مناظره شاگردان <a href="/fa/dashboard/ ir/امام صادق (ع )" class="text info">امام صادق (ع )</a>؛ با دانشمند <a href="/fa/dashboard/ ir/شامی" class="text info">شامی</a>


نمایه حضرت امام جعفر صادق سلام الله علیه



یکی از دانشمندان شام (در مکه ) به حضور امام صادق (ع ) رسید و خود را چنین معرفی کرد:


من به علم کلام و فقه و فرائض ؛ آگاه هستم و برای بحث و مناظره با اصحاب و شاگردان شما به اینجا آمده ام .



- سخن تو از گفتار پیامبر (ص ) گرفته شده ؛ یا از خودت می باشد؟



هم از گفتار پیامبر (ص ) است و هم از خودم می باشد(آمیخته ای از سخن پیامبر (ص ) و خودم هست ).



- پس تو شریک پیامبر (ص ) هستی ؟



نه ؛ شریک او نیستم .



- آیا بر تو وحی نازل می شود؟



نه .



- آیا اگر اطاعت پیامبر (ص ) را واجب می دانی ؛ اطاعت خودت را نیز واجب می دانی ؟



اطاعت خودم را واجب نمی دانم .



آنگاه امام صادق (ع ) به یونس بن یعقوب (یکی ازشاگردان برجسته اش ) رو کرد و فرمود:



- ای یونس ! این مرد؛ قبل از آنکه به بحث و مناظره پردازد؛ خودش را محکوم نمود( زیرا بدون دلیل ؛ سخن خود را حجت دانست )؛ ای یونس ! اگر علم کلام را به خوبی می دانستی با این مرد شامی ؛ مناظره می کردی.



وای و افسوس !! که به علم کلام آگاهی ندارم ؛ فدایت گردم ؛ شما از علم کلام نهی فرمودی ؛ و می فرمودی وای بر کسانی که با علم کلام سروکار دارند و می گویند: این درست می آید؛ و آن بی اساس است ؛ این به نتیجه می رسد؛ این را می فهمیم و آن را نمی فهمیم …



- آنچه من نهی کرده ام ؛ این است که سخن مرا رها کنند و به آنچه خود دانسته اند (و بافته اند) تکیه کنند؛ ای یونس ! اکنون بیرون برو و هر کدام از دانشمندان علم کلام را دیدی (که از شاگردان امام هستند) به اینجا بیاور.



من از حضور امام صادق (ع ) بیرون رفتم ؛ و سه نفر به نامهای : حمران بن اعین ؛ مؤمن الطاق احوال و هشام بن سالم را که علم کلام را به خوبی می دانستند به حضور امام صادق (ع) آوردم و نیز قیس بن ماصر را که به نظرم در علم کلام ؛ از همه برتر بود؛ و این علم را از امام سجاد (ع ) آموخته بود؛ به محضر امام آوردم ؛ وقتی همگی در کنار هم اجتماع کردیم ؛ امام صادق (ع ) سر از خیمه بیرون آورد (از همان خیمه ای که در کوه کنار حرم مکه برای آن حضرت برپا می داشتند و آن جناب چند روز قبل از شروع مراسم حج در آنجا به سر می برد) در این هنگام چشم حضرت به شتری افتاد که دوان دوان می آمد؛ فرمود: به خدای کعبه سوگند سواره این شتر؛ هشام است که به اینجا می آید.



حضار فکر کردند منظور امام ؛ هشام از فرزندان عقیل است ؛ زیرا امام او را بسیار دوست داشت ؛ ناگاه دیدند شتر نزدیک شد؛ و سواره آن ؛ هشام بن حکم (یکی از دانشمندان و شاگردان بزرگ امام ) است که وارد شد؛ او در آن هنگام نوجوان بود؛ و تازه موی چهره اش روئیده شده بود و همه حاضران در سن و سال از او بزرگتر بودند؛ امام صادق (ع ) تا هشام را دید؛ از او استقبال گرم کرد؛ و برایش جا باز نمود؛ و در شأن او فرمود:



ناصرنا بقلبه و لسانه و یده :



هشام با دل و زبان و عملش ؛ یاری کننده ما است .



آنگاه امام صادق (ع ) (به چند نفر از شاگردانش که در آنجا حاضر بودند؛ به هر کدام جداگانه فرمود: با آن دانشمند شامی مناظره و گفتگو کنند) نخست به حمران فرمود: با مرد شامی مناظره کن ؛ او به مناظره با مرد شامی پرداخت و طولی نکشید که مرد شامی در برابر حمران ؛ درمانده شد.



سپس امام (ع ) به (مؤمن الطاق ) فرمود: ای طاقی ! با مرد شامی گفتگو کن ؛ او با مرد شامی به مناظره پرداخت و طولی نکشید که بر مردم شامی چیره و پیروز گردید.



سپس امام (ع ) به هشام بن سالم فرمود: تو هم با مرد شامی سخن بگو؛ او نیز با شامی به گفتگو پرداخت ؛ ولی بر شامی چیره نشد؛ بلکه برابر شدند.



آنگاه امام (ع ) به قیس بن ماصر فرمود: تو با او سخن بگو؛ قیس با مرد شامی به مناظره پرداخت ؛ امام (ع ) مناظره آنها را گوش می کرد؛ و خنده بر لب داشت ؛ زیرا دانشمند شامی ؛ درمانده شده بود؛ و نشانه های درماندگی و عجز در چهره اش دیده می شد …



سپس امام صادق (ع ) به دانشمند شامی رو کرد و فرمود: با این جوان ؛ اشاره به هشام بن حکم گفتگو کن .



دانشمند شامی ؛ آمادگی خود را برای مناظره با هشام اعلام کرد و گفتگوی آنها در حضور امام صادق (ع ) به ترتیب زیر ادامه یافت :



(خطاب به هشام ) ای جوان ! درباره امامت این مرد (امام صادق (ع)) از من سؤال کن (می خواهم در این باره با تو گفتگو کنم ).



- هشام (از بی ادبی و گستاخی مرد شامی به ساحت مقدس امام ) به گونه ای خشمگین شد که بدنش می لرزید؛ در این حال به مرد شامی گفت : آیا پروردگارت خیر و سعادت بندگانش را بهتر و بیشتر می خواهد؛ یا بندگان ؛ خیر خود را نسبت به خود؟.



بلکه پروردگار؛ خیر بندگانش را بیشتر می خواهد.



- خداوند برای خیر و سعادت انسانها چه کرده است ؟



خداوند حجت خود را برای آنها استوار نموده ؛ تا پراکنده نگردند؛ و او بین بندگانش را در پرتو حجتش الفت و دوستی بخشد؛ تا نابسمامانیها خود را در پرتو دوستی سامان دهند؛ و همچنین خداوند بندگانش را به قانون الهی آگاه می کند.



- آن حجت کیست ؟



او رسول خدا است .



- بعد از رسول خدا (ص ) کیست ؟



بعد از پیامبر (ص )؛ حجت خدا؛ قرآن و سنت است .



- آیا قرآن و سنت ؛ برای رفع اختلاف امروز ما سودمند است ؟



آری .



- پس چرا بین من و تو اختلاف است و تو برای همین جهت از شام به اینجا (مکه ) آمده ای ؟!



دانشمند شامی در برابر این سؤال خاموش ماند؛



- امام صادق (ع ) به او فرمود: چرا سخن نمی گوئی ؟



اگر در پاسخ سؤال هشام بگویم : قرآن و سنت ؛ اختلاف بین ما را رفع می کند؛ سخن بیهوده ای گفته ام زیرا عبارت قرآن و سنت ؛ دارای معانی گوناگون است ؛ و اگر بگویم : اختلاف ما در فهم قرآن و سنت ؛ به عقیده ما لطمه نمی زند و هر کدام از ما ادعای حق می کنیم ؛ در این صورت ؛ قرآن و سنت به ما سودی (در رفع اختلاف ) نبخشد؛ ولی همین استدلال (مذکور) به نفع عقیده من است ؛ نه بنفع عقیده هشام .



- از هشام همین مسأله را بپرس ؛ که پاسخ قانع کننده را از او که وجودش سرشار از علم و کمال است ؛ می یابی .



آیا خداوند شخصی را به سوی بشر فرستاده تا آنها را متحد و هماهنگ کند؟ و نابسامانیهایشان را سامان بخشد و حق و باطل را بر ایشان شرح دهد؟



- در عصر رسول خدا (ص ) یا امروز؟



در عصر رسول خدا (ص ) که خود آن حضرت بود؛ ولی امروز؛ آن شخص کیست ؟



- امروز همین شخصی که در مسند نشسته (اشاره به امام صادق (ع )) و از هر سو مردم به حضورش می آیند؛ (حجت و برطرف کننده اختلاف ما است ؛ زیرا) میراث دار علم نبوت است که دست به دست از پدرانش به او رسیده است ؛ اخبار زمین و آسمان را برای ما بازگو می سازد.



من چگونه بفهمم که این شخص (امام صادق ) همان حجت حق است ؟!



- هر چه خواهی از او بپرس ؛ تا به حجت حق بودن او پی ببری .



ای هشام با این سخن ؛ دیگر عذری برای من باقی نگذاشتی ؛ از من است که بپرسم و با سؤال به حقیقت برسم .



- (امام صادق(ع)): آیا می خواهی گزارش چگونگی سفر و مسیر راه مسافرت تو را از شام به اینجا؛ به تو خبر دهم ؟ که چنین و چنان بود (امام مقداری از چگونگی سفر او را بیان کرد).



(مرد شامی که شیفته بیانات امام صادق (ع ) شده بود؛ حقیقت را دریافت و نور ایمان بر صفحه قلبش تابید و هماندم ) با شادمانی گفت : راست گفتی ؛ اکنون به خدا؛ اسلام آوردم .



- بلکه اکنون به خدا ایمان آوردی ؛ و اسلام ؛ قبل از ایمان است ؛ به وسیله اسلام از یکدیگر ارث می برند و ازدواج کنند ولی ثواب بردن در پرتو ایمان است ؛ (تو قبلا مسلمان بودی ؛ ولی امامت مرا قبول نداشتی ؛ و اکنون با]; پذیرش امامت من ؛ به ثواب اعمالت می رسی ).



صحیح فرمودی ؛ گواهی می دهم که : معبودی جز خدای یکتا نیست ؛ و محمد (ص ) رسول خدا است ؛ و تو جانشین اوصیا پیامبر اسلام (ص ) هستی .



در این هنگام امام صادق (ع ) در باره چگونگی مناظرات شاگردانش با دانشمند شامی (نامبرده ) چنین نظر داد: به حمران فرمود: تو سخن خود را هماهنگی با حدیث ؛ به پیش می بری و به حق نائل می شوی .



و به هشام بن سالم فرمود: تو در جستجوی یافتن حدیث ؛ می پردازی ؛ ولی توان و شناخت پیاده کردن آن را به طور صحیح نداری .



و به مؤمن الطاق فرمود: تو بسیار با قیاس و تشبیه وارد بحث می شوی ؛ و از موضوع بحث خارج می گردی ؛ باطلی را بوسیله باطلی رد می کنی ؛ و باطل تو روشنتر است .



و به قیس بن ماصر فرمود: تو به گونه ای سخن می گویی که آن را به حدیث پیامبر (ص ) نزدیکتر سازد؛ ولی دورتر شود؛ حق را با باطل مخلوط می کنی ؛ با اینکه حق اندک انسان را از باطل بسیار بی نیاز می کند؛ تو و احول (مؤمن الطاق ) هنگام بحث از شاخه ای به شاخه دیگر می پرید و در این جهت دارای مهارت و زبردستی هستید.



یونس می گوید: به خدا من فکر می کردم که امام درباره هشام نیز همان را بگوید که به قیس و احول فرمود؛ ولی (هشام را با عالیترین وصف ؛ ستود و) در شأن او چنین گفت : ای هشام با هر دو پا به زمین نمی خوری ؛ تا کارت به جائی رسد که نزدیک است به زمین سقوط کنی ؛ در هماندم پرواز می کنی (یعنی تا نشانه درماندگی را درخود احساس کردی ؛ با زبردستی ؛ خود را نجات می دهی ) آنگاه به هشام فرمود: افرادی مانند تو باید با سخنوران ؛ مناظره کنند؛ مراقب باش که در بحثها لغزش نکنی ؛ که به خواست خدا شفاعت ما از پیامدهای این گونه شیوه بحث و مناظره برای طراح و گرداننده چنین شیوه است.



و از گفتار امام صادق (ع ) در شأن هشام بن حکم است : هشام مدافع حق ما و جلوبرنده گفتار و رأی ما؛ و اثباتگر حقانیت ما؛ و کوبنده مطالب بیهوده دشمنان ما است ؛ کسی که از او پیروی کند و افکار او را دنبال نماید؛ از ما پیروی کرده و کسی که با او مخالفت نماید؛ با ما دشمنی نموده است.



پی نوشت


- دانشمند شامی ؛ یکی از علمای اهل تسنن بوده است .



- علم کلام ؛ علمی است که در اصول عقائد؛ براساس استدلالال قوی عقلی و نقلی بحث می کند.



- منظور؛ ابوجعفر؛ محمد بن علی بن نعمان کوفی است که لقبش احول بود؛ و در محله طاق المحامل کوفه ؛ مغازه داشت ؛ از این رو به او مؤمن الطاق می گفتند؛ ولی مخالفان او را به عنوان شیطان الطاق می خواندند (سفینة البحار؛ ج ۲ص ۱۰۰).



http://www.aviny.com/Occasion/Ahlebeit/ImamSadegh/Shahadat/۸۶/Monazere-Hazrat/Shagerdan.aspx


گفتگو با هوش مصنوعی

💬 سلام! می‌خوای درباره‌ی «مناظره شاگردان امام صادق (ع )؛ با دانشمند شامی» بیشتر بدونی؟ من اینجام که راهنماییت کنم.