عدم شناخت <a href="/fa/dashboard/ class="text info">روحانی</a> از اهداف کلان <a href="/fa/dashboard/ class="text info">ایران</a> و <a href="/fa/dashboard/ class="text info">آمریکا</a> در سیاست خارجی

به گزارش خبرنگار خبرنگار تشکل های دانشگاهی خبرگزاری فارس، سهراب صلاحی استاد دانشگاه طی یادداشتی در واکنش به اظهارات روحانی در مراسم آغاز سال تحصیلی جدید نوشت: دکتر حسن روحانی در سخنان چهارشنبه خود در دانشگاه تهران گفت: « ۴۱ سال است ما هنوز به جواب روشن و قاطع در کشور نرسیدیم. یک عده می گویند تعامل سازنده باید داشت و عده ای دیگر عنوان می کنند که باید به سمت تقابل مستمر و دائم برویم».
به نظر نگارنده، این سخن روحانی که ۴۱ سال است، نتوانسته است سیاست های کلان نظام جمهوری اسلامی و در مقابل اهداف کلان آمریکا، حداقل در سیاست خاورمیانه ای این کشور را تشخیص دهد، که یکی از علل آن ناتوانی در شناخت ماهیت تمدن و سلطه غرب و خصومت تمدنی غر ب با شرق یه خصوص جهان اسلام است، از جمله سخن صحیحی است که در دوران مسئولیت ریاست جمهوری، از ایشان سرزده است.
به هم این دلیل است یعنی عدم شناخت صحیح است که یک زمان آمریکا را کدخدا، زمانی دیگر جنایتکار و رئیس جمهور آن را آدم چاقوکش و دیوانه که هیچ آدم عاقلی در پی مذاکره با وی برنخواهد آمد و در وقت سوم، مشکل آدم و عالم را فقدان رابطه و گفتگو با مرد دیوانه و دولت جنایتکار آمریکا می داند و بی توجه نسبت به شعور مخاطبان خود، برای مذاکره با آدم چاقوکش و دیوانه پیشنهاد رفراندم می نماید، در حالی که در هنگام تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری مهمترین ویژگی خود را «حقوقدان» بودن اعلام نمود که طبعا باید ب ماهیت و فرآیند رفراندم در قانون اساسی اشراف می داشت.
همچنین از این اشتباه که بگذریم که ایشان مقاومت را به معنی تقابل مستمر گرفته و تسلیم را نیز به معنای تعامل، واقعیت این است که در دوران حیات جمهوری اسلامی، علاوه بر اتخاذ نظریه دکترین مقاومت در روابط بین الملل که همزاد انقلاب اسلامی بوده و در طول چهل سال گذشته از سوی نظام جمهوری اسلامی ایران به خدمت گرفته شده است، در بعضی دوران ها و از سوی بعضی دولت های ایران نیز، نظریه تنش زدایی به عنوان رویکرد غالب در سیاست خارجی این دولت ها به خدمت گرفته شده است که تبین آن نیازمند تبیین اهداف کلان جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده آمریکا در سیاست خارجی است.
۱.اهداف کلان جمهوری اسلامی ایران
انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی در حرکتی خارج از فضای دو قطبی حاکم بر جهان و پس از ۱۵ سال مبارزه که از ۱۳۴۲ شروع شده بود، در ۱۳۵۷ به پیروزی رسید. از مهمترین اهداف اعلامی آن در سیاست خارجی که به صراحت در سخنان رهبران انقلاب و به ویژه امام خمینی بیان می گردید، اعلام عدم وابستگی به دو قطب شرق و غرب قدرت بود که با اتخاذ رویکرد «نه شرقی نه غربی» در سیاست خارجی، خود را نشان داد. براین پایه معلوم بود که انقلاب اسلامی در صدد پایه گذاری قطب جدیدی از قدرت در عرصه بین الملل است[۱] که متشکل از ملت ها و دولت هایی است که در پی استقلال و آزادی از قدرت های شرق وغرب هستند.
علاوه بر جغرافیای قدرت ساز و پیشینه تاریخ و فرهنگ ایران، الزام قطعی اندیشه اسلامی و شیعی، نفی سلطه و استقلال از قدرت های مادی در سیاست خارجی و داخلی است، که اساسا این مهم فلسفه وجودی انقلاب اسلامی را نیز تشکیل می دهد. به همین دلیل بود که امام خمینی از یک سو به مسئولین دولتی و نهادهای گوناگون تاکید داشتند که در ایجاد ارتباط به دولت ها و کشورهای دیگر بکوشند ضمن تأمین منافع ملی کشور، اهداف انقلاب اسلامی را برای جهانیان توضیح دهند و همانطور که در مباحث فصل هفتم این تحقیق خواهد آمد، چنین راهبردی یعنی صدور آموزه های انقلاب، هم با حقوق بین الملل متعارف، در تعارض نیست و هم در انقلاب های مطرح جهان جدید مانند انقلاب فرانسه و انقلاب شوروی سابقه دارد.
از سوی دیگر، امام خمینی نظم موجود حاکم بر جهان سیاست را ناعادلانه و حافظ منافع قدرتمندان و برضد کشورهای اسلامی و مستضعف می دانست و در بیانیه ها و ملاقات های گوناگون بر این نکته تاکید داشتند که نظمی که انقلاب اسلامی و مبتنی بر بنیان های آموزه اسلامی در پی استقرار آن در جهان است، نظمی عادلانه است که منافع کشورهای مستضعف را نیز در بر می گیرد. بر این پایه و در استنتاج از آموزه های انقلاب اسلامی، به نظر نگارنده و با مطالعه اندکی که در مباحث انقلاب اسلامی و مسائل پیرامونی آن داشته است، به نظر می رسد، در حوزه سیاستگذاری می توان اهداف انقلاب اسلامی را در سه قلمرو ملی، بین الملل اسلامی و جهانی تبیین نمود؛ در قلمرو ملی هدف انقلاب اسلامی تبدیل ایران به یک قدرت بین المللی است؛ در قلمرو بین الملل اسلامی ساخت تمدن نوین اسلامی و در عرصه بین الملل، تشکیل قطب قدرت مخالف نظام سلطه و تلاش برای اصلاح ساختار حاکم بر نظام بین الملل است که در ادامه مورد تبیین قرار می گیرد.
احتمالا این جمله به دلایل فوق بود که امام خمینی فرمودند:« ما این واقعیت و حقیقت را در سیاست خارجی و بین المللی اسلامی مان بارها اعلام نموده ایم که در صدد گسترش نفوذ اسلامی در جهان و کم کردن سلطه جهان خواران بوده و هستیم، ما در صدد خشکاندن ریشه های فاسد صهیونیسم، سرمایه داری و کمونیزم در جهان هستیم، نوکران آمریکا اگر نام آن را تشکیل امپراطوری بزرگ می گذارند، استقبال می کنیم».[۲] این در حالی است که آقای روحانی بارها گفته است که ما نمی خواهیم در منطقه قدرت برتر باشیم، شاید به همین دلیل در برجام امضاء کرده است که ایران به ما هو ایران در طول تاریخ آینده خود از غنی سازی با لیزر محروم گردد. غافل از اینکه بستن یک حوزه علمی بر روی دانشمندان کشور، می تواند حوزه های دیگری را نیز مقفول نماید.
با این مراتب، آقای روحانی چه بخواهند و چه نخواهند، جمهوری اسلامی ایران با ورود به باشگاه هسته ای جهان و شکست آمریکا در عراق، همانطور که بسیاری از راهبردنویسان غربی نیز اذعان و اقرا داشته اند، به قدرت برتر منطقه تبدیل گردیده است و اکنون نیز در پی تلاش برای دست یابی به یک قدرت بین المللی است که البته از جمله مهمترین الزامات آن حذف غرب گرایان از مناصب مهم اجرایی در کشور است که بیشترین وظیفه در این زمینه بر عهده مردم است.
۲.اهداف کلان آمریکا پس از فروپاشی شوروی
جهان سیاست پس از جنگ دوم جهانی به این دلیل که عواملی مانند ترس از راه اندازی جنگ اتمی که می توانست تمدن غرب در دو حوزه غربی و شرقی آن را نابود کند، از یک سو سبب گردید که هر دو طرف منازعه متوسل به جنگ گرم یا جنگ سخت نشوند و از سوی دیگر، دو قدرت در پی گسترش نفوذ خود به انحاء گوناگون برآمدند که در بعضی مواقع نیز، وحشت شروع جنگ میان آنها بر جهان مستولی می گردید، مانند آنچه در کوبا و بحران موشکی این کشور پیش آمد. از این رو جنگی سرد بر روابط دو کشور تا فروپاشی شوروی حاکم بود. پس از فروپاشی شوروی آمریکایی ها در پی حاکم کردن نظمی سلسله مراتبی بر جهان برآمدند که آمریکا به عنوان قدرت هژمون در رأس آن قرار گیرد.
راهبردنویسان و سیاستمداران آمریکایی، پس از فروپاشی شوروی، به طور صریح و علنی، دست یابی به قدرت هژمون را اصل اساسی در سیاست خارجی این کشور مطرح و آن را بر سه پایه، جهانی سازی فرهنگ آمریکا، تسلط بر کانون انرژی جهان و استفاده گسترده از قدرت نظامی در پیشبرد اهداف سیاست خارجی قرار دادند. آمریکایی ها به درستی معتقد بودند که در صورت سلطه بر کانون انرزی جهان، آنگاه دیگر قدرت های اقتصادی و نوظهور جهان چون چین، اروپا، ژاپن، هند، برزیل و دیگران در یک خط طولی در پشت سر این کشور قرار خواهند گرفت.
دومین هدف آمریکا، تبدیل رژیم صهیونیستی به قدرت برتر منطقه بود. آمریکا برای این که بتواند از رهگذر سلطه رژیم صهیونیستی بر منطقه استراتژیک خاورمیانه، اهداف سیاست خارجی خود را پیگیری نماید، تلاش وافری نمود تا از بسط قدرت کشورهای اسلامی جلوگیری نماید و به نفع رژیم صهیونیستی تا آن جا که توانست در تضعیف قدرت مسلمانان منطقه کوشید که نمونه بارز آن تحمیل جنگ هشت ساله بر دو کشور ایران و عراق بود. اقدامات آمریکا برای خلع سلاح منطقه ای، که برای خاورمیانه در نظر گرفته شده نیز تنها در جهت تضعیف کشورهای مسلمان عرب و غیر عرب در مقابل رژیم صهیونیستی ارزیابی می گردد و به این دلیل هیچ صحبتی از خلع سلاح این رژیم در میان نیست، زیرا از مهم ترین اهداف کلان آمریکا که تلاش شد در دو طرح نظم نوین جهانی و طرح خاورمیانه ای آمریکا محقق گردد حفظ امنیت رژیم صهیونیستی بود که با وقوع انقلاب اسلامی ایران شوک شدیدی بر ساختار امنیتی و نظامی این رژیم وارد شده است.
حداقل آمریکایی ها به سه علت معتقد هستند که بدون مهار انقلاب اسلامی و آنگاه تجزیه ایران، این کشور نمی تواند به اهداف سه گانه خود که پس از خاتمه جنگ سرد به عنوان سیاست های کلان خود هدف گذاری کرده است، دست یابد.
یکم: مهمترین چالشگر: مهمترین ویژگی انقلاب اسلامی نسبت به انقلاب های تاریخ معاصر جهان مانند انقلاب فرانسه(۱۷۸۹) و انقلاب شوروی(۱۹۱۷)، تکیه بر نقش کاربردی آموزه های دینی در اجتماع و سیاست است و همین ویژگی بود که باعث ناتوانی محققین علوم اجتماعی و سیاسی غرب در پیش بینی وقوع انقلاب اسلامی شد. از این رو هم آن ها و هم سیاستمداران غربی در حالی که از وقوع انقلاب اسلامی غافلگیر شده بودند، در ابتدا تلاش نمودند تا حرکت انقلاب اسلامی در ایران را به عنوان موجی گذرا تلقی و القاء نمایند. همان گونه که پیترال برگر تاکید دارد، مسلم انگاشتن انگاره های لیبرال دموکراسی به عنوان آخرین رویکرد بشر در شناخت و اداره جامعه موجب شد تا ظهور گرایش به دین و مذهب با پیدایش انقلاب اسلامی، به عنوان پدیده ای نادر تلقی گردد و مدت ها گذشت تا بعضی از محققین به نام غرب اقرار نمایند آنچه نادر است پدیده گرایش به اسلام نیست، بلکه «آگاهی و علم ماست [غربی ها] که ناقص و ناکافی است.»[۳]
دوم: نفوذ در منطقه: در سند چشم انداز بیست ساله جمهوری اسلامی، جایگاه ایران در سال ۱۴۰۴ هجری شمسی را در سه سطح منطقه ای، جهان اسلام و نظام بین الملل چنین توصیف کرده است: «در چشم انداز بیست ساله ایران کشوری است توسعه یافته با جایگاه اول اقتصادی، علمی و فناوری، با هویت اسلامی و انقلابی در سطح منطقه، الهام بخش در جهان اسلام و با تعامل سازنده و مؤثر در روابط بین الملل.» الهام بخشی مهمترین موضوعی است که باعث تغییر در الگوی وابستگی راهبردی به قدرت های بزرگ و در پیش گرفتن استقلال و تلاش برای پیشرفت و قطع وابستگی به خصوص در حوزه مسائل امنیتی و دفاعی خواهد شد.[۴]
تفاوت مهم الهام بخشی با قدرت نرم در این است که در قدرت نرم، هدف نهایی اعمال قدرت با شیوه و روشی جدید است و در بستر زمانی مدرنیته معنا پیدا می کند، اما در الهام بخشی، آنچه اولویت دارد دعوت به حق است که محدود به زمان و مکان خاصی نیست. الهام بخشی با وجود داشتن مؤلفه های قدرت نرم، در هدف نهایی و غیرمادی خود ماهیت متفاوتی دارد. حرکتی روبه تعالی و صلح و عدالت جهانی که مبتنی بر هنجارها و ارزش های الهی است. در این فرآیند رهبری با هدایت افکار و اذهان با ارائه الگوی کارآمد و فراتر از الگوی موجود برای برآوردن نیازهای مادی و معنوی انسان ها صورت می گیرد[۵] که در واقع از مختصات انقلاب اسلامی است که از پشتوانه نظری نیز برخوردار است.
سوم: جفرافیای قدرت ساز ایران: در فصل اول همین تحقیق این واقعیت که از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی این مسئله در ذهن آمریکایی ها شکل گرفته بود که در صورت تجزیه ایران، آنها می توانند دیگر اهداف خود در خاورمیانه را با موفقیت پی گیرند، به طور مبسوط خواهد آمد.
همچنین آمریکا برای پر کردن خلأ ناشی از سقوط رژیم پهلوی و خروج ایران از استراتژی دفاعی غرب نخست اقدام به تقویت نیروهای واکنش سریع نمود. در اقدام بعدی برای جلوگیری از نفوذ امواج انقلاب، رژیم بعث عراق را تحریک به اقدام نظامی علیه جمهوری اسلامی و شش ماه پس از آغاز جنگ و برای حمایت از رژیم بعث و پیگیری اهداف راهبردی غرب در منطقه شورای همکاری کشورهای خلیج فارس را به وجود آوردند.
پس از جنگ نیز آمریکایی ها تلاش کردند با راهبرد مهار دوگانه، انقلاب اسلامی در مرزهای ایران محصور و از درون دچار استحاله گردد. ناکارآمدی این راهبردها در مواجهه با انقلاب اسلامی و گسترش روزافزون توجه مسلمانان و ملت های آزادی خواه و استقلال طلب به نقش الهام آموزی انقلاب اسلامی، در پی فروپاشی شوروی، راهبرد آمریکا برای محاصره انقلاب، براندازی نظام و تجزیه ایران، اشغال عراق بود.
از نگاه جنگ طلبان نومحافظه کار آمریکا،اشغال عراق مقدمه ای برای سرکوب و نابود کردن دشمنان رژیم صهیونیستی در منطقه بود. آنها در این زمینه به صراحت نوشتند: «اسرائیل و آمریکا باید راهبرد مشترکی در رابطه با منطقه خاورمیانه شروع نمایند که نه فقط منطقه را به صورت گسترده خلع سلاح نمایند بلکه رادیکالیزم [اسلام گرایی] در طرابلس، دمشق، غزه، بغداد و در راس آن تهران را از بین ببرند، به گونه ای که همه بفهمند درگیری با ایالات متحده آمریکا و رژیم صهیونیستی برای آن ها مهلک و کشنده خواهد بود. در این صورت است که خیلی ها در خاورمیانه به دنبال اتحاد و دوستی با آمریکا و اسرائیل خواهند بود.»[۶] به همین دلیل بود که آمریکایی ها حتی نقشه تجزیه ایران به پنج قسمت را فراهم کردند که در اینترنت موجود است.
نهایت اینکه در یک تعریف ساده، سیاست خارجی را می توان تصمیمات، رفتار و عمل یک دولت برای حفظ و بسط منافع ملی، تأمین امنیت و حفاظت از ارزش ها در عرصه بین الملل تلقی نمود. به تعبیر دیگر، سیاست خارجی در واقع آینه ای است از راهبردها و اقداماتی که یک نظام سیاسی برای دست یابی به اهداف کلان خود در عرصه بین المللی طراحی می نماید. از آنجا که سیاست خارجی بازتاب و دنباله سیاست داخلی است، بنابراین مختصات نظام سیاسی یک کشور نقش تعیین کننده و مؤثری در تعیین اهداف سیاست خارجی و تبیین راهبردها برای دست یابی به آنها دارد.
همچنین از آنجا که پس از وقوع انقلاب اسلامی، مهمترین موضوع عرصه سیاست خارجی کشور چگونگی تنظیم رابطه و یا مقابله با اقدامات براندازانه آمریکا بوده است، افزون بر این دلیل، به جهت حاکمیت آمریکا بر ساختار نظام بین الملل، دکترین مقاومت که برآمده از متن انقلاب اسلامی است به عنوان رویکرد جمهوری اسلامی ایران در تقابل با آمریکا و نظام سلطه در سیاست خارجی برگزیده شده است که اکنون در عرصه بین الملل به عنوان یک متغیر جدید و مهم مطرح است. در جنب نظریه مقاومت، نظریه تنش زدایی نیز در بعضی دولت های جمهوری اسلامی به عنوان رویکرد غالب در سیاست خارجی به خدمت گرفته شد که به طور اختصار اشاره می گردد.
۳.دکترین مقاومت
دولت های غربی از ابتدای قدرت یابی خود در تاریخ جدید، مرکز اصلی پایگاه قدرت جهانی خود را در تسلط بر ممالک اسلامی تعریف کرده و ابتدا با شیوه های بازرگانی و تجاری در آغاز قرن شانزدهم وارد جهان اسلام شدند و در نهایت با ایجاد تفرقه و تضعیف قدرت های مهم اسلامی مانند، هند، ایران و عثمانی و با سرکوب و تهاجم نظامی، جهان اسلام را به تسلط خود درآوردند و بدین وسیله توانستند بر جهان یکه تازی نمایند، آنگاه که انقلاب اسلامی زنجیره استعمار ملت های اسلامی را پاره کرد، از ابتدای انقلاب اسلامی، آمریکایی ها در صدد بازتعریف نقشه جدید برای احیای سلطه خویش و حذف جمهوری اسلامی ایران برآمدند، از این رو برای دفاع از خاک، استقلال و مواریث مادی و معنوی ایران و جهان اسلام، گفتمان جدیدی تحت عنوان دکترین مقاومت به عنوان نظریه انقلاب اسلامی در عرصه بین الملل وارد عالم سیاست گردید.
آنچه باعث شده است دکترین مقاومت در عرصه زندگی فردی و اجتماعی، کارکردهای بسیار روشنی از خود ارائه دهد، تنها تبیین عقلی و منطقی آن نیست، بلکه علاوه بر آن، ارائه الگوهای برجسته در عالم واقع است که تفهیم آن را برای اهل معرفت آسان نموده است. در این عرصه و در تاریخ اسلام و بشریت، عاشورا و ایثارگران و فداکاران آن بعنوان برجسته ترین نمونه فداکاری همچنان بر تارک تاریخ بشریت نورافشانی می کند و انسان های تشنه حق را سیراب می نماید.
بازخوانی و باز تفسیر این حادثه بزرگ تاریخی در اعصار گوناگون و در حوزه های مختلف جغرافیایی بعنوان نماد برجسته مبارزه با ظلم و اوج فداکاری، ایثار و مقاومت مورد الگوبرداری قرار گرفته است. اساسا شروع نهضت اسلامی در عصر عاشورای ۱۳۴۲ و زمانی که امام خمینی حمله کاماندوهای رژیم پهلوی به مدرسه فیضیه قم را با وقایع عاشورا و رفتار دستگاه یزید مقایسه کرد و دستگاه پهلوی را دستگاه بنی امیه نامید، کلید خورد. با این مقایسه بود که جلوه های ایثارگرانه و شهادت طلبانه عاشورا در اذهان مردم مبارز ایران بیش از گذشته زنده و برجسته گردید و جامعه را آماده مبارزه با ظلم نمود و در این راه مهیای مقاومت، ایثار و شهادت گردید.
همچنین فلسفه مهدویت نیز علاوه بر اینکه پیش ران برای ساخت تمدن نوین اسلامی است، برای اصلاح نظام حاکم بر روابط بین الملل نیز پیش ران است، زیرا هر دو منظور نیازمند گریز از ظاهرگرایی و رفتن به جانب حقیقت خواهی است. بی تردید به هر اندازه آموزه مهدویت در جامعه جهانی عمومیت پیدا نماید، ابعاد تحول آفرین آن نیز در همه حوزه های اجتماع موجد هنجارها و رفتارهای جدید در راستای اهدف کلان خواهد بود که مهمترین آن مبارزه علیه ظلم و استبداد و استعمار و تلاش برای پیشرفت واقعی بشر و اصلاح امور جامعه است. به این دلایل است که می توان بیان داشت، فلسفه مهدویت در کنار الگوی عاشورا، دو پیش ران انقلاب اسلامی در نظریه مقاومت در عرصه داخلی و بین المللی محسوب می گردد.
در نتیجه دکترین مقاومت علاوه بر اینکه بر بال پیش برنده عاشورا که الگوی قیام علیه ظلم و استبداد و استعمار است، بر بال پیش برنده مهدویت نیز مجهز است و همانطور که اشاره شد پیشران اصلی در ساخت تمدن نوین اسلامی و همچنین گسترش عدالت جهانی و اصلاح نظام حاکم بر روابط بین الملل است، به همین دلیل است که راهبرد نویسان آمریکایی چون برناردلوئیس و فوکویاما، بارها اعتراف و اذعان داشته اند تا زمانی که شیعیان به این دو بال پیش برنده مجهزاند، شکست ناپذیرند. زیرا دکترین مقاومت معتقد است که در صورت آگاه سازی افکار عمومی از واقعیت های های نظام سلطه و در صورتی که قدرت مستحکمی مانند جمهوری اسلامی به عنوان متکای ملت های آزادی خواه و استقلال طلب قرار گیرد، علاوه بر تعمیق عمق استراتژیک کشور و منافع مادی و معنوی بسیاری که برای ایران درپی دارد، ملت های آزادی خواه و استقلال طلب دیگر در یک خط عرضی، خود را در برابر اهداف عالیه بشریت مؤظف و مکلف می دانند که از جمله مهمترین پیامدهای آن رهایی از استعمار و استبداد است.
در این صورت است که دکترین مقاومت به جریانی جهانی تبدیل خواهد شد که به دلیل وزن سنگین آن در مقابل نظام سلطه می تواند در ایجاد نظام بین الملل عاری از تبعیض و سرکوب، نقش بسیار مؤثری ایفا نماید و براین اساس، طبیعت از عرصه کشکمش و تلاش قدرت های مادی برای سلطه بیشتر، به بستری برای شکوفایی انسان ها و جوامع تبدیل خواهد شد که خود نیز در مقابل انسان ها و دولت ها، حق و حقوقی دارد که در صورت رعایت آن بسیاری از مشکلات زیست محیطی که ره آورد تلاش قدرت های مادی برای سلطه بیشتر است، از بین خواهد رفت.
۴.رویکرد تنش زدایی و به رسمیت شناسی محوریت آمریکا در عرصه بین الملل
با التفات به اینکه سیاست خارجی در واقع آینه ای است از راهبردها و اقداماتی است که یک نظام سیاسی برای دست یابی به اهداف کلان خود طراحی می نماید، بر این پایه،این نکته مفروض است که سیاستگذاران کلان یک کشور در عرصه سیاست خارجی تلاش دارند تا با توجه به متغیرهای دو محیط داخلی و خارجی، بهترین رویکردها را برای تحقق اهداف کلان اتخاذ کنند.
همچنین با توجه به اینکه پس از وقوع انقلاب اسلامی، مهمترین موضوع عرصه سیاست خارجی کشور چگونگی تنظیم رابطه و یا مقابله با اقدامات براندازانه آمریکا بوده است، افزون بر این دلیل، به جهت حاکمیت آمریکا بر ساختار نظام بین الملل، دکترین مقاومت که برآمده از متن انقلاب اسلامی است به عنوان رویکرد جمهوری اسلامی ایران در تقابل با آمریکا و نظام سلطه در سیاست خارجی برگزیده شده است که اکنون در عرصه بین الملل به عنوان یک متغیر جدید و مهم مطرح است. در جنب نظریه مقاومت، نظریه تنش زدایی نیز در بعضی دولت های جمهوری اسلامی به عنوان رویکرد غالب در سیاست خارجی به خدمت گرفته شد.
از جهت ارزیابی و به لحاظ نظری، اگر از تنش زدایی چنین مستفاد گردد که در این رویکرد، ضمن تاکید بر وجود نظام های سیاسی و ایدئولوژیکی متضاد، با بهره گیری از ضرورت تأمین امنیت منطقه ای و جهانی، این نظریه معتقد است که نباید اجازه داد اختلافات ایدئولوژیکی و سلیقه های سیاسی بر روابط میان کشورها تأثیر گذارد، به عبارت دیگر با دموکراتیزه کردن نظام بین الملل از طریق ایجاد اعتماد متقابل، پیشرفت جوامع بشری را به صورت واقعی تحقق بخشد و فضایی در روابط بین الملل به وجود آید که هر ملتی خود را نسبت به گذشته امن تر احساس کند و تفاهم و اعتماد متقابل جایگزین ترس و سؤظن گردد، نتیجه این خواهد بود که رویکرد تنش زدایی ضمن به رسمیت شناختن واقعیت های تاریخی، ارزش های انسانی را در اولویت قرار داده است. بنابراین از این دیدگاه در یک جهان به هم وابسته، همکاری برای دفاع از ارزش های انسانی نسبت به منازعه میان نظام های سیاسی در اولویت قرار دارد.
بر این پایه اگر پروراندن چنین نظریه ای در عالم انتزاعی و به تعبیری بهتر در چارچوب ایده آلیسم صورت گرفته است، نیازی به نقد نخواهد داشت، زیرا در حالت تجریدی، هر نوع نظریه ای قابل تخیل و پردازش است و مانعی هم ندارد و اتفاقا یکی از دلایل پیشرفت علوم نیز به پرواز درآوردن قدرت تخیل است. اما اگر رفتن به سمت ایده آلها باید از طریق واقعیت ها باشد، وضعیت نظام بین الملل در خاتمه جنگ سرد، چنین اقتضائاتی را تأیید نمی نماید، زیرا بلافاصله در فردای فروپاشی شوروی، آمریکایی ها با استفاده از دو نظریه «پایان تاریخ» فوکویاما و «برخورد تمدن ها» که از سوی هانتینگتون مطرح گردید، به صورت بسیار واضح و آشکاری در حال برکشیدن منازعات جهانی از چارچوبی ایدئولوژیکی به چارچوبی تمدنی برآمدند و به صراحت اعلام کردند، که نه مسلمانان که به تعبیر هانتینگتون، خود اسلام مهمترین دشمن غرب است. وی تاکید داشت، قبل از رویارویی غرب با تمدن در حال خیزش اسلامی که با محوریت ایران در حال شکل گیری است، باید گسل های میان مسلمانان برجسته گردد تا منابع آنها از سوی خودشان به تحلیل رود.( خلق داعش محصول چنین راهبردی بود) همچنین در چارچوب این نظریه بود که آمریکایی ها دو موضوع خطر سلاح های کشتار جمعی و تروریسم را برجسته کردند تا بهانه هایی باشد برای عملیاتی کردن اهداف کلان سه گانه خود در سیاست خارجی.
از جانب دوم و به لحاظ سیاسی نکته بسیار مهمی که طراحان رویکرد تنش زدایی در جمهوری اسلامی ایران در این همانند سازی از آن غفلت کردند، این بود که طراحان سیاست تنش زدایی در آمریکا و شوروی قبول کردند که لزوما رقابت و هماوردی میان آمریکا و شوروی نباید محور اصلی امور جهانی باشد، بلکه با شناسایی وضع موجود حاکم بر روابط بین الملل، باید به مدیریت تعارضات بپردازند و داد و ستد میان خود را افزایش دهند که شرط آن خویشتن داری بیشتر نسبت به پذیریش نظام سیاسی و اجتماعی طرفین و جایگزین کردن منافع اقتصادی، سیاسی و نظامی طرفین به جای ملاحظات ایدئولوژیک، پاک کردن سوء تفاهم های انباشته شده در ذهن طرفین با اعتمادسازی، صرف نظر کردن از ادعای برتری جویی و پذیرش کثرت گرایی سیاسی و اقتصادی بود.
زیرا آنچه که زمینه را برای کم کردن رویارویی ها و خصومت ها میان شوروی و آمریکا فراهم آورد، موازنه و توان هسته ای دو ابرقدرت بود و اینکه هردو به این نتیجه رسیده بودند که نمی توانند بر دیگری برتری جویند، از این رو آنچه بستر در پیش گرفتن روند صلح میان دو ابرقدرت را فراهم کرد موازنه قدرت بود و نه تنش زدایی، موضوعی که حداقل سیاستمدارانی که در جمهوری اسلامی ایران این رویکرد را در سیاست خارجی پی گرفتند، این اعتقاد را نداشتند که ایالات متحده آمریکا و جمهوری اسلامی ایران از نظر موازنه قدرت در سطحی هستند که نمی توانند یگدیگر را حذف کنند، تحلیل سخنان آقای رفسنجانی، کمک سید محمد خاتمی به آمریکا در افغانستان و نامه وی به بوش پسر و تعهد واگذاری امتیازات سنگین به آمریکا و همچنین این سخن دکتر روحانی که بیان داشت عقد برجام و واگذاری امتیازات سنگین به طرف مقابل، برای پیشگیری از جنگ بود و ایران نمی تواند در مقابل ابرقدرت ها ایستادگی نماید، نشانگر این واقعیت است. با چنین تصوری، معلوم است که اتخاذ رویکرد تنش زدایی در سیاست خارجی، در واقع پی گیری یک سیاست از موضع ضعف است که به یک جاده یک طرفه تبدیل و شکست نهایت آن است.
از جانب سوم و به جهت ساختار نابرابر کشورها در نظام بین الملل موجود و انحصار قدرت در دست چند عضو شورای امنیت، چنین تصوری که می توان تمام کشمکش های بین المللی را تنها از طریق تنش زدایی به مثابه مهمترین اصل در روابط بین الملل با توسل به شیوه های مسالمت آمیز و نوسازی روانی در سطح بین المللی و فعال کردن دیپلماسی از طریق گفت و گوی دوجانبه یا چندجانبه امکان پذیر دانست، تصوری اشتباه و در واقع گرفتارشدن در چنبره تفکرات ایده آلیستی بدون توجه به واقعیت های حاکم بر روابط بین الملل است.
به همان دلیلی که دکتر روحانی گفتند، یعنی ۴۱ سال است که نتوانسته است به شناخت درستی از سیاست در عرصه بین الملل نائل آید، در هنگام روی کارآمدن دولت یازدهم در ۱۳۹۲، با مشی مقاومتی که جمهوری اسلامی ایران از ابتدای پیدایش آن در مقابل نظام سلطه به آن متمسک شده بود، حداقل خالق ده رویداد بزرگ در دو حوزه ملی و بین المللی گردید که متاسفانه دولت و تیم مذاکره کننده، نتوانست در مذاکره هسته ای و برجام از این برگ های برنده بزرگ به نفع منافع ملی ایرانیان از آن استفاده نماید.
این رویدادهای بزرگ عبارتند از: پیشرفت های دفاعی و نظامی؛ رشد ۱۱ برابری متوسط علمی جهان در ایران؛ ورود به باشگاه هسته ای جهان و تثبیت ارتقاء قدرت ایران در سطح بین الملل؛ شکست آمریکا در طرح خاورمیانه جدید و تغییر معادله قدرت به نفع جمهوری اسلامی ایران؛ ناتوانی آمریکا در راه اندازی جنگ مباشرتی دیگری در منطقه؛ بیداری اسلامی، شکل گیری جبهه مقاومت و ارتقاء قدرت جمهوری اسلامی ایران؛ توسعه عمق استراتژیک جمهوری اسلامی ایران به آمریکای لاتین، حیاط خلوت آمریکا؛ بن بست غرب و آمریکا در سوریه؛ صعود قیمت نفت و دغدغه آمریکا و غرب نسبت به واردات انرژی؛ تزلزل امنیتی رژیم صهیونیستی و دولت های هم پیمان آمریکا که انشاالله بزودی در مقاله دیگری تقدیم خواهد شد.
[۱] - برگرفته از سخنان هفت بندی رهبر انقلاب به جوانان ایران در ۲۴/۱۱/۱۳۹۷.
[۲] - خمینی، روح الله (امام) صحیفه امام، تهران، موسسه نشر و آثار امام خمینی(س)، ۱۳۶۸)، ج ۲۱، ص ۷۴-۷۵.
[۳] - پیترال برگر، افول سکولاریزم دین خیزشگر و سیاست جهانی، ترجمه افشار امیری، تهران، پنگان،۱۳۸۰، ص۱۸.
[۴] - هما رحمانی، نشانه های الهام بخشی در رهبری منطقه ای جمهوری اسلامی ایران، فصلنامه سیاست، مجله دانشکده حقوق و علوم سیاسی، دوره ۴۴، شماره ۳، پاییز ۱۳۹۳، ص ۴۸۷.
[۵] - همان، ص ۴۸۸.
[۶]- Stephen J.Sniegoski, The Transporent Cabal; The Neoconservative Agenda, War in the Middile East, And the National Interest Of Israel. (U.S.A.Norfolk, Virginia,۲۰۰۸).p.۹۱.
انتهای پیام/
به نظر نگارنده، این سخن روحانی که ۴۱ سال است، نتوانسته است سیاست های کلان نظام جمهوری اسلامی و در مقابل اهداف کلان آمریکا، حداقل در سیاست خاورمیانه ای این کشور را تشخیص دهد، که یکی از علل آن ناتوانی در شناخت ماهیت تمدن و سلطه غرب و خصومت تمدنی غر ب با شرق یه خصوص جهان اسلام است، از جمله سخن صحیحی است که در دوران مسئولیت ریاست جمهوری، از ایشان سرزده است.
به هم این دلیل است یعنی عدم شناخت صحیح است که یک زمان آمریکا را کدخدا، زمانی دیگر جنایتکار و رئیس جمهور آن را آدم چاقوکش و دیوانه که هیچ آدم عاقلی در پی مذاکره با وی برنخواهد آمد و در وقت سوم، مشکل آدم و عالم را فقدان رابطه و گفتگو با مرد دیوانه و دولت جنایتکار آمریکا می داند و بی توجه نسبت به شعور مخاطبان خود، برای مذاکره با آدم چاقوکش و دیوانه پیشنهاد رفراندم می نماید، در حالی که در هنگام تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری مهمترین ویژگی خود را «حقوقدان» بودن اعلام نمود که طبعا باید ب ماهیت و فرآیند رفراندم در قانون اساسی اشراف می داشت.
همچنین از این اشتباه که بگذریم که ایشان مقاومت را به معنی تقابل مستمر گرفته و تسلیم را نیز به معنای تعامل، واقعیت این است که در دوران حیات جمهوری اسلامی، علاوه بر اتخاذ نظریه دکترین مقاومت در روابط بین الملل که همزاد انقلاب اسلامی بوده و در طول چهل سال گذشته از سوی نظام جمهوری اسلامی ایران به خدمت گرفته شده است، در بعضی دوران ها و از سوی بعضی دولت های ایران نیز، نظریه تنش زدایی به عنوان رویکرد غالب در سیاست خارجی این دولت ها به خدمت گرفته شده است که تبین آن نیازمند تبیین اهداف کلان جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده آمریکا در سیاست خارجی است.
۱.اهداف کلان جمهوری اسلامی ایران
انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی در حرکتی خارج از فضای دو قطبی حاکم بر جهان و پس از ۱۵ سال مبارزه که از ۱۳۴۲ شروع شده بود، در ۱۳۵۷ به پیروزی رسید. از مهمترین اهداف اعلامی آن در سیاست خارجی که به صراحت در سخنان رهبران انقلاب و به ویژه امام خمینی بیان می گردید، اعلام عدم وابستگی به دو قطب شرق و غرب قدرت بود که با اتخاذ رویکرد «نه شرقی نه غربی» در سیاست خارجی، خود را نشان داد. براین پایه معلوم بود که انقلاب اسلامی در صدد پایه گذاری قطب جدیدی از قدرت در عرصه بین الملل است[۱] که متشکل از ملت ها و دولت هایی است که در پی استقلال و آزادی از قدرت های شرق وغرب هستند.
علاوه بر جغرافیای قدرت ساز و پیشینه تاریخ و فرهنگ ایران، الزام قطعی اندیشه اسلامی و شیعی، نفی سلطه و استقلال از قدرت های مادی در سیاست خارجی و داخلی است، که اساسا این مهم فلسفه وجودی انقلاب اسلامی را نیز تشکیل می دهد. به همین دلیل بود که امام خمینی از یک سو به مسئولین دولتی و نهادهای گوناگون تاکید داشتند که در ایجاد ارتباط به دولت ها و کشورهای دیگر بکوشند ضمن تأمین منافع ملی کشور، اهداف انقلاب اسلامی را برای جهانیان توضیح دهند و همانطور که در مباحث فصل هفتم این تحقیق خواهد آمد، چنین راهبردی یعنی صدور آموزه های انقلاب، هم با حقوق بین الملل متعارف، در تعارض نیست و هم در انقلاب های مطرح جهان جدید مانند انقلاب فرانسه و انقلاب شوروی سابقه دارد.
از سوی دیگر، امام خمینی نظم موجود حاکم بر جهان سیاست را ناعادلانه و حافظ منافع قدرتمندان و برضد کشورهای اسلامی و مستضعف می دانست و در بیانیه ها و ملاقات های گوناگون بر این نکته تاکید داشتند که نظمی که انقلاب اسلامی و مبتنی بر بنیان های آموزه اسلامی در پی استقرار آن در جهان است، نظمی عادلانه است که منافع کشورهای مستضعف را نیز در بر می گیرد. بر این پایه و در استنتاج از آموزه های انقلاب اسلامی، به نظر نگارنده و با مطالعه اندکی که در مباحث انقلاب اسلامی و مسائل پیرامونی آن داشته است، به نظر می رسد، در حوزه سیاستگذاری می توان اهداف انقلاب اسلامی را در سه قلمرو ملی، بین الملل اسلامی و جهانی تبیین نمود؛ در قلمرو ملی هدف انقلاب اسلامی تبدیل ایران به یک قدرت بین المللی است؛ در قلمرو بین الملل اسلامی ساخت تمدن نوین اسلامی و در عرصه بین الملل، تشکیل قطب قدرت مخالف نظام سلطه و تلاش برای اصلاح ساختار حاکم بر نظام بین الملل است که در ادامه مورد تبیین قرار می گیرد.
احتمالا این جمله به دلایل فوق بود که امام خمینی فرمودند:« ما این واقعیت و حقیقت را در سیاست خارجی و بین المللی اسلامی مان بارها اعلام نموده ایم که در صدد گسترش نفوذ اسلامی در جهان و کم کردن سلطه جهان خواران بوده و هستیم، ما در صدد خشکاندن ریشه های فاسد صهیونیسم، سرمایه داری و کمونیزم در جهان هستیم، نوکران آمریکا اگر نام آن را تشکیل امپراطوری بزرگ می گذارند، استقبال می کنیم».[۲] این در حالی است که آقای روحانی بارها گفته است که ما نمی خواهیم در منطقه قدرت برتر باشیم، شاید به همین دلیل در برجام امضاء کرده است که ایران به ما هو ایران در طول تاریخ آینده خود از غنی سازی با لیزر محروم گردد. غافل از اینکه بستن یک حوزه علمی بر روی دانشمندان کشور، می تواند حوزه های دیگری را نیز مقفول نماید.
با این مراتب، آقای روحانی چه بخواهند و چه نخواهند، جمهوری اسلامی ایران با ورود به باشگاه هسته ای جهان و شکست آمریکا در عراق، همانطور که بسیاری از راهبردنویسان غربی نیز اذعان و اقرا داشته اند، به قدرت برتر منطقه تبدیل گردیده است و اکنون نیز در پی تلاش برای دست یابی به یک قدرت بین المللی است که البته از جمله مهمترین الزامات آن حذف غرب گرایان از مناصب مهم اجرایی در کشور است که بیشترین وظیفه در این زمینه بر عهده مردم است.
۲.اهداف کلان آمریکا پس از فروپاشی شوروی
جهان سیاست پس از جنگ دوم جهانی به این دلیل که عواملی مانند ترس از راه اندازی جنگ اتمی که می توانست تمدن غرب در دو حوزه غربی و شرقی آن را نابود کند، از یک سو سبب گردید که هر دو طرف منازعه متوسل به جنگ گرم یا جنگ سخت نشوند و از سوی دیگر، دو قدرت در پی گسترش نفوذ خود به انحاء گوناگون برآمدند که در بعضی مواقع نیز، وحشت شروع جنگ میان آنها بر جهان مستولی می گردید، مانند آنچه در کوبا و بحران موشکی این کشور پیش آمد. از این رو جنگی سرد بر روابط دو کشور تا فروپاشی شوروی حاکم بود. پس از فروپاشی شوروی آمریکایی ها در پی حاکم کردن نظمی سلسله مراتبی بر جهان برآمدند که آمریکا به عنوان قدرت هژمون در رأس آن قرار گیرد.
راهبردنویسان و سیاستمداران آمریکایی، پس از فروپاشی شوروی، به طور صریح و علنی، دست یابی به قدرت هژمون را اصل اساسی در سیاست خارجی این کشور مطرح و آن را بر سه پایه، جهانی سازی فرهنگ آمریکا، تسلط بر کانون انرژی جهان و استفاده گسترده از قدرت نظامی در پیشبرد اهداف سیاست خارجی قرار دادند. آمریکایی ها به درستی معتقد بودند که در صورت سلطه بر کانون انرزی جهان، آنگاه دیگر قدرت های اقتصادی و نوظهور جهان چون چین، اروپا، ژاپن، هند، برزیل و دیگران در یک خط طولی در پشت سر این کشور قرار خواهند گرفت.
دومین هدف آمریکا، تبدیل رژیم صهیونیستی به قدرت برتر منطقه بود. آمریکا برای این که بتواند از رهگذر سلطه رژیم صهیونیستی بر منطقه استراتژیک خاورمیانه، اهداف سیاست خارجی خود را پیگیری نماید، تلاش وافری نمود تا از بسط قدرت کشورهای اسلامی جلوگیری نماید و به نفع رژیم صهیونیستی تا آن جا که توانست در تضعیف قدرت مسلمانان منطقه کوشید که نمونه بارز آن تحمیل جنگ هشت ساله بر دو کشور ایران و عراق بود. اقدامات آمریکا برای خلع سلاح منطقه ای، که برای خاورمیانه در نظر گرفته شده نیز تنها در جهت تضعیف کشورهای مسلمان عرب و غیر عرب در مقابل رژیم صهیونیستی ارزیابی می گردد و به این دلیل هیچ صحبتی از خلع سلاح این رژیم در میان نیست، زیرا از مهم ترین اهداف کلان آمریکا که تلاش شد در دو طرح نظم نوین جهانی و طرح خاورمیانه ای آمریکا محقق گردد حفظ امنیت رژیم صهیونیستی بود که با وقوع انقلاب اسلامی ایران شوک شدیدی بر ساختار امنیتی و نظامی این رژیم وارد شده است.
حداقل آمریکایی ها به سه علت معتقد هستند که بدون مهار انقلاب اسلامی و آنگاه تجزیه ایران، این کشور نمی تواند به اهداف سه گانه خود که پس از خاتمه جنگ سرد به عنوان سیاست های کلان خود هدف گذاری کرده است، دست یابد.
یکم: مهمترین چالشگر: مهمترین ویژگی انقلاب اسلامی نسبت به انقلاب های تاریخ معاصر جهان مانند انقلاب فرانسه(۱۷۸۹) و انقلاب شوروی(۱۹۱۷)، تکیه بر نقش کاربردی آموزه های دینی در اجتماع و سیاست است و همین ویژگی بود که باعث ناتوانی محققین علوم اجتماعی و سیاسی غرب در پیش بینی وقوع انقلاب اسلامی شد. از این رو هم آن ها و هم سیاستمداران غربی در حالی که از وقوع انقلاب اسلامی غافلگیر شده بودند، در ابتدا تلاش نمودند تا حرکت انقلاب اسلامی در ایران را به عنوان موجی گذرا تلقی و القاء نمایند. همان گونه که پیترال برگر تاکید دارد، مسلم انگاشتن انگاره های لیبرال دموکراسی به عنوان آخرین رویکرد بشر در شناخت و اداره جامعه موجب شد تا ظهور گرایش به دین و مذهب با پیدایش انقلاب اسلامی، به عنوان پدیده ای نادر تلقی گردد و مدت ها گذشت تا بعضی از محققین به نام غرب اقرار نمایند آنچه نادر است پدیده گرایش به اسلام نیست، بلکه «آگاهی و علم ماست [غربی ها] که ناقص و ناکافی است.»[۳]
دوم: نفوذ در منطقه: در سند چشم انداز بیست ساله جمهوری اسلامی، جایگاه ایران در سال ۱۴۰۴ هجری شمسی را در سه سطح منطقه ای، جهان اسلام و نظام بین الملل چنین توصیف کرده است: «در چشم انداز بیست ساله ایران کشوری است توسعه یافته با جایگاه اول اقتصادی، علمی و فناوری، با هویت اسلامی و انقلابی در سطح منطقه، الهام بخش در جهان اسلام و با تعامل سازنده و مؤثر در روابط بین الملل.» الهام بخشی مهمترین موضوعی است که باعث تغییر در الگوی وابستگی راهبردی به قدرت های بزرگ و در پیش گرفتن استقلال و تلاش برای پیشرفت و قطع وابستگی به خصوص در حوزه مسائل امنیتی و دفاعی خواهد شد.[۴]
تفاوت مهم الهام بخشی با قدرت نرم در این است که در قدرت نرم، هدف نهایی اعمال قدرت با شیوه و روشی جدید است و در بستر زمانی مدرنیته معنا پیدا می کند، اما در الهام بخشی، آنچه اولویت دارد دعوت به حق است که محدود به زمان و مکان خاصی نیست. الهام بخشی با وجود داشتن مؤلفه های قدرت نرم، در هدف نهایی و غیرمادی خود ماهیت متفاوتی دارد. حرکتی روبه تعالی و صلح و عدالت جهانی که مبتنی بر هنجارها و ارزش های الهی است. در این فرآیند رهبری با هدایت افکار و اذهان با ارائه الگوی کارآمد و فراتر از الگوی موجود برای برآوردن نیازهای مادی و معنوی انسان ها صورت می گیرد[۵] که در واقع از مختصات انقلاب اسلامی است که از پشتوانه نظری نیز برخوردار است.
سوم: جفرافیای قدرت ساز ایران: در فصل اول همین تحقیق این واقعیت که از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی این مسئله در ذهن آمریکایی ها شکل گرفته بود که در صورت تجزیه ایران، آنها می توانند دیگر اهداف خود در خاورمیانه را با موفقیت پی گیرند، به طور مبسوط خواهد آمد.
همچنین آمریکا برای پر کردن خلأ ناشی از سقوط رژیم پهلوی و خروج ایران از استراتژی دفاعی غرب نخست اقدام به تقویت نیروهای واکنش سریع نمود. در اقدام بعدی برای جلوگیری از نفوذ امواج انقلاب، رژیم بعث عراق را تحریک به اقدام نظامی علیه جمهوری اسلامی و شش ماه پس از آغاز جنگ و برای حمایت از رژیم بعث و پیگیری اهداف راهبردی غرب در منطقه شورای همکاری کشورهای خلیج فارس را به وجود آوردند.
پس از جنگ نیز آمریکایی ها تلاش کردند با راهبرد مهار دوگانه، انقلاب اسلامی در مرزهای ایران محصور و از درون دچار استحاله گردد. ناکارآمدی این راهبردها در مواجهه با انقلاب اسلامی و گسترش روزافزون توجه مسلمانان و ملت های آزادی خواه و استقلال طلب به نقش الهام آموزی انقلاب اسلامی، در پی فروپاشی شوروی، راهبرد آمریکا برای محاصره انقلاب، براندازی نظام و تجزیه ایران، اشغال عراق بود.
از نگاه جنگ طلبان نومحافظه کار آمریکا،اشغال عراق مقدمه ای برای سرکوب و نابود کردن دشمنان رژیم صهیونیستی در منطقه بود. آنها در این زمینه به صراحت نوشتند: «اسرائیل و آمریکا باید راهبرد مشترکی در رابطه با منطقه خاورمیانه شروع نمایند که نه فقط منطقه را به صورت گسترده خلع سلاح نمایند بلکه رادیکالیزم [اسلام گرایی] در طرابلس، دمشق، غزه، بغداد و در راس آن تهران را از بین ببرند، به گونه ای که همه بفهمند درگیری با ایالات متحده آمریکا و رژیم صهیونیستی برای آن ها مهلک و کشنده خواهد بود. در این صورت است که خیلی ها در خاورمیانه به دنبال اتحاد و دوستی با آمریکا و اسرائیل خواهند بود.»[۶] به همین دلیل بود که آمریکایی ها حتی نقشه تجزیه ایران به پنج قسمت را فراهم کردند که در اینترنت موجود است.
نهایت اینکه در یک تعریف ساده، سیاست خارجی را می توان تصمیمات، رفتار و عمل یک دولت برای حفظ و بسط منافع ملی، تأمین امنیت و حفاظت از ارزش ها در عرصه بین الملل تلقی نمود. به تعبیر دیگر، سیاست خارجی در واقع آینه ای است از راهبردها و اقداماتی که یک نظام سیاسی برای دست یابی به اهداف کلان خود در عرصه بین المللی طراحی می نماید. از آنجا که سیاست خارجی بازتاب و دنباله سیاست داخلی است، بنابراین مختصات نظام سیاسی یک کشور نقش تعیین کننده و مؤثری در تعیین اهداف سیاست خارجی و تبیین راهبردها برای دست یابی به آنها دارد.
همچنین از آنجا که پس از وقوع انقلاب اسلامی، مهمترین موضوع عرصه سیاست خارجی کشور چگونگی تنظیم رابطه و یا مقابله با اقدامات براندازانه آمریکا بوده است، افزون بر این دلیل، به جهت حاکمیت آمریکا بر ساختار نظام بین الملل، دکترین مقاومت که برآمده از متن انقلاب اسلامی است به عنوان رویکرد جمهوری اسلامی ایران در تقابل با آمریکا و نظام سلطه در سیاست خارجی برگزیده شده است که اکنون در عرصه بین الملل به عنوان یک متغیر جدید و مهم مطرح است. در جنب نظریه مقاومت، نظریه تنش زدایی نیز در بعضی دولت های جمهوری اسلامی به عنوان رویکرد غالب در سیاست خارجی به خدمت گرفته شد که به طور اختصار اشاره می گردد.
۳.دکترین مقاومت
دولت های غربی از ابتدای قدرت یابی خود در تاریخ جدید، مرکز اصلی پایگاه قدرت جهانی خود را در تسلط بر ممالک اسلامی تعریف کرده و ابتدا با شیوه های بازرگانی و تجاری در آغاز قرن شانزدهم وارد جهان اسلام شدند و در نهایت با ایجاد تفرقه و تضعیف قدرت های مهم اسلامی مانند، هند، ایران و عثمانی و با سرکوب و تهاجم نظامی، جهان اسلام را به تسلط خود درآوردند و بدین وسیله توانستند بر جهان یکه تازی نمایند، آنگاه که انقلاب اسلامی زنجیره استعمار ملت های اسلامی را پاره کرد، از ابتدای انقلاب اسلامی، آمریکایی ها در صدد بازتعریف نقشه جدید برای احیای سلطه خویش و حذف جمهوری اسلامی ایران برآمدند، از این رو برای دفاع از خاک، استقلال و مواریث مادی و معنوی ایران و جهان اسلام، گفتمان جدیدی تحت عنوان دکترین مقاومت به عنوان نظریه انقلاب اسلامی در عرصه بین الملل وارد عالم سیاست گردید.
آنچه باعث شده است دکترین مقاومت در عرصه زندگی فردی و اجتماعی، کارکردهای بسیار روشنی از خود ارائه دهد، تنها تبیین عقلی و منطقی آن نیست، بلکه علاوه بر آن، ارائه الگوهای برجسته در عالم واقع است که تفهیم آن را برای اهل معرفت آسان نموده است. در این عرصه و در تاریخ اسلام و بشریت، عاشورا و ایثارگران و فداکاران آن بعنوان برجسته ترین نمونه فداکاری همچنان بر تارک تاریخ بشریت نورافشانی می کند و انسان های تشنه حق را سیراب می نماید.
بازخوانی و باز تفسیر این حادثه بزرگ تاریخی در اعصار گوناگون و در حوزه های مختلف جغرافیایی بعنوان نماد برجسته مبارزه با ظلم و اوج فداکاری، ایثار و مقاومت مورد الگوبرداری قرار گرفته است. اساسا شروع نهضت اسلامی در عصر عاشورای ۱۳۴۲ و زمانی که امام خمینی حمله کاماندوهای رژیم پهلوی به مدرسه فیضیه قم را با وقایع عاشورا و رفتار دستگاه یزید مقایسه کرد و دستگاه پهلوی را دستگاه بنی امیه نامید، کلید خورد. با این مقایسه بود که جلوه های ایثارگرانه و شهادت طلبانه عاشورا در اذهان مردم مبارز ایران بیش از گذشته زنده و برجسته گردید و جامعه را آماده مبارزه با ظلم نمود و در این راه مهیای مقاومت، ایثار و شهادت گردید.
همچنین فلسفه مهدویت نیز علاوه بر اینکه پیش ران برای ساخت تمدن نوین اسلامی است، برای اصلاح نظام حاکم بر روابط بین الملل نیز پیش ران است، زیرا هر دو منظور نیازمند گریز از ظاهرگرایی و رفتن به جانب حقیقت خواهی است. بی تردید به هر اندازه آموزه مهدویت در جامعه جهانی عمومیت پیدا نماید، ابعاد تحول آفرین آن نیز در همه حوزه های اجتماع موجد هنجارها و رفتارهای جدید در راستای اهدف کلان خواهد بود که مهمترین آن مبارزه علیه ظلم و استبداد و استعمار و تلاش برای پیشرفت واقعی بشر و اصلاح امور جامعه است. به این دلایل است که می توان بیان داشت، فلسفه مهدویت در کنار الگوی عاشورا، دو پیش ران انقلاب اسلامی در نظریه مقاومت در عرصه داخلی و بین المللی محسوب می گردد.
در نتیجه دکترین مقاومت علاوه بر اینکه بر بال پیش برنده عاشورا که الگوی قیام علیه ظلم و استبداد و استعمار است، بر بال پیش برنده مهدویت نیز مجهز است و همانطور که اشاره شد پیشران اصلی در ساخت تمدن نوین اسلامی و همچنین گسترش عدالت جهانی و اصلاح نظام حاکم بر روابط بین الملل است، به همین دلیل است که راهبرد نویسان آمریکایی چون برناردلوئیس و فوکویاما، بارها اعتراف و اذعان داشته اند تا زمانی که شیعیان به این دو بال پیش برنده مجهزاند، شکست ناپذیرند. زیرا دکترین مقاومت معتقد است که در صورت آگاه سازی افکار عمومی از واقعیت های های نظام سلطه و در صورتی که قدرت مستحکمی مانند جمهوری اسلامی به عنوان متکای ملت های آزادی خواه و استقلال طلب قرار گیرد، علاوه بر تعمیق عمق استراتژیک کشور و منافع مادی و معنوی بسیاری که برای ایران درپی دارد، ملت های آزادی خواه و استقلال طلب دیگر در یک خط عرضی، خود را در برابر اهداف عالیه بشریت مؤظف و مکلف می دانند که از جمله مهمترین پیامدهای آن رهایی از استعمار و استبداد است.
در این صورت است که دکترین مقاومت به جریانی جهانی تبدیل خواهد شد که به دلیل وزن سنگین آن در مقابل نظام سلطه می تواند در ایجاد نظام بین الملل عاری از تبعیض و سرکوب، نقش بسیار مؤثری ایفا نماید و براین اساس، طبیعت از عرصه کشکمش و تلاش قدرت های مادی برای سلطه بیشتر، به بستری برای شکوفایی انسان ها و جوامع تبدیل خواهد شد که خود نیز در مقابل انسان ها و دولت ها، حق و حقوقی دارد که در صورت رعایت آن بسیاری از مشکلات زیست محیطی که ره آورد تلاش قدرت های مادی برای سلطه بیشتر است، از بین خواهد رفت.
۴.رویکرد تنش زدایی و به رسمیت شناسی محوریت آمریکا در عرصه بین الملل
با التفات به اینکه سیاست خارجی در واقع آینه ای است از راهبردها و اقداماتی است که یک نظام سیاسی برای دست یابی به اهداف کلان خود طراحی می نماید، بر این پایه،این نکته مفروض است که سیاستگذاران کلان یک کشور در عرصه سیاست خارجی تلاش دارند تا با توجه به متغیرهای دو محیط داخلی و خارجی، بهترین رویکردها را برای تحقق اهداف کلان اتخاذ کنند.
همچنین با توجه به اینکه پس از وقوع انقلاب اسلامی، مهمترین موضوع عرصه سیاست خارجی کشور چگونگی تنظیم رابطه و یا مقابله با اقدامات براندازانه آمریکا بوده است، افزون بر این دلیل، به جهت حاکمیت آمریکا بر ساختار نظام بین الملل، دکترین مقاومت که برآمده از متن انقلاب اسلامی است به عنوان رویکرد جمهوری اسلامی ایران در تقابل با آمریکا و نظام سلطه در سیاست خارجی برگزیده شده است که اکنون در عرصه بین الملل به عنوان یک متغیر جدید و مهم مطرح است. در جنب نظریه مقاومت، نظریه تنش زدایی نیز در بعضی دولت های جمهوری اسلامی به عنوان رویکرد غالب در سیاست خارجی به خدمت گرفته شد.
از جهت ارزیابی و به لحاظ نظری، اگر از تنش زدایی چنین مستفاد گردد که در این رویکرد، ضمن تاکید بر وجود نظام های سیاسی و ایدئولوژیکی متضاد، با بهره گیری از ضرورت تأمین امنیت منطقه ای و جهانی، این نظریه معتقد است که نباید اجازه داد اختلافات ایدئولوژیکی و سلیقه های سیاسی بر روابط میان کشورها تأثیر گذارد، به عبارت دیگر با دموکراتیزه کردن نظام بین الملل از طریق ایجاد اعتماد متقابل، پیشرفت جوامع بشری را به صورت واقعی تحقق بخشد و فضایی در روابط بین الملل به وجود آید که هر ملتی خود را نسبت به گذشته امن تر احساس کند و تفاهم و اعتماد متقابل جایگزین ترس و سؤظن گردد، نتیجه این خواهد بود که رویکرد تنش زدایی ضمن به رسمیت شناختن واقعیت های تاریخی، ارزش های انسانی را در اولویت قرار داده است. بنابراین از این دیدگاه در یک جهان به هم وابسته، همکاری برای دفاع از ارزش های انسانی نسبت به منازعه میان نظام های سیاسی در اولویت قرار دارد.
بر این پایه اگر پروراندن چنین نظریه ای در عالم انتزاعی و به تعبیری بهتر در چارچوب ایده آلیسم صورت گرفته است، نیازی به نقد نخواهد داشت، زیرا در حالت تجریدی، هر نوع نظریه ای قابل تخیل و پردازش است و مانعی هم ندارد و اتفاقا یکی از دلایل پیشرفت علوم نیز به پرواز درآوردن قدرت تخیل است. اما اگر رفتن به سمت ایده آلها باید از طریق واقعیت ها باشد، وضعیت نظام بین الملل در خاتمه جنگ سرد، چنین اقتضائاتی را تأیید نمی نماید، زیرا بلافاصله در فردای فروپاشی شوروی، آمریکایی ها با استفاده از دو نظریه «پایان تاریخ» فوکویاما و «برخورد تمدن ها» که از سوی هانتینگتون مطرح گردید، به صورت بسیار واضح و آشکاری در حال برکشیدن منازعات جهانی از چارچوبی ایدئولوژیکی به چارچوبی تمدنی برآمدند و به صراحت اعلام کردند، که نه مسلمانان که به تعبیر هانتینگتون، خود اسلام مهمترین دشمن غرب است. وی تاکید داشت، قبل از رویارویی غرب با تمدن در حال خیزش اسلامی که با محوریت ایران در حال شکل گیری است، باید گسل های میان مسلمانان برجسته گردد تا منابع آنها از سوی خودشان به تحلیل رود.( خلق داعش محصول چنین راهبردی بود) همچنین در چارچوب این نظریه بود که آمریکایی ها دو موضوع خطر سلاح های کشتار جمعی و تروریسم را برجسته کردند تا بهانه هایی باشد برای عملیاتی کردن اهداف کلان سه گانه خود در سیاست خارجی.
از جانب دوم و به لحاظ سیاسی نکته بسیار مهمی که طراحان رویکرد تنش زدایی در جمهوری اسلامی ایران در این همانند سازی از آن غفلت کردند، این بود که طراحان سیاست تنش زدایی در آمریکا و شوروی قبول کردند که لزوما رقابت و هماوردی میان آمریکا و شوروی نباید محور اصلی امور جهانی باشد، بلکه با شناسایی وضع موجود حاکم بر روابط بین الملل، باید به مدیریت تعارضات بپردازند و داد و ستد میان خود را افزایش دهند که شرط آن خویشتن داری بیشتر نسبت به پذیریش نظام سیاسی و اجتماعی طرفین و جایگزین کردن منافع اقتصادی، سیاسی و نظامی طرفین به جای ملاحظات ایدئولوژیک، پاک کردن سوء تفاهم های انباشته شده در ذهن طرفین با اعتمادسازی، صرف نظر کردن از ادعای برتری جویی و پذیرش کثرت گرایی سیاسی و اقتصادی بود.
زیرا آنچه که زمینه را برای کم کردن رویارویی ها و خصومت ها میان شوروی و آمریکا فراهم آورد، موازنه و توان هسته ای دو ابرقدرت بود و اینکه هردو به این نتیجه رسیده بودند که نمی توانند بر دیگری برتری جویند، از این رو آنچه بستر در پیش گرفتن روند صلح میان دو ابرقدرت را فراهم کرد موازنه قدرت بود و نه تنش زدایی، موضوعی که حداقل سیاستمدارانی که در جمهوری اسلامی ایران این رویکرد را در سیاست خارجی پی گرفتند، این اعتقاد را نداشتند که ایالات متحده آمریکا و جمهوری اسلامی ایران از نظر موازنه قدرت در سطحی هستند که نمی توانند یگدیگر را حذف کنند، تحلیل سخنان آقای رفسنجانی، کمک سید محمد خاتمی به آمریکا در افغانستان و نامه وی به بوش پسر و تعهد واگذاری امتیازات سنگین به آمریکا و همچنین این سخن دکتر روحانی که بیان داشت عقد برجام و واگذاری امتیازات سنگین به طرف مقابل، برای پیشگیری از جنگ بود و ایران نمی تواند در مقابل ابرقدرت ها ایستادگی نماید، نشانگر این واقعیت است. با چنین تصوری، معلوم است که اتخاذ رویکرد تنش زدایی در سیاست خارجی، در واقع پی گیری یک سیاست از موضع ضعف است که به یک جاده یک طرفه تبدیل و شکست نهایت آن است.
از جانب سوم و به جهت ساختار نابرابر کشورها در نظام بین الملل موجود و انحصار قدرت در دست چند عضو شورای امنیت، چنین تصوری که می توان تمام کشمکش های بین المللی را تنها از طریق تنش زدایی به مثابه مهمترین اصل در روابط بین الملل با توسل به شیوه های مسالمت آمیز و نوسازی روانی در سطح بین المللی و فعال کردن دیپلماسی از طریق گفت و گوی دوجانبه یا چندجانبه امکان پذیر دانست، تصوری اشتباه و در واقع گرفتارشدن در چنبره تفکرات ایده آلیستی بدون توجه به واقعیت های حاکم بر روابط بین الملل است.
به همان دلیلی که دکتر روحانی گفتند، یعنی ۴۱ سال است که نتوانسته است به شناخت درستی از سیاست در عرصه بین الملل نائل آید، در هنگام روی کارآمدن دولت یازدهم در ۱۳۹۲، با مشی مقاومتی که جمهوری اسلامی ایران از ابتدای پیدایش آن در مقابل نظام سلطه به آن متمسک شده بود، حداقل خالق ده رویداد بزرگ در دو حوزه ملی و بین المللی گردید که متاسفانه دولت و تیم مذاکره کننده، نتوانست در مذاکره هسته ای و برجام از این برگ های برنده بزرگ به نفع منافع ملی ایرانیان از آن استفاده نماید.
این رویدادهای بزرگ عبارتند از: پیشرفت های دفاعی و نظامی؛ رشد ۱۱ برابری متوسط علمی جهان در ایران؛ ورود به باشگاه هسته ای جهان و تثبیت ارتقاء قدرت ایران در سطح بین الملل؛ شکست آمریکا در طرح خاورمیانه جدید و تغییر معادله قدرت به نفع جمهوری اسلامی ایران؛ ناتوانی آمریکا در راه اندازی جنگ مباشرتی دیگری در منطقه؛ بیداری اسلامی، شکل گیری جبهه مقاومت و ارتقاء قدرت جمهوری اسلامی ایران؛ توسعه عمق استراتژیک جمهوری اسلامی ایران به آمریکای لاتین، حیاط خلوت آمریکا؛ بن بست غرب و آمریکا در سوریه؛ صعود قیمت نفت و دغدغه آمریکا و غرب نسبت به واردات انرژی؛ تزلزل امنیتی رژیم صهیونیستی و دولت های هم پیمان آمریکا که انشاالله بزودی در مقاله دیگری تقدیم خواهد شد.
[۱] - برگرفته از سخنان هفت بندی رهبر انقلاب به جوانان ایران در ۲۴/۱۱/۱۳۹۷.
[۲] - خمینی، روح الله (امام) صحیفه امام، تهران، موسسه نشر و آثار امام خمینی(س)، ۱۳۶۸)، ج ۲۱، ص ۷۴-۷۵.
[۳] - پیترال برگر، افول سکولاریزم دین خیزشگر و سیاست جهانی، ترجمه افشار امیری، تهران، پنگان،۱۳۸۰، ص۱۸.
[۴] - هما رحمانی، نشانه های الهام بخشی در رهبری منطقه ای جمهوری اسلامی ایران، فصلنامه سیاست، مجله دانشکده حقوق و علوم سیاسی، دوره ۴۴، شماره ۳، پاییز ۱۳۹۳، ص ۴۸۷.
[۵] - همان، ص ۴۸۸.
[۶]- Stephen J.Sniegoski, The Transporent Cabal; The Neoconservative Agenda, War in the Middile East, And the National Interest Of Israel. (U.S.A.Norfolk, Virginia,۲۰۰۸).p.۹۱.
انتهای پیام/
گفتگو با هوش مصنوعی
💬 سلام! میخوای دربارهی «عدم شناخت روحانی از اهداف کلان ایران و آمریکا در سیاست خارجی» بیشتر بدونی؟ من اینجام که راهنماییت کنم.