ماجرای شنیدنی گاوشدن سرباز <a href="/fa/dashboard/ class="text info">بعثی</a> در <a href="/fa/dashboard/ اسرای ایرانی" class="text info">پادگان اسرای ایرانی</a>



به گزارش خبرنگار حوزه فرهنگ حماسه و مقاومت خبرگزاری تسنیم، همزمان با چهلمین سالگرد هفته دفاع مقدس، خبرگزاری تسنیم به سراغ کتب خاطرات کمتر دیده شده شهدا و رزمندگان رفته تا با انتشار این مطالب، نام و یاد این عزیزان را زنده نگه دارد و معارف آنها را برای آیندگان باقی نگه دارد.

یک روز روح الله به یکی از سربازان عراقی به نام ابومحمد که جثه درشت و صدایی کلفت داشت، گفت: یک روز سوار تو می شوم.

ابومحمد گفته بود: نه، تو نمی توانی.

یک روز دیگر روح اله به ابومحمد -که در اردوگاه به او به خاطر خشونت و کلفتی صدایش، گاو می گفتند- گفت: ابومحمد، من قوی تر از تو هستم.

ابومحمد گفت: من قوی تر از تو هستم.

روح الله پاسخ داد: هر کدام توانست دیگری را سواری بدهد، او قوی تر است.

سرباز عراقی به روح الله گفت: تو بنشین.

روح الله گفت: نه، اول تو.

عراقی مثل حیوان راهواری -مرکب- نشست و روح الله سوارش شد و او را دور آشپزخانه چرخاند. سپس روح الله پایین آمد، سرباز عراقی گفت: حالا تو بنشین.

روح الله خم شد و وقتی که سرباز خواست سوارش شود، گفت: آخ، آخ کمرم! مردم، مردم!

بعد گفت: نمی توانم و فرار کرد و در همان حال گفت: دیدی آخر توانستم حرفم را ثابت کنم و سوارت بشوم! سرباز عراقی دنبالش کرد و چند فحش به او داد.

منبع: کتاب آن سوی جنگ صفحه ۳۲

انتهای پیام/
گفتگو با هوش مصنوعی

💬 سلام! می‌خوای درباره‌ی «ماجرای شنیدنی گاوشدن سرباز بعثی در پادگان اسرای ایرانی» بیشتر بدونی؟ من اینجام که راهنماییت کنم.