روزهای کرونایی می گذرد …



این روزها می گذرد … ما دوباره دست هم را خواهیم گرفت … صورت هم را خواهیم بوسید … هم را در آغوش خواهیم گرفت …

به گزارش ایسنا، شیوع ویروس کرونا تعدادی از شهروندان ایرانی را خانه نشین کرده است. این خانه نشینی از جهاتی مثبت و از جهاتی دیگر منفی است. هانیه سلامی راد -مربی کانون پرورشی کودکان و نوجوانان- در یادداشتی به این موضوع پرداخته است.

« نمی دانم امروز روز چندم است که در خانه مانده ام؛ حتا نمی دانم امروز چند شنبه است … سهم مان از محبوب ترین ماه سال هراس از ابتلا به نادیدنی مرموزی ست که زندگی همه مان را کند و محتاط کرده است … حالا همه از رد انگشت همسایه می ترسیم … بوسه بر صورت پدربزرگ …گرفتن لقمه از دست مادر …



درین میان فرصت خوبی دست داده که از صبح تا شب بی وقفه در کنار پسرم باشم … در خانه پختن نان را امتحان کنم … و در آشپزخانه برای تدارک ناهاری قابل قبول عمر بگذرانم … موهای پسرم را کوتاه کنم … با او سر وکله بزنم تا یاد بگیرد دستشویی برود … کتابی درباره ی جبار باغچه بان بخوانم …

سر در بیاورم از زندگی های قابل تأمل … روی مبل لم بدهم و خودم را در جوار پنجره رها و منقطع از جهان بیابم …



این روزها می گذرد … ما دوباره دست هم را خواهیم گرفت … صورت هم را خواهیم بوسید … هم را در آغوش خواهیم گرفت … ما دوباره به روزهای بی الکل … بی ماسک و بی دستکش باز خواهیم گشت …

و دستپخت خوب همسایه را خواهیم چشید … ما دوباره از میله اتوبوس ها و چارچوب پنجره قطارها خواهیم گرفت …

ما دوباره زنگ خانه پدرها و مادرهامان را بی هراس خواهیم فشرد …



این روزها می گذرد

دوباره در کانون بچه ها را به سینه می فشارم … سرم را نزدیک کاغذهاشان می برم و با انگشت هام کلمه هاشان را لمس می کنم … می دانم که این هراس نمی تواند ادامه داشته باشد … می دانم که ذات آدمی با هر آنچه او را چنین محتاط و راکد کند در ستیز است …

این روزها می گذرد … سالی که همه مان را با درد عمیق تر کرد … ما دوباره هم را در آغوش می گیریم می دانم …

سینه های پر درد ایرانی مان … و صورت های سرخ هم را با آبرو و لبخند خواهیم بوسید …

دست های هم را خواهیم گرفت …دست هایمان که از هر چه گرفت سست بود و پرتمان کرد پایین تر …

من در جوار پنجره این رویاها را در سر می پرانم …. من در آشپزخانه در خلال ورز خمیر نان … به روزی فکر می کنم که دبستان ها دوباره باز می شود … به روزی که

باران آمده است و من با یک دست از میله اتوبوسی گرفته ام و با دست دیگر چند قرص نان تازه …

به زنی نان تعارف می کنم … زن بی هراس تکه نانی برای بچه اش می کند … و بوی نان و باران در این رویا سرمستم می کند.»

هانیه سلامی راد

مربی کانون پرورشی کودکان و نوجوانان

اسفند ۱۳۹۸

انتهای پیام
گفتگو با هوش مصنوعی

💬 سلام! می‌خوای درباره‌ی «روزهای کرونایی می گذرد …» بیشتر بدونی؟ من اینجام که راهنماییت کنم.