اشاره <span class="text danger">امروز</span> رهبر <a href="/fa/dashboard/ class="text info">انقلاب</a> به کدام نامه <a href="/fa/dashboard/ class="text info">امیرالمؤمنین(ع بود؟

حضرت آیت الله خامنه ای در دیدار امروز خود با ائمه جمعه سراسر کشور، محتوای یک نامه معروف از امیرالمؤمنین علی(ع) خطاب به یکی از کارگزاران خود را به آنان یادآور شدند.
به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری فارس، حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب صبح امروز به مناسبت ایام چهلمین سالگرد برگزاری اولین نماز جمعه پس از انقلاب اسلامی در مردادماه ۱۳۵۸ خطاب به ائمه جمعه سراسر کشور، فرمودند: سر سفره اصحاب ثروت و قدرت تا میتوانیم حاضر نشویم. مراقب نزدیکان و فرزندان خود باشید؛ ممکن است از راه فرزند شما نفوذ کنند. از رفتن سمت اصحاب ثروت و قدرت اجتناب کنید؛ سر سفره ی اصحاب ثروت و قدرت تا میتوانیم حاضر نشویم.
ایشان تاکید کردند: نامه امیرالمؤمنین به عثمان بن حنیف را که یادتان هست. حالا ما توقع نداریم؛ نه عثمان بن حنیف در بین ما هست، نه وضع ما با حضرت قابل مقایسه است، ولی میتوانیم این را برای خود قرار دهیم که به طبقات اشراف نزدیک نشویم. این موجب دور شدن از توده و عامه ی مردم است.
این اشاره رهبر معظم انقلاب اسلامی فرصت خوبی است که به بازخوانی نامه مبارک امیرالمؤمنین به عثمان بن حنیف نماینده ایشان در بصره بپردازیم. این نامه پس از آن به عثمان نوشته شده بود که امام علی (ع) با خبر شده بودند که او را به مهمانی مردمی از بصره خوانده اند و او بدانجا رفته است.
متن کامل نامه امیرالمؤمنین به عثمان بن حنیف:
اما بعد، یا بن حنیف، فقد بلغنی ان رجلا من فتیة اهل البصرة
اما بعد، ای پسر حنیف، به من خبر رسیده که مردی از جوانان اهل بصره
دعاک الی مأدبة فاسرعت الیها، تستطاب لک الالوان، و تنقل
تو را به مهمانی خوانده و تو هم به آن مهمانی شتافته ای، با غذاهای رنگارنگ، و ظرفهایی پر از طعام
الیک الجفان ; و ما ظننت انک تجیب الی طعام
که به سویت آورده می شده پذیراییت کرده اند; خیال نمی کردم مهمان شدن به سفره قومی را قبول کنی که
قوم عائلهم مجفو، و غنیهم مدعو. فانظر الی ما تقضمه من هذا
محتاجشان را به جفا می رانند، و توانگرشان را به مهمانی می خوانند! به لقمه ای که بر آن دندان می گذاری
المقضم، فما اشتبه علیک علمه فالفظه، و ما ایقنت بطیب وجهه
دقت کن، لقمه ای را که حلال و حرامش بر تو روشن نیست بیرون افکن، و آنچه را می دانی از راه های
فنل منه .
حلال به دست آمده بخور.
الا و ان لکل مأموم اماما یقتدی به، و یستضیء بنور علمه.
معلومت باد که هر مأمومی را امامی است که به او اقتدا می کند، و از نور علمش بهره می گیرد.
الا و ان امامکم قد اکتفی من دنیاه بطمریه، و من طعمه بقرصیه.
آگاه باش امام شما از تمام دنیایش به دو جامه کهنه، و از خوراکش به دو قرص نان قناعت نموده.
الا و انکم لاتقدرون علی ذلک، ولکن اعینونی بورع و اجتهاد،
معلومتان باد که شما تن دادن به چنین روشی را قدرت ندارید، ولی مرا با ورع و کوشش در عبادت،
و عفة و سداد. فو الله ما کنزت من دنیاکم تبرا، و لا ادخرت من
و پاکدامنی و درستی یاری کنید. به خدا قسم من از دنیای شما طلایی نیندوخته، و از غنائم فراوان
غنائمها وفرا، و لا اعددت لبالی ثوبی طمرا.
آن ذخیره ای برنداشته، و عوض این جامه کهنه ام جامه کهنه دیگری آماده نکرده ام!
بلی کانت فی ایدینا فدک من کل ما اظلته السماء، فشحت
آری از آنچه آسمان بر آن سایه انداخته، فقط فدک در دست ما بود، که گروهی از اینکه
علیها نفوس قوم، و سخت عنها نفوس قوم آخرین; و نعم الحکم الله.
در دست ما باشد بر آن بخل ورزیدند، و ما هم به سخاوت از آن دست برداشتیم، و خداوند نیکوترین
و ما اصنع بفدک و غیر فدک، والنفس مظانها فی غد جدث،
حاکم است. مرا با فدک و غیر فدک چه کار؟ که در فردا جای شخص در گور است،
تنقطع فی ظلمته آثارها، و تغیب اخبارها، و حفرة لو زید فی
که آثار آدمی در تاریکی آن از بین می رود، و اخبارش پنهان می گردد، گودالی که اگر به گشادگی
فسحتها، و اوسعت یدا حافرها، لاضغطها الحجر و المدر،
آن بیفزایند، و دستهای گورکن بهوسیع کردن آن اقدام نماید بازهم سنگ و کلوخ زمین آن را به هم فشارد،
و سد فرجها التراب المتراکم! و انما هی نفسی اروضها بالتقوی
و خاک روی هم انباشته رخنه هایش را ببندد! این است نفس من که آن را به پرهیزکاری ریاضت می دهم
لتأتی آمنة یوم الخوف الاکبر، و تثبت علی جوانب المزلق.
تا با امنیت وارد روز خوف اکبر گردد، و در اطراف لغزشگاه ثابت بماند.
و لو شئت لاهتدیت الطریق الی مصفی هذا العسل، و لباب هذا
اگر می خواستم هرآینه می توانستم به عسل مصفا، و مغز این
القمح، و نسائج هذا القز، ولکن هیهات ان یغلبنی هوای،
گندم، و بافته های ابریشم راه برم، اما چه بعید است که هوای نفسم بر من غلبه کند،
و یقودنی جشعی الی تخیر الاطعمة، و لعل بالحجاز او الیمامة
و حرصم مرا به انتخاب غذاهای لذیذ وادار نماید در حالی که شاید در حجاز یا یمامه
من لا طمع له فی القرص، و لا عهد له بالشبع;
کسی زندگی کند که برای او امیدی به یک قرص نان نیست، و سیری شکم را به یاد نداشته باشد;
او ابیت مبطانا و حولی بطون غرثی، و اکباد حری;
یا آنکه شب را با شکم سیر صبح کنم در حالی که در اطرافم شکمهای گرسنه، و جگرهایی سوزان باشد;
او اکون کما قال القائل:
یا چنان باشم که گوینده ای گفته:
و حسبک داء ان تبیت ببطنة و حولک اکباد تحن الی القد
«این دردوننگ تورابس که باشکم سیربخوابی، و دراطراف توشکم هایی باشدکه پوستی رابرای خوردن آرزو کنند».
ا اقنع من نفسی بان یقال هذا امیرالمؤمنین، و لا اشارکهم فی
آیا به این قناعت کنم که به من امیرمؤمنان گفته شود، ولی در سختی های روزگار با
مکاره الدهر، او اکون اسوة لهم فی جشوبة العیش؟! فما خلقت
آنان شریک نباشم، یا در تلخی های زندگی الگویشان محسوب نشوم؟! آفریده نشدم تا خوردن
لیشغلنی اکل الطیبات کالبهیمة المربوطة همها علفها،
غذاهای پاکیزه مرا سرگرم کند به مانند حیوان به آخور بسته که همه اندیشه اش علف خوردن است،
او المرسلة شغلها تقممها، تکترش من اعلافها،
یا چهارپای رها شده که کارش به هم زدن خاکروبه هاست، از علف های آن شکم را پر می کند،
و تلهو عما یراد بها ; او اترک سدی ، او اهمل عابثا،
و از منظور صاحبش از سیر کردن او بی خبر می باشد; هیهات از اینکه رهایم ساخته، یا بیکاروبیهوده ام گذاشته باشند،
او اجر حبل الضلالة، او اعتسف طریق المتاهة!
یا کشاننده عنان گمراهی باشم، یا در حیرت و سرگردانی بیراهه روم.
و کانی بقائلکم یقول: اذا کان هذا قوت ابن ابی طالب فقد قعد
انگار گوینده ای از شما می گوید: اگر خوراک فرزند ابی طالب این است پس
به الضعف عن قتال الاقران و منازلة الشجعان! الا و ان الشجرة
ضعف و سستی او را از جنگ با هماوردان و معارضه با شجاعان مانع می گردد! بدانید درختان
البریة اصلب عودا، و الروائع الخضرة ارق جلودا، و النباتات
بیابانی چوبشان سخت تر، و درختان سرسبز پوستشان نازک تر، و گیاهان
البدویة اقوی وقودا، و ابطا خمودا. و انا من رسول الله کالصنو
صحرایی آتششان قوی تر، و خاموشی آنها دیرتر است. من و رسول خدا همچون دو درختی هستیم که
من الصنو، و الذراع من العضد. و الله لو تظاهرت العرب علی
از یک ریشه رسته، و چون ساعد و بازو می باشیم. به خدا قسم اگر عرب در جنگ بامن همدست شوند
قتالی لما ولیت عنها، و لو امکنت الفرص من رقابها لسارعت
من از مقابله با آنان روی برنگردانم، و اگر فرصت ها دست دهد شتابان بدان سو (شام)
الیها، و ساجهد فی ان اطهر الارض من هذا الشخص المعکوس،
می روم، و خواهم کوشید تا زمین را از این موجود وارونه، و سرنگون کالبد
و الجسم المرکوس، حتی تخرج المدرة من بین حب الحصید.
(معاویه) پاک نمایم، تا سنگریزه ها از میان دانه های درو شده بیرون رود.
و من هذا الکتاب، و هو آخره
و از این نامه است که پایان آن است
الیک عنی یا دنیا، فحبلک علی غاربک، قد انسللت من
ای دنیا، از من فاصله بگیر، که مهارت را بر گردنت انداختم، از چنگالت
مخالبک، و افلت من حبائلک، واجتنبت الذهاب فی مداحضک.
بیرون جستم، از دامهایت فرار کردم، و از رفتن در لغزشگاههایت دوری گزیدم.
این القرون الذین غررتهم بمداعبک؟ این الامم الذین فتنتهم
کجایند گذشتگانی که به بازیهایت آنان را فریفتی؟! کجایند ملتهایی که با زر و زیورت آنان را
بزخارفک؟ ها هم رهائن القبور، و مضامین اللحود. و الله لو
مغرور نمودی؟! اینک اینان گروگانهای قبور، و فرورفته در لابلای لحدهایند. به خدا قسم ای
کنت شخصا مرئیا، و قالبا حسیا، لاقمت علیک حدود الله فی
دنیا اگر موجودی قابیل دیدن، و جسمی سزاوار لمس بودی، حدود خدا را بر تو جاری می ساختم در
عباد غررتهم بالامانی، و امم القیتهم فی المهاوی، و ملوک
رابطه بابندگانی که به آرزوها فریبشان دادی، و ملتهایی که در پرتگاههای هلاکت انداختی، وپادشاهانی
اسلمتهم الی التلف، و اوردتهم موارد البلاء، اذ لا ورد و لا صدر.
که تسلیم نابودی کردی و به سرچشمه های بلا واردنمودی، به جایی که در ورود و خروجش امنیت نباشد.
هیهات! من وطئ دحضک زلق، و من رکب لججک غرق،
هیهات! هر کس گام در لغزشگاه هایت نهد بلغزد، و هرکه سوار آبهای متراکمت گردد غرق شود،
و من ازور عن حبائلک وفق، و السالم منک لایبالی ان ضاق به
و آن که از دامهای تو به یک سو رود موفق گردد، و کسی که از فتنه های تو سالم است باکی ندارد که گرفتار
مناخه، و الدنیا عنده کیوم حان انسلاخه. اعزبی عنی،
تنگی زندگی باشد، و دنیا نزد او مانند روزی است که لحظه پایانش فرا رسیده. از من دور شو،
فو الله لااذل لک فتستذلینی، و لا اسلس لک فتقودینی.
به خدا قسم رام تو نشوم تا مرا به خواری نشانی، و عنان به دستت نگذارم تا هر کجا خواهی ببری.
و ایم الله یمینا استثنی فیها بمشیئة الله، لاروضن نفسی
قسم به خداوند، قسمی که فقط اراده حق را از آن استثنا می کنم، آنچنان نفس خویش را به
ریاضة تهش معها الی القرص اذا قدرت علیه مطعوما، و تقنع
ریاضت وادارم که به یک قرص نان زمانی که برای خوردن یابد شاد شود، و به جای خورش
بالملح مأدوما، و لادعن مقلتی کعین ماء نضب معینها مستفرغة
به نمک قناعت کند، و کاسه چشمم را در گریه های شب و روز قرار دهم تا چون چشمه ای که آبش فرو رفته
دموعها. اتمتلئ السائمة من رعیها فتبرک،
اشکی در آن نماند. آیا به همان گونه که حیوان چرنده شکمش را با چریدن پر کند و بخوابد،
و تشبع الربیضة من عشبها فتربض، و یأکل علی من زاده
و رمه گوسپند که از علف سیر می شود و به جانب خوابگاهش می رود، علی هم از توشه خود
فیهجع؟! قرت اذا عینه اذا اقتدی بعد السنین المتطاولة بالبهیمة
بخورد و بخوابد؟! چشمش روشن که پس از سالیانی دراز به چهارپایان
الهاملة، و السائمة المرعیة!
رها شده، و گوسپندان چرنده اقتدا کند!
طوبی لنفس ادت الی ربها فرضها، و عرکت بجنبها بؤسها،
خوشا به حال کسی که واجبات پروردگارش را به جا آورده، و مشکلات را تحمل نموده،
و هجرت فی اللیل غمضها، حتی اذا غلب الکری علیها،
و در شب از خواب خوش دوری کرده، تا وقتی که خواب بر او چیره شود
افترشت ارضها، و توسدت کفها، فی معشر اسهر عیونهم خوف
زمین را فرش خود گرفته، و دست را بالش زیر سر کند، در میان جمعیتی که ترس از قیامت دیده هایشان
معادهم، و تجافت عن مضاجعهم جنوبهم، و همهمت بذکر
را بیدار گذاشته، و پهلوهاشان از بستر استراحت جدا شده، و لبهاشان به ذکر پروردگارشان
ربهم شفاههم، و تقشعت بطول استغفارهم ذنوبهم، «اولئک
آهسته و آرام گویاست، و گناهانشان به کثرت استغفار از بین رفته، «اینان
حزب الله، الا ان حزب الله هم المفلحون».
حزب خدایند، و بدانید که حزب خدا رستگارانند».
فاتق الله یا بن حنیف، ولتکفک اقراصک، لیکون من النار
پسر حنیف! از خدا پروا کن، و قرص های نان خودت تو را بس باشد، تا این روش موجب
خلاصی ات
خلاصک.
از آتش جهنم گردد.
انتهای پیام/
به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری فارس، حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب صبح امروز به مناسبت ایام چهلمین سالگرد برگزاری اولین نماز جمعه پس از انقلاب اسلامی در مردادماه ۱۳۵۸ خطاب به ائمه جمعه سراسر کشور، فرمودند: سر سفره اصحاب ثروت و قدرت تا میتوانیم حاضر نشویم. مراقب نزدیکان و فرزندان خود باشید؛ ممکن است از راه فرزند شما نفوذ کنند. از رفتن سمت اصحاب ثروت و قدرت اجتناب کنید؛ سر سفره ی اصحاب ثروت و قدرت تا میتوانیم حاضر نشویم.
ایشان تاکید کردند: نامه امیرالمؤمنین به عثمان بن حنیف را که یادتان هست. حالا ما توقع نداریم؛ نه عثمان بن حنیف در بین ما هست، نه وضع ما با حضرت قابل مقایسه است، ولی میتوانیم این را برای خود قرار دهیم که به طبقات اشراف نزدیک نشویم. این موجب دور شدن از توده و عامه ی مردم است.
این اشاره رهبر معظم انقلاب اسلامی فرصت خوبی است که به بازخوانی نامه مبارک امیرالمؤمنین به عثمان بن حنیف نماینده ایشان در بصره بپردازیم. این نامه پس از آن به عثمان نوشته شده بود که امام علی (ع) با خبر شده بودند که او را به مهمانی مردمی از بصره خوانده اند و او بدانجا رفته است.
متن کامل نامه امیرالمؤمنین به عثمان بن حنیف:
اما بعد، یا بن حنیف، فقد بلغنی ان رجلا من فتیة اهل البصرة
اما بعد، ای پسر حنیف، به من خبر رسیده که مردی از جوانان اهل بصره
دعاک الی مأدبة فاسرعت الیها، تستطاب لک الالوان، و تنقل
تو را به مهمانی خوانده و تو هم به آن مهمانی شتافته ای، با غذاهای رنگارنگ، و ظرفهایی پر از طعام
الیک الجفان ; و ما ظننت انک تجیب الی طعام
که به سویت آورده می شده پذیراییت کرده اند; خیال نمی کردم مهمان شدن به سفره قومی را قبول کنی که
قوم عائلهم مجفو، و غنیهم مدعو. فانظر الی ما تقضمه من هذا
محتاجشان را به جفا می رانند، و توانگرشان را به مهمانی می خوانند! به لقمه ای که بر آن دندان می گذاری
المقضم، فما اشتبه علیک علمه فالفظه، و ما ایقنت بطیب وجهه
دقت کن، لقمه ای را که حلال و حرامش بر تو روشن نیست بیرون افکن، و آنچه را می دانی از راه های
فنل منه .
حلال به دست آمده بخور.
الا و ان لکل مأموم اماما یقتدی به، و یستضیء بنور علمه.
معلومت باد که هر مأمومی را امامی است که به او اقتدا می کند، و از نور علمش بهره می گیرد.
الا و ان امامکم قد اکتفی من دنیاه بطمریه، و من طعمه بقرصیه.
آگاه باش امام شما از تمام دنیایش به دو جامه کهنه، و از خوراکش به دو قرص نان قناعت نموده.
الا و انکم لاتقدرون علی ذلک، ولکن اعینونی بورع و اجتهاد،
معلومتان باد که شما تن دادن به چنین روشی را قدرت ندارید، ولی مرا با ورع و کوشش در عبادت،
و عفة و سداد. فو الله ما کنزت من دنیاکم تبرا، و لا ادخرت من
و پاکدامنی و درستی یاری کنید. به خدا قسم من از دنیای شما طلایی نیندوخته، و از غنائم فراوان
غنائمها وفرا، و لا اعددت لبالی ثوبی طمرا.
آن ذخیره ای برنداشته، و عوض این جامه کهنه ام جامه کهنه دیگری آماده نکرده ام!
بلی کانت فی ایدینا فدک من کل ما اظلته السماء، فشحت
آری از آنچه آسمان بر آن سایه انداخته، فقط فدک در دست ما بود، که گروهی از اینکه
علیها نفوس قوم، و سخت عنها نفوس قوم آخرین; و نعم الحکم الله.
در دست ما باشد بر آن بخل ورزیدند، و ما هم به سخاوت از آن دست برداشتیم، و خداوند نیکوترین
و ما اصنع بفدک و غیر فدک، والنفس مظانها فی غد جدث،
حاکم است. مرا با فدک و غیر فدک چه کار؟ که در فردا جای شخص در گور است،
تنقطع فی ظلمته آثارها، و تغیب اخبارها، و حفرة لو زید فی
که آثار آدمی در تاریکی آن از بین می رود، و اخبارش پنهان می گردد، گودالی که اگر به گشادگی
فسحتها، و اوسعت یدا حافرها، لاضغطها الحجر و المدر،
آن بیفزایند، و دستهای گورکن بهوسیع کردن آن اقدام نماید بازهم سنگ و کلوخ زمین آن را به هم فشارد،
و سد فرجها التراب المتراکم! و انما هی نفسی اروضها بالتقوی
و خاک روی هم انباشته رخنه هایش را ببندد! این است نفس من که آن را به پرهیزکاری ریاضت می دهم
لتأتی آمنة یوم الخوف الاکبر، و تثبت علی جوانب المزلق.
تا با امنیت وارد روز خوف اکبر گردد، و در اطراف لغزشگاه ثابت بماند.
و لو شئت لاهتدیت الطریق الی مصفی هذا العسل، و لباب هذا
اگر می خواستم هرآینه می توانستم به عسل مصفا، و مغز این
القمح، و نسائج هذا القز، ولکن هیهات ان یغلبنی هوای،
گندم، و بافته های ابریشم راه برم، اما چه بعید است که هوای نفسم بر من غلبه کند،
و یقودنی جشعی الی تخیر الاطعمة، و لعل بالحجاز او الیمامة
و حرصم مرا به انتخاب غذاهای لذیذ وادار نماید در حالی که شاید در حجاز یا یمامه
من لا طمع له فی القرص، و لا عهد له بالشبع;
کسی زندگی کند که برای او امیدی به یک قرص نان نیست، و سیری شکم را به یاد نداشته باشد;
او ابیت مبطانا و حولی بطون غرثی، و اکباد حری;
یا آنکه شب را با شکم سیر صبح کنم در حالی که در اطرافم شکمهای گرسنه، و جگرهایی سوزان باشد;
او اکون کما قال القائل:
یا چنان باشم که گوینده ای گفته:
و حسبک داء ان تبیت ببطنة و حولک اکباد تحن الی القد
«این دردوننگ تورابس که باشکم سیربخوابی، و دراطراف توشکم هایی باشدکه پوستی رابرای خوردن آرزو کنند».
ا اقنع من نفسی بان یقال هذا امیرالمؤمنین، و لا اشارکهم فی
آیا به این قناعت کنم که به من امیرمؤمنان گفته شود، ولی در سختی های روزگار با
مکاره الدهر، او اکون اسوة لهم فی جشوبة العیش؟! فما خلقت
آنان شریک نباشم، یا در تلخی های زندگی الگویشان محسوب نشوم؟! آفریده نشدم تا خوردن
لیشغلنی اکل الطیبات کالبهیمة المربوطة همها علفها،
غذاهای پاکیزه مرا سرگرم کند به مانند حیوان به آخور بسته که همه اندیشه اش علف خوردن است،
او المرسلة شغلها تقممها، تکترش من اعلافها،
یا چهارپای رها شده که کارش به هم زدن خاکروبه هاست، از علف های آن شکم را پر می کند،
و تلهو عما یراد بها ; او اترک سدی ، او اهمل عابثا،
و از منظور صاحبش از سیر کردن او بی خبر می باشد; هیهات از اینکه رهایم ساخته، یا بیکاروبیهوده ام گذاشته باشند،
او اجر حبل الضلالة، او اعتسف طریق المتاهة!
یا کشاننده عنان گمراهی باشم، یا در حیرت و سرگردانی بیراهه روم.
و کانی بقائلکم یقول: اذا کان هذا قوت ابن ابی طالب فقد قعد
انگار گوینده ای از شما می گوید: اگر خوراک فرزند ابی طالب این است پس
به الضعف عن قتال الاقران و منازلة الشجعان! الا و ان الشجرة
ضعف و سستی او را از جنگ با هماوردان و معارضه با شجاعان مانع می گردد! بدانید درختان
البریة اصلب عودا، و الروائع الخضرة ارق جلودا، و النباتات
بیابانی چوبشان سخت تر، و درختان سرسبز پوستشان نازک تر، و گیاهان
البدویة اقوی وقودا، و ابطا خمودا. و انا من رسول الله کالصنو
صحرایی آتششان قوی تر، و خاموشی آنها دیرتر است. من و رسول خدا همچون دو درختی هستیم که
من الصنو، و الذراع من العضد. و الله لو تظاهرت العرب علی
از یک ریشه رسته، و چون ساعد و بازو می باشیم. به خدا قسم اگر عرب در جنگ بامن همدست شوند
قتالی لما ولیت عنها، و لو امکنت الفرص من رقابها لسارعت
من از مقابله با آنان روی برنگردانم، و اگر فرصت ها دست دهد شتابان بدان سو (شام)
الیها، و ساجهد فی ان اطهر الارض من هذا الشخص المعکوس،
می روم، و خواهم کوشید تا زمین را از این موجود وارونه، و سرنگون کالبد
و الجسم المرکوس، حتی تخرج المدرة من بین حب الحصید.
(معاویه) پاک نمایم، تا سنگریزه ها از میان دانه های درو شده بیرون رود.
و من هذا الکتاب، و هو آخره
و از این نامه است که پایان آن است
الیک عنی یا دنیا، فحبلک علی غاربک، قد انسللت من
ای دنیا، از من فاصله بگیر، که مهارت را بر گردنت انداختم، از چنگالت
مخالبک، و افلت من حبائلک، واجتنبت الذهاب فی مداحضک.
بیرون جستم، از دامهایت فرار کردم، و از رفتن در لغزشگاههایت دوری گزیدم.
این القرون الذین غررتهم بمداعبک؟ این الامم الذین فتنتهم
کجایند گذشتگانی که به بازیهایت آنان را فریفتی؟! کجایند ملتهایی که با زر و زیورت آنان را
بزخارفک؟ ها هم رهائن القبور، و مضامین اللحود. و الله لو
مغرور نمودی؟! اینک اینان گروگانهای قبور، و فرورفته در لابلای لحدهایند. به خدا قسم ای
کنت شخصا مرئیا، و قالبا حسیا، لاقمت علیک حدود الله فی
دنیا اگر موجودی قابیل دیدن، و جسمی سزاوار لمس بودی، حدود خدا را بر تو جاری می ساختم در
عباد غررتهم بالامانی، و امم القیتهم فی المهاوی، و ملوک
رابطه بابندگانی که به آرزوها فریبشان دادی، و ملتهایی که در پرتگاههای هلاکت انداختی، وپادشاهانی
اسلمتهم الی التلف، و اوردتهم موارد البلاء، اذ لا ورد و لا صدر.
که تسلیم نابودی کردی و به سرچشمه های بلا واردنمودی، به جایی که در ورود و خروجش امنیت نباشد.
هیهات! من وطئ دحضک زلق، و من رکب لججک غرق،
هیهات! هر کس گام در لغزشگاه هایت نهد بلغزد، و هرکه سوار آبهای متراکمت گردد غرق شود،
و من ازور عن حبائلک وفق، و السالم منک لایبالی ان ضاق به
و آن که از دامهای تو به یک سو رود موفق گردد، و کسی که از فتنه های تو سالم است باکی ندارد که گرفتار
مناخه، و الدنیا عنده کیوم حان انسلاخه. اعزبی عنی،
تنگی زندگی باشد، و دنیا نزد او مانند روزی است که لحظه پایانش فرا رسیده. از من دور شو،
فو الله لااذل لک فتستذلینی، و لا اسلس لک فتقودینی.
به خدا قسم رام تو نشوم تا مرا به خواری نشانی، و عنان به دستت نگذارم تا هر کجا خواهی ببری.
و ایم الله یمینا استثنی فیها بمشیئة الله، لاروضن نفسی
قسم به خداوند، قسمی که فقط اراده حق را از آن استثنا می کنم، آنچنان نفس خویش را به
ریاضة تهش معها الی القرص اذا قدرت علیه مطعوما، و تقنع
ریاضت وادارم که به یک قرص نان زمانی که برای خوردن یابد شاد شود، و به جای خورش
بالملح مأدوما، و لادعن مقلتی کعین ماء نضب معینها مستفرغة
به نمک قناعت کند، و کاسه چشمم را در گریه های شب و روز قرار دهم تا چون چشمه ای که آبش فرو رفته
دموعها. اتمتلئ السائمة من رعیها فتبرک،
اشکی در آن نماند. آیا به همان گونه که حیوان چرنده شکمش را با چریدن پر کند و بخوابد،
و تشبع الربیضة من عشبها فتربض، و یأکل علی من زاده
و رمه گوسپند که از علف سیر می شود و به جانب خوابگاهش می رود، علی هم از توشه خود
فیهجع؟! قرت اذا عینه اذا اقتدی بعد السنین المتطاولة بالبهیمة
بخورد و بخوابد؟! چشمش روشن که پس از سالیانی دراز به چهارپایان
الهاملة، و السائمة المرعیة!
رها شده، و گوسپندان چرنده اقتدا کند!
طوبی لنفس ادت الی ربها فرضها، و عرکت بجنبها بؤسها،
خوشا به حال کسی که واجبات پروردگارش را به جا آورده، و مشکلات را تحمل نموده،
و هجرت فی اللیل غمضها، حتی اذا غلب الکری علیها،
و در شب از خواب خوش دوری کرده، تا وقتی که خواب بر او چیره شود
افترشت ارضها، و توسدت کفها، فی معشر اسهر عیونهم خوف
زمین را فرش خود گرفته، و دست را بالش زیر سر کند، در میان جمعیتی که ترس از قیامت دیده هایشان
معادهم، و تجافت عن مضاجعهم جنوبهم، و همهمت بذکر
را بیدار گذاشته، و پهلوهاشان از بستر استراحت جدا شده، و لبهاشان به ذکر پروردگارشان
ربهم شفاههم، و تقشعت بطول استغفارهم ذنوبهم، «اولئک
آهسته و آرام گویاست، و گناهانشان به کثرت استغفار از بین رفته، «اینان
حزب الله، الا ان حزب الله هم المفلحون».
حزب خدایند، و بدانید که حزب خدا رستگارانند».
فاتق الله یا بن حنیف، ولتکفک اقراصک، لیکون من النار
پسر حنیف! از خدا پروا کن، و قرص های نان خودت تو را بس باشد، تا این روش موجب
خلاصی ات
خلاصک.
از آتش جهنم گردد.
انتهای پیام/
گفتگو با هوش مصنوعی
💬 سلام! میخوای دربارهی «اشاره امروز رهبر انقلاب به کدام نامه امیرالمؤمنین(ع) بود؟» بیشتر بدونی؟ من اینجام که راهنماییت کنم.