آیا رابطه ما با طبیعت قابل اصلاح است؟

رابطه انسان و طبیعت دگرگون شده است، انسان در حال تخریب طبیعت است، اما تذکرات محیط زیستی اثری ندارند. آیا ما چاره ای داریم؟
گروه اندیشه فارس، علی میرداماد: روز ۱۳ فروردین به نام روز طبیعت نام گذاری شده است. این بدان معناست که در این روز ما با طبیعت جوری دیگر روبرو می شویم. به طبیعت می رویم و یا گوشه ای در چمنزار و جایی در شهر که آن را «پارک» نامیده ایم، آرام بگیریم. انسان سال هاست که در حال تخریب طبیعت است. تقریبا از زمانی که رویه مدرن آغاز شده است، طبیعت از دست انسان در امان نبوده است.
ما پارک را به تقلید از طبیعت یعنی با درخت دریاچه و شمشاد و گل تزیین می کنیم. چنین جایی هیچ گونه سرکشی ندارد انگار رام و دست آموز کنارمان زندگی می کند. مردم شهر با نامی که روی پارک میگذارند گویی آن را به عقد شهر در آورده اند و می خواهند با همان صمیمیتی که کوچه و میدان و خیابان را صدا می زنند، با پارک طرف شوند. قرار گرفتن فضای سبز در دل شهرها شبیه این است که گویا می خواهیم رفتارمان با طبیعت دوستانه به نظر برسد، یا شاید این بدان دلیل است که ما بیش از هر چیز به بودن این فضای سبز که یادآور طبیعت است، نیازمندیم.
کلنجار تاریخی آدمی با طبیعت وحشی تاریخی طولانی داشته است. این تاریخ پر از دست آورد و در عین حال سرشار از ناکامی است. هرچه انسان می کند ورطه ای عبور نکردنی میان انسان و طبیعت باقی می ماند. رابطه انسان و طبیعت در طول تاریخ همواره با برتری و تجاوز انسان همراه بوده است. به همین خاطر آدمی مایل است چیزی طبیعت گونه برای خودش دست و پا کند. انگار در غیاب مادری که گاهی کج خلق است، گاهی با یک عروسک سرگرم می شویم. پارک آکواریوم و حیوانات خانگی و غیره آمده اند؛ تا دلتنگی چاره ناپذیر بشر را و ادیان را تدارک کنند.
این کار نسبتا مدرن، تاریخی طولانی دارد. انسان باستانی شکاف میان خود و طبیعت را با اسطوره ها و ادیان پر می کرد. جنگل کوه و دریا هر کدام توسط خدایگانی اداره می شد، تا انسان بتواند به شکلی با آنها گفت و گو کند. نیایش و قربانی گاهی صورت رشوه دادن هم پیدا می کرد. در میان ادیان شرقی هندوها و به طور خاص بودیسم طبیعت را به شکل یک کل می دیدند. این شیوه ای برای یگانه شدن با کل طبیعت بود.
ادیان نبوی و به ویژه ادیان ابراهیمی خداوند و انسان را برجسته می کرد و طبیعت در این گفتار بستری بود که رابطه را شکل می داد. طوری که از آن سو آیه و نشانه قدرت خدا و از این سو وسیله تقرب به حق بود.
اهل فلسفه جای خدایگان را به ایده و سپس ماهیت دادند. تلاش افلاطون و ارسطو تا حدی طبیعت خاموش را تبدیل به گفتار انسانی کرد. اما گفتار فلسفی رفته رفته به نقش انسان برجستگی خاص بخشید. علم و هنر هم به موازات دین و فلسفه این رابطه را شکل به شکل می کرد. در هنر یونان روم و حتی مسیحیت به رغم تفاوت های مهم انسان و بیشتر برگزیدگان موضوع اصلی بودند. ولی از حوالی رنسانس طبیعت پر رنگ تر شد. تصوری که انسان از طبیعت دارد بیش از هر جای دیگری در نقاشی قرن ۱۴ متجلی می شود. در آنجا چرخشی مهم رخ داد. یعنی زمانی که پرسپکتیو یا منظره ساخته و پرداخته شد. به این ترتیب طبیعت چیزی شده بود که در بوم نقاشی، همانطور که انسان می بیند گیر افتاد.
غیرعادی بودن این نقاشی ها با مقایسۀ نقاشی های سایر ملل غیر اروپایی و نقاشی قرن بیستم هویدا می شود. مثلا در نقاشی ایرانی جهت دیدن افراد و اشیا یک سویه نیست. ناظر می تواند آدم ها را از پهلو یا از حوض، یا فرش را از بالا ببیند. این هم زمانی منظر در این نقاشی ها آن را غیر عادی می کند. در نقاشی کوبیسم مناظر متفاوت ولی همزمان شدت یافت و در سایر سبک ها کشیدن درون اشیا معنای آن ها یا بازتاب عواطف نقاش پرسپکتیو یک منظره را پشت سر گذاشت.
تاریخ علم نیز همین ابهام اولیه خوش بینی میانی و گیج کنندگی معاصر را نشان می دهد. زمین و دامی که به زحمت نگه داری می شدند حالا با در قرن ۱۹ و ۲۰ در دام استیلای ماشین افتاده بودند. ماشین میان طبیعت و حیوان از یک سو و مصرف از سوی دیگر قرار گرفت. غلات و گوشت فرآوری می شدند. با این کار ما سوسیس یا گیاهان رنگارنگ داشتیم، که فراوانتر بود و می توانست تابع ذائقه آدمی باشد. امروزه خود طبیعت با ماشین ادغام می شود. زمین بیشتر از آنچه فکر کردیم محصول داد، گاوی که دو کیلو شیر می داد حالا چهار کیلو شیر می دهد. ما می دانیم که گوجه های غول آسا، مرغ های چند روزه و شیر فراوان امروزی همان سبزی و طیور و شیر قدیمی نیست، ولی نام دیگری هم برایشان نداریم. این طبیعت ادغام شده یا حالا باید گفت تحریف شده مضراتی دارد که نمی توان از آن رها شد.
طرفداران محیط زیست اخطار می دهند که داریم طبیعت را شکنجه می کنیم. بالاخره سزای حقه بازی های خود را می بینیم. اما بدون اینکه منظور بدی داشته باشیم نمی توانیم رویه زیانبار مان را تغییر دهیم. اکنون همان قدر که عمق طبیعت ناشناخته مانده آینده آن نیز در تاریکی هولناکی فرو رفته است. فیلسوفان و مردم دانا دل می گویند بیاییم نیوشای سخن طبیعت باشیم. ما انسان ها سرمان را تکان می دهیم و در همان لحظه داریم با دست های ما دخل را در می آوریم.
برنامه های بهداشت طبیعت با همه هزینه هایش کار خود را می کنند ولی تا زمانی که به یاد نیاوریم باید به ورطه میان انسان و طبیعت اهتمام داشته باشیم آبی گرم نمی شود. راهی برای انسان جز به رسمیت شناختن این ورطه نیست. باشد که آن را چونان رازی و نه مثل مسئله بپذیریم. تا زمانی که طرفداران محیط زیست مانند اقلیتی ترحم برانگیز و فانتزی شناخته شوند، راه به جایی نمی بریم. دفاع از محیط زیست باید تبدیل به عزمی همگانی شود، تا این حال بی اندازه مودبانه و تشریفاتی اش را رها کند.
انتهای پیام/
گروه اندیشه فارس، علی میرداماد: روز ۱۳ فروردین به نام روز طبیعت نام گذاری شده است. این بدان معناست که در این روز ما با طبیعت جوری دیگر روبرو می شویم. به طبیعت می رویم و یا گوشه ای در چمنزار و جایی در شهر که آن را «پارک» نامیده ایم، آرام بگیریم. انسان سال هاست که در حال تخریب طبیعت است. تقریبا از زمانی که رویه مدرن آغاز شده است، طبیعت از دست انسان در امان نبوده است.
ما پارک را به تقلید از طبیعت یعنی با درخت دریاچه و شمشاد و گل تزیین می کنیم. چنین جایی هیچ گونه سرکشی ندارد انگار رام و دست آموز کنارمان زندگی می کند. مردم شهر با نامی که روی پارک میگذارند گویی آن را به عقد شهر در آورده اند و می خواهند با همان صمیمیتی که کوچه و میدان و خیابان را صدا می زنند، با پارک طرف شوند. قرار گرفتن فضای سبز در دل شهرها شبیه این است که گویا می خواهیم رفتارمان با طبیعت دوستانه به نظر برسد، یا شاید این بدان دلیل است که ما بیش از هر چیز به بودن این فضای سبز که یادآور طبیعت است، نیازمندیم.
کلنجار تاریخی آدمی با طبیعت وحشی تاریخی طولانی داشته است. این تاریخ پر از دست آورد و در عین حال سرشار از ناکامی است. هرچه انسان می کند ورطه ای عبور نکردنی میان انسان و طبیعت باقی می ماند. رابطه انسان و طبیعت در طول تاریخ همواره با برتری و تجاوز انسان همراه بوده است. به همین خاطر آدمی مایل است چیزی طبیعت گونه برای خودش دست و پا کند. انگار در غیاب مادری که گاهی کج خلق است، گاهی با یک عروسک سرگرم می شویم. پارک آکواریوم و حیوانات خانگی و غیره آمده اند؛ تا دلتنگی چاره ناپذیر بشر را و ادیان را تدارک کنند.
این کار نسبتا مدرن، تاریخی طولانی دارد. انسان باستانی شکاف میان خود و طبیعت را با اسطوره ها و ادیان پر می کرد. جنگل کوه و دریا هر کدام توسط خدایگانی اداره می شد، تا انسان بتواند به شکلی با آنها گفت و گو کند. نیایش و قربانی گاهی صورت رشوه دادن هم پیدا می کرد. در میان ادیان شرقی هندوها و به طور خاص بودیسم طبیعت را به شکل یک کل می دیدند. این شیوه ای برای یگانه شدن با کل طبیعت بود.
ادیان نبوی و به ویژه ادیان ابراهیمی خداوند و انسان را برجسته می کرد و طبیعت در این گفتار بستری بود که رابطه را شکل می داد. طوری که از آن سو آیه و نشانه قدرت خدا و از این سو وسیله تقرب به حق بود.
اهل فلسفه جای خدایگان را به ایده و سپس ماهیت دادند. تلاش افلاطون و ارسطو تا حدی طبیعت خاموش را تبدیل به گفتار انسانی کرد. اما گفتار فلسفی رفته رفته به نقش انسان برجستگی خاص بخشید. علم و هنر هم به موازات دین و فلسفه این رابطه را شکل به شکل می کرد. در هنر یونان روم و حتی مسیحیت به رغم تفاوت های مهم انسان و بیشتر برگزیدگان موضوع اصلی بودند. ولی از حوالی رنسانس طبیعت پر رنگ تر شد. تصوری که انسان از طبیعت دارد بیش از هر جای دیگری در نقاشی قرن ۱۴ متجلی می شود. در آنجا چرخشی مهم رخ داد. یعنی زمانی که پرسپکتیو یا منظره ساخته و پرداخته شد. به این ترتیب طبیعت چیزی شده بود که در بوم نقاشی، همانطور که انسان می بیند گیر افتاد.
غیرعادی بودن این نقاشی ها با مقایسۀ نقاشی های سایر ملل غیر اروپایی و نقاشی قرن بیستم هویدا می شود. مثلا در نقاشی ایرانی جهت دیدن افراد و اشیا یک سویه نیست. ناظر می تواند آدم ها را از پهلو یا از حوض، یا فرش را از بالا ببیند. این هم زمانی منظر در این نقاشی ها آن را غیر عادی می کند. در نقاشی کوبیسم مناظر متفاوت ولی همزمان شدت یافت و در سایر سبک ها کشیدن درون اشیا معنای آن ها یا بازتاب عواطف نقاش پرسپکتیو یک منظره را پشت سر گذاشت.
تاریخ علم نیز همین ابهام اولیه خوش بینی میانی و گیج کنندگی معاصر را نشان می دهد. زمین و دامی که به زحمت نگه داری می شدند حالا با در قرن ۱۹ و ۲۰ در دام استیلای ماشین افتاده بودند. ماشین میان طبیعت و حیوان از یک سو و مصرف از سوی دیگر قرار گرفت. غلات و گوشت فرآوری می شدند. با این کار ما سوسیس یا گیاهان رنگارنگ داشتیم، که فراوانتر بود و می توانست تابع ذائقه آدمی باشد. امروزه خود طبیعت با ماشین ادغام می شود. زمین بیشتر از آنچه فکر کردیم محصول داد، گاوی که دو کیلو شیر می داد حالا چهار کیلو شیر می دهد. ما می دانیم که گوجه های غول آسا، مرغ های چند روزه و شیر فراوان امروزی همان سبزی و طیور و شیر قدیمی نیست، ولی نام دیگری هم برایشان نداریم. این طبیعت ادغام شده یا حالا باید گفت تحریف شده مضراتی دارد که نمی توان از آن رها شد.
طرفداران محیط زیست اخطار می دهند که داریم طبیعت را شکنجه می کنیم. بالاخره سزای حقه بازی های خود را می بینیم. اما بدون اینکه منظور بدی داشته باشیم نمی توانیم رویه زیانبار مان را تغییر دهیم. اکنون همان قدر که عمق طبیعت ناشناخته مانده آینده آن نیز در تاریکی هولناکی فرو رفته است. فیلسوفان و مردم دانا دل می گویند بیاییم نیوشای سخن طبیعت باشیم. ما انسان ها سرمان را تکان می دهیم و در همان لحظه داریم با دست های ما دخل را در می آوریم.
برنامه های بهداشت طبیعت با همه هزینه هایش کار خود را می کنند ولی تا زمانی که به یاد نیاوریم باید به ورطه میان انسان و طبیعت اهتمام داشته باشیم آبی گرم نمی شود. راهی برای انسان جز به رسمیت شناختن این ورطه نیست. باشد که آن را چونان رازی و نه مثل مسئله بپذیریم. تا زمانی که طرفداران محیط زیست مانند اقلیتی ترحم برانگیز و فانتزی شناخته شوند، راه به جایی نمی بریم. دفاع از محیط زیست باید تبدیل به عزمی همگانی شود، تا این حال بی اندازه مودبانه و تشریفاتی اش را رها کند.
انتهای پیام/
گفتگو با هوش مصنوعی
💬 سلام! میخوای دربارهی «آیا رابطه ما با طبیعت قابل اصلاح است؟» بیشتر بدونی؟ من اینجام که راهنماییت کنم.