قصیده میرشکاک برای موسوی گرمارودی



به گزارش خبرنگار مهر؛ تازه ترین شعر منتشر نشده یوسفعلی میرشکاک که به تازگی مجموعه غزل «آنجا که نامی نیست» او توسط انتشارات شهرستان ادب منتشر شده است، اخوانیه ای است برای دکتر سیدعلی موسوی گرمارودی شاعر و پژوهشگر شناخته شدۀ معاصر و در قالب قصیده سروده شده است. یوسفعلی میرشکاک را بیشتر به غزل و چهارپاره میشناسیم و شعرهای بلند و ارجمندی از او در این قوالب خواندهایم، پیش از این تنها قصیده منتشر شده از میرشکاک قصیده مشهور غدیر به مطلع زیر بود:

ماه صد آیینه دارد نیمه شب ها در غدیر

روزها می گسترد خورشید، خود را در غدیر

و حال دومین قصیده او برای نخستین بار در خبرگزاری مهر منتشر میشود:

هو الله

سلام سر ثریا، نفشه زار شهود

گواه لطف خدایان به خاک کور و کبود

سلام ای شرف روزگار شور و شعور

سلام بدرقۀ قرنها سرود و سرور

بیا بیا بنشینیم و یاد هند کنیم

به صد هزار سلام و دو صدهزار درود

بیا بیا بگشاییم از بهشت «ودا»

به روی خویش دری از دژی که کس نگشود

دژی که ماند نهان از هزار چشم و در آن

نکرد نیمنظر چشم نادر و محمود

دژی سرش به ثریا رسیده از حکمت

دژی فراتر از این هفت بام قیراندود

دژی که نام «کریشنا»ست قفل درگه آن

شگفت آنکه کلیدش جز این کلام نبود

به یاد حضرت «راما» مرا ز روزن دل

دری بدان دژ، واشد برون ز گفت و شنود

دری به خانۀ خورشید چهرۀ «سیتا»

که مهر و ماه به گیتی چنان رخی ننمود

رخی بهار تجلی به فر میکائیل

چو شعر پیر خردمند: شاه گرمارود

نه من سخنورم ایدر، نه فرصتی ماندهاست

که در مجامله پیچم و الفتی که نبود

برادران صفی آراستیم رویارو

به نابرادر پرداختن ز نطع وجود

گذشت هرچه که بر ما گذشت و ماند زیان

به من که دیر ترا یافتم به کام حسود

تو ای بلند و سرافراز مرد مردانه

که بند و زندانت، استخوان جان فرسود

به روزگار جوانیت بهره شد زنجیر

که جانت در تن بیداردل نمی آسود

دلیرمردا! شیراوژنا! که در پی دین

دلت گداخت ز بیداد زمرۀ نمرود

به کام اهل درایش، زمام اهل خرد

سپرد چرخ و ز سودای حق ندیدی سود

به رغم باور ما رفت هرچه بر ما رفت

به کام دشمن ما بود هرچه بود و نبود

به ضعف طالع من بود گرچه طالع تو

به روز پیریت ای پیر! بخت خوابآلود-

چنان رسید به بیداری آفتاب نمون

که نام پاک تو رغم معاندان جحود.

اگرچه سود زیان شد به هرچه کوشیدیم

اگرچه رشتۀ ما را نه تار ماند و نه پود

ترا بس این که جهانیت مدح میگوید

مرا بس این که به مدح توام بها افزود

به شعر در همه فن، یک فنی ادبمردا!

به حسن خلق، ادب را ز تو کمال افزود

تو سیدالشعرایی به فر و برز و کلام

تو سیدالشعرایی یه رغم هرچه عنود

چکامۀ تو به شعر کهن شرف بخشید

چرا که از در یمگان به یوش راه گشود

به شعر مرسل «محبوبۀ شب»ت سرویست

به سبزبختی آنکو به سایهاش آسود

مبین که دیر به عذر ایستاده ام، بگذر

اگر جوانی من روی خاطر تو شخود

غلام فاطمه ام من، خدا کند که شود

پرند فاطمه بفت دلت ز من خشنود

بلندنامی من زین مدیح خواهد بود

چنانکه از تو بلند است نام گرمارود.

اول و آخر یار

با عرض دستبوسی تقدیم شد به محضر حضرت سیدالشعرا استاد گرانمایه دکتر سیدعلی موسوی گرمارودی. دیرزیاد آن بزرگوار خداوند!

یوسفعلی میرشکاک

۹۷/۱۱/۱۶

گفتگو با هوش مصنوعی

💬 سلام! می‌خوای درباره‌ی «قصیده میرشکاک برای موسوی گرمارودی» بیشتر بدونی؟ من اینجام که راهنماییت کنم.