مریم و میتیل» داستان دخترک ۶ ساله ای به نام مریم است که خانواده اش را در جریان جنگ از دست داده و در یک پرورشگاه زندگی می کند. مریم علاقه مند به زنی به نام «فرشته» است که در خانه ای روبه روی پرورشگاه زندگی می کند. یک خانواده او را به فرزندی پذیرفته و با خود به شمال می برند اما مریم به مکاتبه با فرشته می پردازد و در یک فرصت، برای پیوستن به او از خانه می گریزد تا به فرشته بپوندد. در این راه با موتورسواری تصادف می کند و به بیمارستان منتقل می شود. موتورسوار که متوجه مقصود مریم شده، فرشته را بر بالین او می آورد. این داستان ساده را زنده یادان اویسی و والی تبدیل به یک فیلمنامه جذاب کردند و فیلمش هم در گیشه فروش نسبتا بالایی داشت. استفاده صحیح و درست از موسیقی در آن سال ها، یک فیلم شاد و آموزنده را برای کودکان و نوجوانان از کار درآورده بود و همزمان برای والدین هم دیدنی بود.
استعدادی که در ۵۷ سالگی کشف شد
«دیجیتالم کجا بود؟»، «دوگوله» یا «کشتی عنقریب به گل نشسته» از تکیه کلام هایی بودند که توسط کاووسی در «بدون شرح» استفاده می شدند. هر قدر که مخاطبان جدی سینما از انتخاب اویسی برای بازی در نقش کاووسی «بدون شرح» متعجب شدند اما آنهایی که این بازیگر اصالتا قمی را می شناختند می دانستند که وجه طنازی و شیرینی اویسی در چه حدواندازه است. ریسک مهدی مظلومی جواب داده بود. مظلومی دو ریسک کرده بود؛ انتخاب اویسی برای نقش طنز و همچنین استفاده از یک بازیگر تئاتری جوان برای نقش فرید که بعدها شد امیر جعفری مشهور. کیومرث کاووسی طی چند هفته محبوب مخاطبان شده بود و حرفه روزنامه نگاری هم تبدیل به یکی از مشاغل محبوب نوجوانان و جوانان. سریال های شبانه جان گرفته بودند و بدون شرح هم یکی از آن سریال های خیابان خلوت کن شده بود. سریالی که هزینه چندانی نداشت و یک خانه و یک تحریریه و یک کیوسک روزنامه فروشی، لوکیشن های اصلی اش بودند. اویسی پس از بازی در این سریال، در مجموعه هایی مانند «کمربندها را ببندیم»، «باغچه مینو» و «در کنار هم» حضور داشت که این آخری را کارگردانی هم کرده بود. اویسی در دو سری سریال «کاکتوس» محمدرضا هنرمند هم حضور داشت که البته چندان در آن نقش های طنز دیده نشد. سریال های «بایرام»، «زیرزمین» و «دارا و ندار» هم از دیگر آثار تلویزیونی دهه هشتادی او بودند. اویسی در دهه ۸۰ و پس از موفقیت در ژانر طنز، در سینما چندان موفق نبود و نتوانست موفقیت های نیمه اولش را تکرار کند. البته تمایل کارگردان ها و تهیه کننده ها به حاضری خوری و عدم ریسک پذیری از دیگر دلایل نداشتن موفقیت اویسی در سینما بود. «کلاهی برای باران» و «مادر زن سلام» از مشهورترین آثار سینمایی اویسی در دهه ۸۰ سینمای ایران است.
می زند باران به شیشه
یکی دیگر از وجوه هنری فتحعلی اویسی که دیر کشف شد استعداد خوانندگی وی بود. خواندن تیتراژهای سریال «کمربندها را ببندیم» و «باغچه مینو» باعث شد که مخاطبان او، با هنر دیگری از این بازیگر و کارگردان هم آشنا شوند. صدایی که شبیه به خوانندگان قدیمی و مشخصا ویگن بود و تسلطش بر سلفژ کاملا آشکار بود. پیشرفت اویسی در موسیقی به حدی بود که همراه با پسرش آلبوم مشترکی تولید کرد و حتی در سعدآباد کنسرت هم برگزار کرد. بیش از ۱۰ قطعه از مرحوم اویسی به جا مانده که تعدادی از آنها هنوز هم خاطره انگیز هستند. قطعاتی که در حوزه موسیقی سلیقه خاص خودش را دارد اما برای عموم مخاطبان سریال ها، جذاب و شنیدنی است. یکی از مشهورترین قطعاتی که از مرحوم اویسی به جا مانده، قطعه «می زند باران به شیشه» است که برای وی موفقیت چشمگیری به همراه داشت. موفقیتی که اگر زودتر به سراغش می آمد ممکن بود سرنوشت هنری اش را بیشتر از این تغییر دهد.
فیلم اولین حضور سینمایی مرحوم اویسی در سینما در فضای مجازی وجود دارد و می توانیم چهره ۳۳سالگی او را ببینیم و دلیل انتخابش توسط علیرضا داودنژاد را هم از لابه لای گفت وگوهای منتشرشده بفهمیم. اویسی نزدیک به ۳۵سال در سینما و تلویزیون ایران فعالیت کرد. کارنامه کاری اش را می توان به دو نیمه کاملا متفاوت تقسیم کرد. نیمه اول که طولانی تر است به حضور جدی و مخوف او در آثار مهم و عمیق تعلق دارد و نیمه دومی که پس از کاراکتر «کاووسی» ساخته شد. در نیمه اولش که گفتیم با «قدغن» داودنژاد شروع شده با کارگردان هایی مانند امیر قویدل(سردار جنگل)، ناصر تقوایی(ناخدا خورشید)، پوران درخشنده(پرنده کوچک خوشبختی)، مسعود کیمیایی(سرب)، داریوش مهرجویی(هامون و بانو) و علی حاتمی(دلشدگان و جهان پهلوان تختی) ادامه پیدا کرد و نقش های ماندگاری از وی ثبت شد؛ نقش هایی که مطلقا جدی و ترسناک بودند و متناسب با ظاهر و بدن مرحوم اویسی. تنوع نقش های او در نیمه اول کارنامه بازیگری اش به مراتب بیشتر از نیمه دوم آن است. هرچند اکثر نقش هایش منفی یا جدی بودند اما کمتر نقشی را دوبار تکرار کرد و هرکدام را به شیوه خاص خودش از آب وگل درآورد. «سرب» و «ناخدا خورشید» در همین نیمه برایش دو نامزدی سیمرغ بلورین نقش دوم را به ارمغان آوردند و نامش را در آرشیو جشنواره فجر ثبت کردند. بازی هایی که هرچند برایش جایزه نشدند اما در تاریخ سینمای ایران ماندگار شدند.
ماندگار مثل مریم و میتیل
فیلمنامه این فیلم مشترکا توسط مرحوم اویسی و مرحوم جعفر والی نوشته شده بود. شاید مناسب باشد اگر این بخش را با صحبت های مرحوم اویسی در واکنش به درگذشت جعفر والی در سال۹۵ شروع کنیم: «به عنوان مثال در ابتدای فیلم «مریم و میتیل» بچه ها مشغول تمرین نمایشنامه «پرنده آبی» از موریس مترلینگ هستند و می خواهند آن را روی صحنه ببرند. جعفر والی نمایشنامه مترلینگ را به قدری زیبا به داستان متصل کرد که من به شخصه حیرت کردم. همه اینها به این خاطر بود که طرح اولیه «مریم و میتیل» او را به وجد آورده بود و چنان استادانه آن را پردازش کرد و به «پرنده آبی» ربط داد که من هیچ وقت فراموش نمی کنم.» حالا هر دوی آنها رفته اند و فیلمی از آن دو نفر به یادگار مانده که ۲۹سال از ساختش گذشته است؛ فیلمی که پس از جنگ ساخته شد و به کودکان و نوجوانانی که از دوران جنگ عبور کرده بودند، رویا و آرزو هدیه می داد و امید به آینده. شخصیت اصلی فیلم، کودکی بود که از جنگ جان سالم به در برده بود و با وجود رنج هایی که هنگام خردسالی اش تحمل کرده بود، به زندگی شیرین و آرامی رسید. پیامی که می توانست مرهمی باشد برای همه کودکان مخاطب این فیلم؛ زندگی شاد و آرام که از پس روزهای سخت فرا خواهد رسید؛ پیامی که با وجود تفاوت های متعدد نسل ها اما هنوز هم جذاب است. «مریم و میتیل» داستان دخترک ۶ ساله ای به نام مریم است که خانواده اش را در جریان جنگ از دست داده و در یک پرورشگاه زندگی می کند. مریم علاقه مند به زنی به نام «فرشته» است که در خانه ای روبه روی پرورشگاه زندگی می کند. یک خانواده او را به فرزندی پذیرفته و با خود به شمال می برند اما مریم به مکاتبه با فرشته می پردازد و در یک فرصت، برای پیوستن به او از خانه می گریزد تا به فرشته بپوندد. در این راه با موتورسواری تصادف می کند و به بیمارستان منتقل می شود. موتورسوار که متوجه مقصود مریم شده، فرشته را بر بالین او می آورد. این داستان ساده را زنده یادان اویسی و والی تبدیل به یک فیلمنامه جذاب کردند و فیلمش هم در گیشه فروش نسبتا بالایی داشت. استفاده صحیح و درست از موسیقی در آن سال ها، یک فیلم شاد و آموزنده را برای کودکان و نوجوانان از کار درآورده بود و همزمان برای والدین هم دیدنی بود.
استعدادی که در ۵۷ سالگی کشف شد
«دیجیتالم کجا بود؟»، «دوگوله» یا «کشتی عنقریب به گل نشسته» از تکیه کلام هایی بودند که توسط کاووسی در «بدون شرح» استفاده می شدند. هر قدر که مخاطبان جدی سینما از انتخاب اویسی برای بازی در نقش کاووسی «بدون شرح» متعجب شدند اما آنهایی که این بازیگر اصالتا قمی را می شناختند می دانستند که وجه طنازی و شیرینی اویسی در چه حدواندازه است. ریسک مهدی مظلومی جواب داده بود. مظلومی دو ریسک کرده بود؛ انتخاب اویسی برای نقش طنز و همچنین استفاده از یک بازیگر تئاتری جوان برای نقش فرید که بعدها شد امیر جعفری مشهور. کیومرث کاووسی طی چند هفته محبوب مخاطبان شده بود و حرفه روزنامه نگاری هم تبدیل به یکی از مشاغل محبوب نوجوانان و جوانان. سریال های شبانه جان گرفته بودند و بدون شرح هم یکی از آن سریال های خیابان خلوت کن شده بود. سریالی که هزینه چندانی نداشت و یک خانه و یک تحریریه و یک کیوسک روزنامه فروشی، لوکیشن های اصلی اش بودند. اویسی پس از بازی در این سریال، در مجموعه هایی مانند «کمربندها را ببندیم»، «باغچه مینو» و «در کنار هم» حضور داشت که این آخری را کارگردانی هم کرده بود. اویسی در دو سری سریال «کاکتوس» محمدرضا هنرمند هم حضور داشت که البته چندان در آن نقش های طنز دیده نشد. سریال های «بایرام»، «زیرزمین» و «دارا و ندار» هم از دیگر آثار تلویزیونی دهه هشتادی او بودند. اویسی در دهه ۸۰ و پس از موفقیت در ژانر طنز، در سینما چندان موفق نبود و نتوانست موفقیت های نیمه اولش را تکرار کند. البته تمایل کارگردان ها و تهیه کننده ها به حاضری خوری و عدم ریسک پذیری از دیگر دلایل نداشتن موفقیت اویسی در سینما بود. «کلاهی برای باران» و «مادر زن سلام» از مشهورترین آثار سینمایی اویسی در دهه ۸۰ سینمای ایران است.
می زند باران به شیشه
یکی دیگر از وجوه هنری فتحعلی اویسی که دیر کشف شد استعداد خوانندگی وی بود. خواندن تیتراژهای سریال «کمربندها را ببندیم» و «باغچه مینو» باعث شد که مخاطبان او، با هنر دیگری از این بازیگر و کارگردان هم آشنا شوند. صدایی که شبیه به خوانندگان قدیمی و مشخصا ویگن بود و تسلطش بر سلفژ کاملا آشکار بود. پیشرفت اویسی در موسیقی به حدی بود که همراه با پسرش آلبوم مشترکی تولید کرد و حتی در سعدآباد کنسرت هم برگزار کرد. بیش از ۱۰ قطعه از مرحوم اویسی به جا مانده که تعدادی از آنها هنوز هم خاطره انگیز هستند. قطعاتی که در حوزه موسیقی سلیقه خاص خودش را دارد اما برای عموم مخاطبان سریال ها، جذاب و شنیدنی است. یکی از مشهورترین قطعاتی که از مرحوم اویسی به جا مانده، قطعه «می زند باران به شیشه» است که برای وی موفقیت چشمگیری به همراه داشت. موفقیتی که اگر زودتر به سراغش می آمد ممکن بود سرنوشت هنری اش را بیشتر از این تغییر دهد.
گفتگو با هوش مصنوعی
💬 سلام! میخوای دربارهی «فتحعلی اویسی، مردی که زیاد و کامل می دانست» بیشتر بدونی؟ من اینجام که راهنماییت کنم.