«مهراب عبدی»؛ شهید مدافع امنیت که مجاهدت خاموش را در سرزمین فداکاری های بزرگ معنا کرد



به گزارش خبرگزاری تسنیم از سنندج، استان کردستان جایگاه شهیدان، رزمندگان، دلاورمردان و جان برکفانی است که در اوج مظلومیت و خاموشی متحمل سختی های زیادی شدند اما هیچ گاه دست از حمایت از انقلاب اسلامی و مقتدای خود برنداشتند.

سی ام تیرماه ۹۷ ساعت ۲:۳۰ بامداد شنبه یک گروه تروریستی به پایگاه سپاه در روستای دری از توابع شهرستان مریوان حمله کرد و در درگیری مسلحانه بین گروه های تروریستی و معاند با نیروهای نظامی کشورمان، ۱۱ نفر شهید و هشت نفر نیز زخمی شدند.

سی ام تیرماه خیلی تلخ تمام شد، روستای دری مریوان شاهد مبارزه مرزبانان کشورمان بود؛ مردانی که برای حفاظت از کشورمان جنگیدند اما پایانش ناخوش بود، ۱۱ نفر از حامیان امنیت مردم شهید و ۸ نفر مجروح شدند.

۳۰تیرماه سال ۹۷ را هیچ کس فراموش نخواهد کرد، روزی که جوانان کردستانی برای حفاظت از این آب وخاک، جان خود را در کف دست قرار داده و با تمام وجود ندای شهادت سر دادند؛ روزی که روستای دری شبی سیاه را برای مردان ما رقم زد، همه خواب بودند و بی تاوان و با آتش دشمن آرام آرام سوختند، مادران و پدران داغدار شدند و بچه ها یتیم ماندند.

شهیدان فرزاد رحیمی، عبدالرحمن خالدی، ایرج رحیمی نیا، آرام فیضی، شادمان مرادی، برهان معین و طالب محمودی، اهل مریوان و شهیدان محراب عبدی، ابراهیم حضرتی و آرش زارعی اهل شهرستان قروه و شهید قانع کرم ویسه هم از فرزندان سنندج، شهدایی بودند که در همان شب با نوشیدن شربت شیرین شهادت ملکوتی شدند.

این شهدا هرکدام جوانی بودند که برای نگهبانی از خاک وطن و حریم امنیت کشور در کوه های سر به فلک کشیده شده کردستان، پاسداری از مرزها را بر عهده داشتند ولی بازی تقدیر آن گونه رقم خورده که در نیمه شب و در اوج مظلومیت به شهادت برسند.

گرچه نزدیک به ۱۱ ماه از شهادت این ۱۱ گل کردستان می گذرد اما همه مردم داغدار آن ها هستند، داغی که هیچ گاه مردم کردستان، فراموش نخواهند کرد و تا آخر در تقویم این دیار باقی خواهد ماند.

شهید مهراب عبدی یکی از همان ۱۱ شهیدی است که ۳۰ تیرماه امسال در برابر سرب های آتشین گروهک های تروریستی پژاک سینه سپر کرد و خون خود را در بلندی های جاودانگی نثار این آب وخاک کرد تا به همه ثابت کند که محکم تر از هر مدعی، مدافع ارزش های اسلامی و پشتیبان رهبر خط شکن خود هستند.

شهید عبدی به همراه هم رزمان خویش و سایر شهدای دری و دیگر شهدای کردستان، مجاهدت خاموش در سرزمین فداکاری های بزرگ را معنا کردند.

مهراب در خانه ابدی اش آرام گرفته، اما خانواده او هنوز هم رفتنش را باور ندارند، همسر جوان در غم از دست دادن او به سوگ نشسته و پدر و مادر داغدارش هم برای شهادت آخرین فرزندشان عزاداری می کنند.

پریسا عبدی همسر شهید

مهراب متولد ۱۸ شهریور ۶۸ است حدود دو سال می شد که باهم ازدواج کردیم، از بچگی باهم همسایه بودیم و همین زمینه آشنایی ما شد.

مهراب چگونه مردی بود؟

مهراب واقعا لیاقت شهادت را داشت، همیشه فکر می کردم نمازها، قرآن ها و دعاهایی که می خواند محافظش است البته محافظش هم شد اما نه برای من بلکه برای خدای خودش.

در طول دو سال زندگی با مهراب همیشه رو به پنجره اتاق طوری نماز را خالصانه می خواند و باخدای خودش راز و نیاز می کرد که گاهی اوقات بهش حسودیم می شد، بعد از کل نمازش سجده شکر به جا می آورد.

از زندگی با مهراب بیشتر بگویید …

سهم من از زندگی با مهراب خیلی کوتاه بود، در طول دو سال زندگی با وی هیچ وقت از خنده اش، از اخلاق خوبش، از دل پاکش و از زندگی با مهراب سیر نشدم، تازه فهمیده بودم که خدا چه لطفی در حقم کرده و چنین شوهر خوبی را نصیب من کرده است، تازه دنیا رنگ خوشی به من نشان داده بود که مهراب را از دست دادم و به آن چیزی که لیاقتش بود یعنی شهادت رسید.

شهید عبدی از کارش راضی بود؟

عاشق کارش بود، به کارش علاقه زیادی داشت، برای بحث مالی وارد سپاه نشد چون اگر وارد سپاه نمی شد در همین شهرستان و در همین روستا برای مهراب کار زیاد بود.

اگر مهراب به کارش عشق نداشت نمی توانست در آن شرایط سخت که در آن کار می کرد تحمل کند شاید من و امثال من حتی نتوانیم چند ساعت در چنین مکانی بمانیم.

امروز مهراب با شهادتش من را به درجه همسر شهیدی رسانده است من هم قدر و ارزش این جایگاه را می دانم و تا جایی که در توان دارم ادامه دهنده راه مهراب خواهم بود.

هرچند از اینکه شهید شده به ما امیدواری می دهد اما وقتی حس می کنیم که نیست، وقتی می بینم که خیلی از من دور شده برایم خیلی سخت است.

کبری عبدی مادر شهید

چند فرزند دارید؟

۵ فرزند دارم، ۳ دختر و ۲ پسر، مهراب آخرین و پنجمین فرزند من بود، با بچه های دیگر فرق داشت خوش اخلاق و خوش خنده بود و چون بچه آخر بود خیلی به من وابسته بود، پسرم بسیار حرف گوش کن، آرام و بی سروصدا بود، همیشه به وجودش افتخار می کردم چون تا لحظه ای که زنده بود کسی از دست و زبانش ناراضی نبود.

از مهراب راضی بودید؟

مهراب چه در دوران مجردی و چه در زمان متأهلی همیشه کمک حال من و پدرش بود، هر وقت از مرخصی برمی گشت به پدرش کمک می کرد و یونجه ها را درو می کرد، زمین را با تراکتور شخم می زد.

وقتی از خدمت برمی گشت زندگی مان فرق می کرد به ما انرژی می داد، با همه دوست و فامیل اخلاقش خوب بود، حرمت همه را نگه می داشت.

خداقلی پدر شهید

در خصوص ویژگی های بارز شهید بگویید …

داغ فرزند خیلی سخت است؛ خدا نصیب هیچ کس نکند، مهراب برایم خیلی عزیز بود، پسر خوش اخلاق بود، اصلا اخلاق بدی نداشت همیشه با همه خوب بود، همه چیزش خوب بود، اخلاقش، کردارش و رفتارش، امروز همه از خوبی های مهراب تعریف می کنند.

وقتی مرخصی می گرفت چند روز خانه خودش بود، چند روزش را هم به روستا می آمد تا در کار کشاورزی به من کمک کند.

آخرین بار خداحافظی نکرده رفته بود که برگردد اما برنگشت، پسرم در راه اسلام و در راه قرآن شهید شد، خوشحالم که فرزندم را در این راه از دست دادم، این مشیت و حکمت خداست که امروز مهراب کنار ما نباشد و خدا را از این بابت شاکرم.

هرچند به آرزوی قلبی اش رسید و شهید شد اما نبودش برای من و خانواده ام خیلی سخت است.

فرهاد عبدی بردار شهید

چطور متوجه شهادت برادرتان شدید؟

شنبه صبح بود؛ حوالی ساعت ۷ صبح رفتم که مغازه را باز کنم، همان موقع چند نفر از دوستان و همکاران مهراب با ماشین جلوی مغازه توقف کردند، نگران شدم چون هیچ وقت سابقه نداشت دوستان مهراب آن وقت صبح سراغ من بیایند، فهمیدم که برای مهراب اتفاقی افتاده، اما آن ها اول گفتند که مهراب در عملیات زخمی شده است.

به من گفتند که به پاسگاه مرزی آن ها حمله شده و درگیری شدیدی بین آن ها و تروریست ها رخ داده و مهراب زخمی شده است، بعد از چند دقیقه کم کم اصل ماجرا و شهید شدن مهراب را برای من تعریف کردند.

شما به همسر و خانواده خبر دادید که مهراب شهید شده؟

خودم که شوکه شده بودم، مهراب تنها برادر من بود باورم نمی شد که او دیگر زنده نیست، درست یادم نیست ولی فکر می کنم همسرش از طریق اخبار متوجه شده بود و من هم به پدر و مادرم گفتم.

لحظات خیلی سختی بود، مادرم برای ما خیلی زحمت کشیده، نمی دانستم چطور باید خبر مرگ فرزندش را بدهم، مادرم به مهراب علاقه خاصی داشت، روز خیلی بدی بود.

چند وقت بود که در مرزبانی خدمت می کرد؟

حدود ۲ سال، بیشتر هم مریوان بود. چند باری صحبت انتقالی اش را کرده بود. قرار بود تا چند ماه دیگر از آنجا به قروه منتقل شود اما سرنوشت او چیز دیگری بود.

آخرین بار کی او را ملاقات کردید؟

او معمولا ۱۰ روز شیفت بود و ۵ روز به خانه می آمد، روال کارش این طور بود. آخرین هفته او را قبل از رفتن به مریوان دیدم و باهم خداحافظی کردیم.

این کبوتران عاشق که بال گشودند و در اقلیم عشق به پرواز درآمدند و در سایه سار رحمت الهی سکنی گزیدند، همان آموزگاران مکتب ایثار و شجاعت اند که با خون سرخشان درخت این نظام و انقلاب همچنان تنومند خواهد ماند و روزبه روز بارورتر می شود.

در حادثه تروریستی ۳۰ تیرماه امسال ۱۱ ستاره یک باره از زمین دل کندند و سبک بال آسمانی شدند، جوانانی که از فرزندان بومی همین دیار کردستان بودند مردانی از جنس ایثار و از خود گذشتگی شهدایی که نامشان برای همیشه در تارک تاریخ خواهد درخشید و مردم کردستان به وجودشان افتخار خواهد کرد.

آن هنگام که مردان بی ادعا در دورافتاده ترین نقاط مرزی وظیفه خود را انجام می دهند و ما بی هیچ دغدغه ای به زندگی و فعالیت های روزانه مان مشغولیم، ای کاش قدری نیز به یاد این همه ایثار آن ها باشیم.

میهن، امروز وامدار کیاندارانی است که پیش دستانه در راه افزایش امنیت در سرمای منفی ۳۰ درجه با قلبی که دعاهای مردم ایران زمین به آن گرمی می بخشند، خدمت می کنند.

مطمئنا کشوری به پهناوری ایران و مرزهایی با این گستردگی، به خودی خود نمی تواند امن باشد، عنایات حضرت حق و همه دستگاه های امنیتی و گام هایی به استواری گام های نیروهای امنیتی می خواهد که بی منت وجب به وجب این خاک را زیر چتر حمایت خود دارند تا ما امنیت را با همه وجود خود حس کنیم.

منبع: دبیرخانه ستاد کنگره ۵۴۰۰ شهید استان کردستان

انتهای پیام/ن
گفتگو با هوش مصنوعی

💬 سلام! می‌خوای درباره‌ی ««مهراب عبدی»؛ شهید مدافع امنیت که مجاهدت خاموش را در سرزمین فداکاری های بزرگ معنا کرد» بیشتر بدونی؟ من اینجام که راهنماییت کنم.