حال و هوای شب های رمضان <a href="/fa/dashboard/ اسماعیل" class="text info">امامزاده اسماعیل</a>

خبرگزاری مهر؛ مجله مهر_مرضیه کیان: نیم ساعت زودتر از شروع مراسم به امامزاده آمدم. امامزاده اسماعیل در گوشه ای دنج از پارک زرگنده در منطقه ۳ تهران آرام گرفته. ساعت ۱۱ شب مراسم مناجات جوانی شروع می شود، ولی حیف است که از هوای شب های بهار پارک زرگنده غافل شد؛ خنکایی که از وزش باد لابلای برگ های درخت زبان گنجشک اطراف امامزاده به صورتت می خورد عجیب حال خوب کن است. وجود مقبره ۴ شهید گمنام در جوار امامزاده هم فرصت خوبی است تا زمان باقی مانده تا شروع مراسم را سر مزارشان خلوت کنی؛ روی سنگ مزارشان بزرگ نوشته شده «شهید گمنام»، بیشترشان در عملیات خیبر به شهادت رسیدند و نهایتا سنشان از ۲۰ سال بیشتر نبود! راستی ما در ۱۹ یا ۲۰ سالگی دغدغه هایمان غیر از عدد رتبه کنکور و امرار معاش چیز دیگری هم بود؟!
تک و توک مردم سمت امامزاده هوریز کرده اند. تعدادشان کم است؛ بعضی هایشان اول می آیند معراج الشهدا فاتحه ای می خوانند، چشمشان را روی در و دیوار سازه می چرخانند و بعد به سمت در ورودی امامزاده می روند، بعضی ها کمی جلوی در ورودی امامزاده مکث می کنند، دعایی که برای اذن ورود به امامزاده است را می خوانند، به نشانه احترام دست روی سینه می گذارند و بعد وارد می شوند، بعضی ها هم مستقیم و بدون مقدمه در آهنی و سنگین امامزاده را به سختی هل می دهند و وارد می شوند. بعضی ها مجرد هستند و بعضی ها معلوم است عاشقانه های شان را خرج شب های رمضان کرده اند، بعضی ها هم یا فرزندی در آغوش گرفتند یا شیطنت های کودکشان را دنبال می کنند و به طرف در امامزاده هدایتشان می کنند.
چهره کاملشان را پشت ماسک های رنگ و وارنگ و متنوع نمی توان دید، ولی چشم هایشان نشان می دهد که روزه داری خیلی بهشان فشار نیاورده که حاضر شدند ساعت ۱۱ شب خود را برای مراسم مناجات خوانی برسانند.
از مهدی که دختر یک سال و دو ماهه اش را جلوی در ورودی خانم ها به آغوش همسرش می دهد می پرسم: «نمی ترسید خدای نکرده در این مراسم به کرونا مبتلا شوید؟ امکان ابتلای کرونای جهش یافته هم که در کودکان بسیار بیشتر هست!»
_ راستش این مراسم از شب اول ماه مبارک برگزار شده. من شب های اول خودم تنهایی در مراسم شرکت می کردم و همسرم و دخترم را همراهم نمی آوردم، ولی وقتی دیدم جمعیت امامزاده کم هست و موارد بهداشتی و پروتکل ها خیلی خوب رعایت می شود، تصمیم گرفتیم خانوادگی در این مراسم شرکت کنیم.
کم کم صدای یوسف ربیعی از دل امامزاده شنیده می شود. ساعت را که نگاه می کنم ۱۱ را نشان می دهد. با آقا مهدی و همسرش خداحافظی می کنم که به موقع به مراسم برسند.
صدای زیادی در محوطه پارک پخش نمی شود؛ اگر نزدیک در ورودی امامزاده باشید متوجه صدای سخنران می شوید، محله مسکونی است و شاید صدای بلندگوها اهالی را ناراحت کند.
قصد می کنم وارد امامزاده شوم که هشدار استفاده از ماسک، روی پوستر بزرگی که روی در امامزاده نصب شده مضطربم می کند! دستی روی صورتم می کشم و از اینکه ماسکم سر جایش است مطمئن می شوم. در سنگین آهنی را هل می دهم و وارد می شوم.
خنکای سنگ کف امامزاده که به خاطر باد کولرگازی هاست، حس خوبی به آدم می دهد. انگار خبری از کرونا نیست؛ دور ضریح خلوت است، فاصله ها بیش از حد تصور زیاد است، شاید روی هر فرش ۶ متری نهایتا یک نفر نشسته باشد، روی بعضی ها هم دو نفر، خیلی از فرش ها هم خالی هستند.
مراسم با شرح چهل حدیث امام خمینی شیخ یوسف ربیعی از اولین شب ماه مبارک شروع شده و قرار است تا آخر ماه رمضان هم ادامه داشته باشد.
به محض اینکه چراغ ها خاموش می شود، صدای سوزناک مجید شعبانی فضای امامزاده را پر می کند. با اینکه جمعیت کم است و ماسک ها روی صورت ها جاگرفته، اما صدای گریه ها در فضا می پیچید. معلوم است با اینکه هنوز شب های قدر نرسیده دل همگی پر است! همه دلشان از اینکه یک سال و اندی شده که کرونا مهمان ناخوانده شده و خیلی از دلخوشی های معنوی را گرفته و نمی توانند یک دل سیر راز و نیاز کنند، دلگیرند. خیلی ها عزیز از دست داده اند و خیلی ها عزیزشان روی تخت بیمارستان است، خیلی ها مدت هاست از ترس ناقل بودن به دیدن بزرگ ترهایشان نرفتند و خیلی ها هم دلشان لک زده برای یک زیارت درست و حسابی… آن ها که می توانستند آمدند تا حداقل کمی دلی از عزا در بیاورند و حتی شده اندازه سر سوزن حال دلشان را خوب کنند و آن ها هم که به هر دلیلی نتوانستند بیایند و دلشان اینجا بود با فضای مجازی دنبال کننده حال و هوای مراسم شوند ….
مراسم زیاد طول نمی کشد. حول و حوش ساعت ۱۲ بامداد است که چراغ ها روشن می شود و با خواندن دعای فرج، معلوم می شود که وقت خداحافظی رسیده. راستش معلوم است که کسی سیر نشده و همچنان عطش رازونیاز دارند ولی با این اوضاعی که کرونا برای ما درست کرده مصداق بارز «به مرگ گرفته که به تب راضی بشه» هست! برای ما که یک سال و خرده ای است همه چیز از ما دریغ شده همین یک ساعت یک ساعت های روضه و هیئت و مناجات، با تمام فاصله ها و رعایت پروتکل هایش هم غنیمت است.
تک و توک مردم سمت امامزاده هوریز کرده اند. تعدادشان کم است؛ بعضی هایشان اول می آیند معراج الشهدا فاتحه ای می خوانند، چشمشان را روی در و دیوار سازه می چرخانند و بعد به سمت در ورودی امامزاده می روند، بعضی ها کمی جلوی در ورودی امامزاده مکث می کنند، دعایی که برای اذن ورود به امامزاده است را می خوانند، به نشانه احترام دست روی سینه می گذارند و بعد وارد می شوند، بعضی ها هم مستقیم و بدون مقدمه در آهنی و سنگین امامزاده را به سختی هل می دهند و وارد می شوند. بعضی ها مجرد هستند و بعضی ها معلوم است عاشقانه های شان را خرج شب های رمضان کرده اند، بعضی ها هم یا فرزندی در آغوش گرفتند یا شیطنت های کودکشان را دنبال می کنند و به طرف در امامزاده هدایتشان می کنند.
چهره کاملشان را پشت ماسک های رنگ و وارنگ و متنوع نمی توان دید، ولی چشم هایشان نشان می دهد که روزه داری خیلی بهشان فشار نیاورده که حاضر شدند ساعت ۱۱ شب خود را برای مراسم مناجات خوانی برسانند.
از مهدی که دختر یک سال و دو ماهه اش را جلوی در ورودی خانم ها به آغوش همسرش می دهد می پرسم: «نمی ترسید خدای نکرده در این مراسم به کرونا مبتلا شوید؟ امکان ابتلای کرونای جهش یافته هم که در کودکان بسیار بیشتر هست!»
_ راستش این مراسم از شب اول ماه مبارک برگزار شده. من شب های اول خودم تنهایی در مراسم شرکت می کردم و همسرم و دخترم را همراهم نمی آوردم، ولی وقتی دیدم جمعیت امامزاده کم هست و موارد بهداشتی و پروتکل ها خیلی خوب رعایت می شود، تصمیم گرفتیم خانوادگی در این مراسم شرکت کنیم.
کم کم صدای یوسف ربیعی از دل امامزاده شنیده می شود. ساعت را که نگاه می کنم ۱۱ را نشان می دهد. با آقا مهدی و همسرش خداحافظی می کنم که به موقع به مراسم برسند.
صدای زیادی در محوطه پارک پخش نمی شود؛ اگر نزدیک در ورودی امامزاده باشید متوجه صدای سخنران می شوید، محله مسکونی است و شاید صدای بلندگوها اهالی را ناراحت کند.
قصد می کنم وارد امامزاده شوم که هشدار استفاده از ماسک، روی پوستر بزرگی که روی در امامزاده نصب شده مضطربم می کند! دستی روی صورتم می کشم و از اینکه ماسکم سر جایش است مطمئن می شوم. در سنگین آهنی را هل می دهم و وارد می شوم.
خنکای سنگ کف امامزاده که به خاطر باد کولرگازی هاست، حس خوبی به آدم می دهد. انگار خبری از کرونا نیست؛ دور ضریح خلوت است، فاصله ها بیش از حد تصور زیاد است، شاید روی هر فرش ۶ متری نهایتا یک نفر نشسته باشد، روی بعضی ها هم دو نفر، خیلی از فرش ها هم خالی هستند.
مراسم با شرح چهل حدیث امام خمینی شیخ یوسف ربیعی از اولین شب ماه مبارک شروع شده و قرار است تا آخر ماه رمضان هم ادامه داشته باشد.
به محض اینکه چراغ ها خاموش می شود، صدای سوزناک مجید شعبانی فضای امامزاده را پر می کند. با اینکه جمعیت کم است و ماسک ها روی صورت ها جاگرفته، اما صدای گریه ها در فضا می پیچید. معلوم است با اینکه هنوز شب های قدر نرسیده دل همگی پر است! همه دلشان از اینکه یک سال و اندی شده که کرونا مهمان ناخوانده شده و خیلی از دلخوشی های معنوی را گرفته و نمی توانند یک دل سیر راز و نیاز کنند، دلگیرند. خیلی ها عزیز از دست داده اند و خیلی ها عزیزشان روی تخت بیمارستان است، خیلی ها مدت هاست از ترس ناقل بودن به دیدن بزرگ ترهایشان نرفتند و خیلی ها هم دلشان لک زده برای یک زیارت درست و حسابی… آن ها که می توانستند آمدند تا حداقل کمی دلی از عزا در بیاورند و حتی شده اندازه سر سوزن حال دلشان را خوب کنند و آن ها هم که به هر دلیلی نتوانستند بیایند و دلشان اینجا بود با فضای مجازی دنبال کننده حال و هوای مراسم شوند ….
مراسم زیاد طول نمی کشد. حول و حوش ساعت ۱۲ بامداد است که چراغ ها روشن می شود و با خواندن دعای فرج، معلوم می شود که وقت خداحافظی رسیده. راستش معلوم است که کسی سیر نشده و همچنان عطش رازونیاز دارند ولی با این اوضاعی که کرونا برای ما درست کرده مصداق بارز «به مرگ گرفته که به تب راضی بشه» هست! برای ما که یک سال و خرده ای است همه چیز از ما دریغ شده همین یک ساعت یک ساعت های روضه و هیئت و مناجات، با تمام فاصله ها و رعایت پروتکل هایش هم غنیمت است.
گفتگو با هوش مصنوعی
💬 سلام! میخوای دربارهی «حال و هوای شب های رمضان امامزاده اسماعیل» بیشتر بدونی؟ من اینجام که راهنماییت کنم.