زیباترین اشعار در وصف امام زمان (عج)

به گزارش خبرنگار حوزه ادبیات گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان، پانزدهم شعبان سالروز ولادت دوازدهمین امام شیعیان است. شعرهای متنوعی برای سالروز تولد امام زمان (عج) سروده شده که تعدادی از آن ها را در این گزارش می خوانیم.
علیرضا قزوه
به پایت ریختم اندوه یک دریا زلالی را
بلور اشک ها در کاسه ماه هلالی را
چمن آیینه بندان می شود صبحی که بازآیی
بهارا! فرش راهت می کنم گل های قالی را
نگاهت شمع آجین می کند جان غزالان را
غمت عین القضاتی می کند عقل غزالی را
چه جامی می دهی تنهایی ما را جلال الدین!
بخوان و جلوه ای بخشای این روح جلالی را
شهید یوسفستان توام زلفی پریشان کن
بخشکان با گل لبخندهایت خشکسالی را
سحر از یاس شد لبریز دل های جنوبی مان
نسیم نرگست پر کرد ایوان شمالی را
افق هایی که خونرنگ اند، عصر جمعه مایند
تماشا می کنم با یاد تو هر قاب خالی را
کدامین شانه را سر می گذارم وقت جان دادن
کدام آیینه پایانی ست این آشفته حالی را
تو ناگاهان می آیی مثل این ناگاه بی فرصت
پذیرا باش ازاین دلتنگ، شعری ارتجالی را
محمد علی بیابانی
به این غبار، نگاهی که آفتاب شود
بسوز قلب مرا، کز غمت مذاب شود
دوباره روی تو را آسمان جمعه ندید
کدام جمعه، جمال تو ماهتاب شود؟
برای آمدنت، شب به شب دعا کردم
اشاره کن به دعایم که مستجاب شود
زمان به خاطر ما دیر دیر می گذرد
برای خاطر تو کاش پرشتاب شود
امید گریه، مرا هم صحابه خود کن
که آسمان نگاهم پر از سحاب شود
نباید اشک تو بر صورت زمین بچکد
سرشک چشم تو بایست که گلاب شود
من آمدم که سلام مرا جواب دهی
سلام می کنم و وای اگر جواب شود
اگر اجازه دهی روضه خوان شوم امشب
که قلب سوخته ات بیشتر کباب شود
برای کودک خود آب خواست، اما حیف
همین دلیل بر این شد، حسین آب شود
بگویم از شرر خنده های حرمله ای
که پاسخ شرر گریه رباب شود
و شیرخواره پس از این زنیزه خواهد دید
که دست مادر او بسته در طناب شود
علی معلم دامغانی
وعده صبح شام غم فرداست
منشین باد صبحدم برخاست
ابر گوهر به گوش گل آویخت
باد مشاطه زلف بید آراست
فرودین فرش زمردین گسترد
به گل افشان، شکوفه را یاراست
گوشوار گل است شبنم صبح
ساقی خاک چشمه خاراست
آنچه زین پیش کام دشمن بود
دوست آمد ز مقدمش ماراست
آفتاب جمال حق سر زد
زخم تیغ طلایی اش کار است
نور و باران سپاه جمشیدند
روز مرگ سکندر و داراست
موعد پاگشای موعود است
غالیه مشک و عنبر ساراست
خط و خالی ملطغه ست از دوست
خال و خط گرچه روی زیبا راست
این سحر یک ستاره رخشا باش
هر که روشن چریکه تاراست
محمد جواد شرافت
ای جذبه ذی الحجه و شور رمضانم
در شادی شعبان تو غرق ست جهانم
تقدیر مرا نور نگاه تو رقم زد
باید که شب چشم تو را قدر بدانم
روی تو و خورشید، نه، روشنتر از آنی
چشم من و آیینه، نه، حیران تر از آنم
در سایه قرآن نگاه تو نشستم
باران زد و برخاست غبار از دل و جانم
برخاست جهان با من برخاسته از شوق
تا حادثه نام تو آمد به زبانم
عید است و سعید ست اگر ماه تو باشی
ای جذبه ذی الحجه و شور رمضانم
مهدی رحیمی
کشیده از همان آغاز نرجس انتظارش را
نه چندین روز و شب، نه ماه خالص انتظارش را
ولایت گر که شد معیار و روضه گر که شد مقیاس
برای شیعیان کردند شاخص انتظارش را
اگر شب منتظر باشی برای دیدن خورشید
یقین اینگونه بهتر می کنی حس انتظارش را
فقط فصل بهار و فصل تابستان نشو خیره
مکش ای پنجره اینگونه ناقص انتظارش را
پرانده با شمیم خویش شب بو عطر نامش را
کشیده با همان یک چشم نرگس انتظارش را
مفاتیح الجنان صد جلد دیگر داشت در توشیح
اگر می گفت: مرحوم محدث انتظارش را
نه تنها آل یاسین و سمات از او نشان دارند
نوشته در امین الله و وارث انتظارش را
شده کرب و بلا آیینه ای از منتظر ها پس
کشیده موقع جان دادن عابس انتظارش را
منم من روضه عباس تا اینکه بیاید او
کشیدم در خودم مجلس به مجلس انتظارش را
مجتبی خرسندی
منتظر باشید بت ها یک نفر خواهد رسید
از تبار بت شکن ها با تبر خواهد رسید
باز برپا کرده اید این روز ها بتخانه را
چون نمی دانید ابراهیم سرخواهد رسید
دیر آمد با نیامد فرق دارد، انتظار
گرچه عمر نوح باشد باز سر خواهد رسید
زیر پای کینه اهل ستم له می شوند
پاسبان لاله های خون جگر خواهد رسید
این شب یلدای دوری از امام عاشقان
گرچه طولانی ست، اما تا سحر خواهد رسید
ابر ها آماده باریدن رحمت شوید
از حضور حضرت باران خبر خواهد رسید
در زمین سینه ها بذر صبوری کاشتیم
باغبان ها همتی، فصل ثمر خواهد رسید
قصه های کودکی پایان خوبی داشتند
عاقبت آن مرد روزی ازسفر خواهد رسید
رضا قاسمی
شهر، آذین شده و منتظر یار شده
لحظه عاشقی «آمدن» انگار شده
آسمان چشم شد و روی زمین دوخته شد
ماه، همسایه دیوار به دیوار شده
نکند یار بیاید … و نبینی او را …
دلم از مردمک چشم، طلبکار شده
پر ستاره شده امشب همه جای عالم
آسمان روی زمین، چادر گلدار شده
عرش، تا صبح فقط دور زمین می گردد
سامرا کعبه شده، نقطه پرگار شده
یک نفر آمده که بود جهان منتظرش
صاحبی آمده که بوده «زمان» منتظرش
دردمندان همه هشیار، دوا آمده است
غصه تعطیل، که معنای شفا آمده است
هر چه خواهید، بخواهید از این خانه فقط
بینوا ها بشتابید، نوا آمده است
عالم پیر، دگر باره جوان خواهد شد.
چونکه مشک نفس باد صبا آمده است
آی دارا نکنی فخر، به دارایی خود
آنکه عزت بدهد بر فقرا آمده است
آی مظلوم!، بپا خیز، علیه ظالم
چه نشستی که «معین الضعفا» آمده است
ندبه خوانان ظهور و همه محو اوییم
حرف های دلمان را به خودش می گوییم:
سرمان را به تو دادیم که سامان بدهی
درد ها را به تو گفتیم، که درمان بدهی
برکت نیست دگر در برهوت بی تو
خشک شد کوزه ما کاش که باران بدهی
ای که دست تو پر از رزق خدایی باشد …
نان فراوان بود … ای کاش که دندان بدهی
سرد و بی روح تر از ما که نداری آقا …
مثل مردار … فقط کاش به ما جان بدهی
جانمان بر کف دست است، فقط لب تر کن
گوشمان را به تو دادیم که فرمان بدهی
ما دعای فرجت را همه دم می خوانیم
ما همه منتظر آمدنت می مانیم
صابر سیچانی
گیتی امروز گلستان باشد غیرت گلشن جنان باشد شد شب غم فزای هجران طی روز وصل جهانیان باشد در نشاطند جمله ذرات شور محشر مگر عیان باشد هاتفی گفت دانی از چه سبب رشک خلد برین، جهان باشد هست امروز نیمه شعبان جشن مولای شیعیان باشد حجت عصر، قائم بالحق آنکه یاور بر انس و جان باشد آنکه چون عرش و فرش، لوح و قلم خلقتش در طفیل آن باشد بر در قدر و جاهش از جبرئیل تا ابد سر بر آستان باشد حکم فرمای آسمان و زمین از خداوند مستعان باشد نتوان وصف او کند سطری خامه را گر که صد زبان باشد خم به درگاه او پی تعظیم چون کمان پشت آسمان باشد هم بود رکن عالم امکان هم شهنشاه لامکان باشد «صابرا» با ولای او در حشر هر گنهکار، در امان باشد
غلامرضا سازگار
علیرضا قزوه
به پایت ریختم اندوه یک دریا زلالی را
بلور اشک ها در کاسه ماه هلالی را
چمن آیینه بندان می شود صبحی که بازآیی
بهارا! فرش راهت می کنم گل های قالی را
نگاهت شمع آجین می کند جان غزالان را
غمت عین القضاتی می کند عقل غزالی را
چه جامی می دهی تنهایی ما را جلال الدین!
بخوان و جلوه ای بخشای این روح جلالی را
شهید یوسفستان توام زلفی پریشان کن
بخشکان با گل لبخندهایت خشکسالی را
سحر از یاس شد لبریز دل های جنوبی مان
نسیم نرگست پر کرد ایوان شمالی را
افق هایی که خونرنگ اند، عصر جمعه مایند
تماشا می کنم با یاد تو هر قاب خالی را
کدامین شانه را سر می گذارم وقت جان دادن
کدام آیینه پایانی ست این آشفته حالی را
تو ناگاهان می آیی مثل این ناگاه بی فرصت
پذیرا باش ازاین دلتنگ، شعری ارتجالی را
محمد علی بیابانی
به این غبار، نگاهی که آفتاب شود
بسوز قلب مرا، کز غمت مذاب شود
دوباره روی تو را آسمان جمعه ندید
کدام جمعه، جمال تو ماهتاب شود؟
برای آمدنت، شب به شب دعا کردم
اشاره کن به دعایم که مستجاب شود
زمان به خاطر ما دیر دیر می گذرد
برای خاطر تو کاش پرشتاب شود
امید گریه، مرا هم صحابه خود کن
که آسمان نگاهم پر از سحاب شود
نباید اشک تو بر صورت زمین بچکد
سرشک چشم تو بایست که گلاب شود
من آمدم که سلام مرا جواب دهی
سلام می کنم و وای اگر جواب شود
اگر اجازه دهی روضه خوان شوم امشب
که قلب سوخته ات بیشتر کباب شود
برای کودک خود آب خواست، اما حیف
همین دلیل بر این شد، حسین آب شود
بگویم از شرر خنده های حرمله ای
که پاسخ شرر گریه رباب شود
و شیرخواره پس از این زنیزه خواهد دید
که دست مادر او بسته در طناب شود
علی معلم دامغانی
وعده صبح شام غم فرداست
منشین باد صبحدم برخاست
ابر گوهر به گوش گل آویخت
باد مشاطه زلف بید آراست
فرودین فرش زمردین گسترد
به گل افشان، شکوفه را یاراست
گوشوار گل است شبنم صبح
ساقی خاک چشمه خاراست
آنچه زین پیش کام دشمن بود
دوست آمد ز مقدمش ماراست
آفتاب جمال حق سر زد
زخم تیغ طلایی اش کار است
نور و باران سپاه جمشیدند
روز مرگ سکندر و داراست
موعد پاگشای موعود است
غالیه مشک و عنبر ساراست
خط و خالی ملطغه ست از دوست
خال و خط گرچه روی زیبا راست
این سحر یک ستاره رخشا باش
هر که روشن چریکه تاراست
محمد جواد شرافت
ای جذبه ذی الحجه و شور رمضانم
در شادی شعبان تو غرق ست جهانم
تقدیر مرا نور نگاه تو رقم زد
باید که شب چشم تو را قدر بدانم
روی تو و خورشید، نه، روشنتر از آنی
چشم من و آیینه، نه، حیران تر از آنم
در سایه قرآن نگاه تو نشستم
باران زد و برخاست غبار از دل و جانم
برخاست جهان با من برخاسته از شوق
تا حادثه نام تو آمد به زبانم
عید است و سعید ست اگر ماه تو باشی
ای جذبه ذی الحجه و شور رمضانم
مهدی رحیمی
کشیده از همان آغاز نرجس انتظارش را
نه چندین روز و شب، نه ماه خالص انتظارش را
ولایت گر که شد معیار و روضه گر که شد مقیاس
برای شیعیان کردند شاخص انتظارش را
اگر شب منتظر باشی برای دیدن خورشید
یقین اینگونه بهتر می کنی حس انتظارش را
فقط فصل بهار و فصل تابستان نشو خیره
مکش ای پنجره اینگونه ناقص انتظارش را
پرانده با شمیم خویش شب بو عطر نامش را
کشیده با همان یک چشم نرگس انتظارش را
مفاتیح الجنان صد جلد دیگر داشت در توشیح
اگر می گفت: مرحوم محدث انتظارش را
نه تنها آل یاسین و سمات از او نشان دارند
نوشته در امین الله و وارث انتظارش را
شده کرب و بلا آیینه ای از منتظر ها پس
کشیده موقع جان دادن عابس انتظارش را
منم من روضه عباس تا اینکه بیاید او
کشیدم در خودم مجلس به مجلس انتظارش را
مجتبی خرسندی
منتظر باشید بت ها یک نفر خواهد رسید
از تبار بت شکن ها با تبر خواهد رسید
باز برپا کرده اید این روز ها بتخانه را
چون نمی دانید ابراهیم سرخواهد رسید
دیر آمد با نیامد فرق دارد، انتظار
گرچه عمر نوح باشد باز سر خواهد رسید
زیر پای کینه اهل ستم له می شوند
پاسبان لاله های خون جگر خواهد رسید
این شب یلدای دوری از امام عاشقان
گرچه طولانی ست، اما تا سحر خواهد رسید
ابر ها آماده باریدن رحمت شوید
از حضور حضرت باران خبر خواهد رسید
در زمین سینه ها بذر صبوری کاشتیم
باغبان ها همتی، فصل ثمر خواهد رسید
قصه های کودکی پایان خوبی داشتند
عاقبت آن مرد روزی ازسفر خواهد رسید
رضا قاسمی
شهر، آذین شده و منتظر یار شده
لحظه عاشقی «آمدن» انگار شده
آسمان چشم شد و روی زمین دوخته شد
ماه، همسایه دیوار به دیوار شده
نکند یار بیاید … و نبینی او را …
دلم از مردمک چشم، طلبکار شده
پر ستاره شده امشب همه جای عالم
آسمان روی زمین، چادر گلدار شده
عرش، تا صبح فقط دور زمین می گردد
سامرا کعبه شده، نقطه پرگار شده
یک نفر آمده که بود جهان منتظرش
صاحبی آمده که بوده «زمان» منتظرش
دردمندان همه هشیار، دوا آمده است
غصه تعطیل، که معنای شفا آمده است
هر چه خواهید، بخواهید از این خانه فقط
بینوا ها بشتابید، نوا آمده است
عالم پیر، دگر باره جوان خواهد شد.
چونکه مشک نفس باد صبا آمده است
آی دارا نکنی فخر، به دارایی خود
آنکه عزت بدهد بر فقرا آمده است
آی مظلوم!، بپا خیز، علیه ظالم
چه نشستی که «معین الضعفا» آمده است
ندبه خوانان ظهور و همه محو اوییم
حرف های دلمان را به خودش می گوییم:
سرمان را به تو دادیم که سامان بدهی
درد ها را به تو گفتیم، که درمان بدهی
برکت نیست دگر در برهوت بی تو
خشک شد کوزه ما کاش که باران بدهی
ای که دست تو پر از رزق خدایی باشد …
نان فراوان بود … ای کاش که دندان بدهی
سرد و بی روح تر از ما که نداری آقا …
مثل مردار … فقط کاش به ما جان بدهی
جانمان بر کف دست است، فقط لب تر کن
گوشمان را به تو دادیم که فرمان بدهی
ما دعای فرجت را همه دم می خوانیم
ما همه منتظر آمدنت می مانیم
صابر سیچانی
گیتی امروز گلستان باشد غیرت گلشن جنان باشد شد شب غم فزای هجران طی روز وصل جهانیان باشد در نشاطند جمله ذرات شور محشر مگر عیان باشد هاتفی گفت دانی از چه سبب رشک خلد برین، جهان باشد هست امروز نیمه شعبان جشن مولای شیعیان باشد حجت عصر، قائم بالحق آنکه یاور بر انس و جان باشد آنکه چون عرش و فرش، لوح و قلم خلقتش در طفیل آن باشد بر در قدر و جاهش از جبرئیل تا ابد سر بر آستان باشد حکم فرمای آسمان و زمین از خداوند مستعان باشد نتوان وصف او کند سطری خامه را گر که صد زبان باشد خم به درگاه او پی تعظیم چون کمان پشت آسمان باشد هم بود رکن عالم امکان هم شهنشاه لامکان باشد «صابرا» با ولای او در حشر هر گنهکار، در امان باشد
غلامرضا سازگار
پرسش و پاسخ در
زیباترین اشعار در وصف امام زمان (عج)
گفتگو با هوش مصنوعی