ماجرای عنایت <a href="/fa/dashboard/ ir/امام کاظم (ع)" class="text info">امام کاظم (ع)</a> به <a href="/fa/dashboard/ ir/علامه سید مرتضی عسکری" class="text info">علامه سید مرتضی عسکری</a>


 باشگاه خبرنگاران | فرهنگی و هنری | پنجشنبه، 05 خرداد 1401 - 11:53



توجه اهل بیت (ع) به افراد تا جایی است که می توانند واسطه نجات آن ها از مرگ شوند.


حضرت،مادرم،معالجه،كاظمين،جعفر،موسي،آوردند،ديدم،رسول،نشد،مشغول،بن






نکته ها از گفته ها؛
در جلد اول کتاب معادشناسی علامه طهرانی (ره)، به نقل از علامه عسکری رحمت الله علیه درمورد ماجرای بیماری ایشان نوشته شده است: «در ایامی که در سامرا بودم و به مرض حَصبه مبتلا شدم، هرچه در آن جا معالجه نمودم مفید واقع نشد.
مادرم با برادرانم، مرا از سامرّا به کاظمین برای معالجه آوردند و در آن جا نزدیک صحن مطهر، یک اتاق در مسافرخانه تهیه و در آن جا به معالجه من پرداختند.
این معالجات موثر واقع نشد و من بیهوش افتاده بودم.
وقتی از معالجه اطبای کاظمین مأیوس شدند، یک روز به بغداد رفته و یک طبیب را برای من به کاظمین آوردند.
نسخه ای را تهیه کرد که ابداً موثر واقع نشد و من لحظات آخر عمرم را سپری می کردم.
تا این که دیدم حضرت عزرائیل وارد شد.
با لباس سفید و بسیار زیبا، پس از آن پنج تن علیهم السلام، حضرت رسول اکرم (ص)، حضرت امیرالمومنین (ع)، حضرت فاطمه زهرا (س)، حضرت امام حسن (ع) و حضرت امام حسین (ع) به ترتیب وارد شدند و همه نشستند و به من تسکین دادند و من مشغول صحبت کردن با آن ها شدم و آن ها نیز مشغول گفت وگو با هم بودند.
در این حال که من به صورت ظاهراً بیهوش افتاده بودم.
دیدم مادرم پریشان شده و از پله های مسافرخانه بالای بام رفته و رو به گنبد حضرت موسی بن جعفر (ع) کرده و عرض کرد: یا موسی بن جعفر، من به خاطر شما بچه ام را این جا آوردم.
شما راضی هستید بچه ام را این جا دفن کنند و من تنها برگردم؟
حاشا و کلّا (البته این مناظر را ایشان با چشمِ دل و ملکوتی می دیدند نه با چشم سر.
آن ها به هم بسته و بدن افتاده و عازم ارتحال است.)
همین که مادرم با حضرت موسی بن جعفر (ع) مشغول تکلم بود، دیدم آن حضرت به اتاق ما تشریف آوردند و به رسول خدا عرض کردند: خواهش می کنم تقاضای مادر این سید را بپذیرید.
رسول الله رو کردند به جناب عزرائیل و فرمودند: برو تا زمانی که خداوند مقرر فرماید.
خداوند به واسطه توسل مادرش، عمر او را تمدید کرده است و ما هم می رویم ان شاءالله برای موقع دیگر.
مادرم از پله ها پایین آمد و من نشستم و آنقدر از دست مادرم ناراحت بودم که حد نداشت و به مادرم گفتم: چرا این کار را کردی!
من داشتم با پیامبر، امیرالمومنین، حضرت فاطمه و حسنین علیهم السلام می رفتم و تو آمدی جلوی ما را گرفتی نگذاشتی حرکت کنیم!



حضرت،مادرم،معالجه،كاظمين،جعفر،موسي،آوردند،ديدم،رسول،نشد،مشغول،بن


گفتگو با هوش مصنوعی

💬 سلام! می‌خوای درباره‌ی «ماجرای عنایت امام کاظم (ع) به علامه سید مرتضی عسکری» بیشتر بدونی؟ من اینجام که راهنماییت کنم.